پایان نامه بررسي رژيم درماني و تغذيهي مناسب در كنترل بيماري اسكيزوفرني و نحوهي برخورد با اين افراد در جامعه
مقدمه:
جنگ و اثرات ناشي از آن همواره انسان را تهديد كرده است. به طوريكه پس از گذشت سالهاي متمادي از جنگ ها اثرات سوء آن هنوز در بيماران رواني ديده ميشود كه نه تنها زندگي خود اين بيماران بلكه زندگي اطرافيان آنها را هم مختل ساخته است. از آن جا كه روح آدمي با ارزش ترين چيز است، با گذشت زمان و هر چه قدر كه به سمت جلو پيش مي رويم و با پيشرفتهاي روز افزون و توجه بيشتر به دنياي ماشين آلات روبرو مي شويم ناخودآگاه روح و روان خود را فراموش مي كنيم كه به دنبال آن اختلالات رواني افزايش مي يابند و در آينده اي نزديك كه علم و صنعت نهايت پيشرفت خود را كردند علوم انساني بخصوص علم روانشناسي در دنيا بيشتر مطرح خواهند شد. زيرا انسان متوجه روح خسته و شكست خوردهي خود ميشود.
موضوع تحقيق من در مورد بيماران اسكيزوفرني و كنترل اين بيماري با رژيم غذايي مناسب است. اين بيماران اغلب مشاغل و كارهاي خود را از دست مي دهند و ارگان يا سازماني كه به طور جدي از آنها حمايت كند وجود ندارد و اكثر اين افراد بي خانماني را تجربه ميكنند و آن ميشود كه ما اكثر اين افراد را در خيابان ها در حال پرسه زدن مي بينيم. اغلب اين افراد از طرف خانواده، دوستان طرد ميشوند كه به دنبالش اعتياد، بزهكاري، افسردگي، خودكشي، ديگركشي، آزار رساندن به ديگران را به همراه دارد. از آن جا كه اين افراد خود را بيمار نمي دانند حاضر به همكاري با پزشك خود در زمينهي دارو درماني نيستند و هر چه قدر كه همكاري آنها با پزشك كم تر شود اين بيماري حادتر خواهد شد ما خواستاريم كه با روشي ساده و كم هزينه كه البته قابل اجرا نيز هست زندگي واقعه اي را به اين بيماران كه اكثراً جوان هستند باز گردانيم.
اسكيزوفرني
اصطلاح اسكيزوفرني ، در تمام گروههاي سني، آن دسته از بيماريها را شامل ميشود كه از همان ابتدا با اختلالهاي اساسي در شخصيت، تفكر، زندگي هيجاني، رفتار، علاقهمنديها و ارتباط با ديگران مشخص ميشود.
اسكيزوفرني گرايشي به كناره گيري از محيط و گسيختگي دروني در تفكر، احساس و رفتار در شخص مبتلا ايجاد ميكند كه منتج به ناهماهنگي بين حالت عاطفي و افكار و رفتار بيمار ميشود. همچنين گرايشي به تشكيل تداعيهاي ويژه در تفكر و تمايلي به برون فكني هاي مرضي به وجود ميآيد.
تجزية اعمال رواني در اسكيزوفرني ذره اي است و با نوع تجزية توده اي كه در هيستري و شخصيتهاي چندگانه ديده ميشود كاملاً متفاوت ميباشد.
توصيف باليني اسكيزوفرني تحت عنوانهاي زير سهولت بيشتري فراهم ميكند:
- كناره گيري
- تجزيه و انفكاك:
الف) اختلال فكر
ب) انفكاك عاطفي
ج) انفكاك رفتاري
1- حالت پارانوئيد
2- ناهنجاريهاي ادراكي
در پنج ساله گذشته پيشرفت هاي عمده در فهم اسكيزوفرني در سه زمينه اساسي حاصل شده است. اولاً، پيشرفت هاي روش هاي تصويرگيري از مغز، مخصوصاً تصويرگيري بارزونانس مغناطيسي (M R I )، و پالايش روش هاي نوروپاتولوژيك موجب تمركز علاقه بر سيستم ليمبيك به عنوان محل فيزيوپاتولوژي اساسي اسكيزوفرني گرديده است. نواحي مورد توجه خاص مشتملند بر آميگدال، هيپوكامپ و شكنج پاراهيپوكامپي. تمركز بر اين نواحي مغز موجب بي توجهي به نواحي ديگر مغز نيست بلكه موجب بوجود آمدن فزاينده فرضيههائي مي شود كه با گسترش معلومات پايه در مورد اسكيزوفرني قابل سنجش است. ثانياً پس از معرفي كلوزاپين (Clozaril)، يك داروي ضد جنون آتيپيك با حداقل اثرات جانبي عصبي، پژوهشهاي فراوان در مورد ساير ضد جنونهاي آتيپيك، بخصوص ريسپريدون و رموكسي پرايد به عمل آمده است. اين داروهاي آتيپيك و داروهاي ديگر كه در نيمه دوم دهه 1990 معرفي خواهند شد ميتوانند در كاهش علائم منفي اسكيزوفرني موثر و با بروز اثرات نامطلوب نورولوژيك معدودتري همراه باشند. ثانياً، با بهبود درمانهاي داروئي و شناخته شدن وسيع تر اساس زيست شناختي اسكيزوفزني، از جمله عوامل رواني- اجتماعي موثر بر اسكيزوفرني، از جمله عوامل موثر بر شروع، و نتايج درماني پديد ميآيد.
تاريخچه اسكيزوفرني
تاريخچه روانپزشكان و نورولوژيستهائي كه در مورد اسكيزوفرني قلمزده و نظريهپردازي كردهاند، همانند تاريخچه خود راونپزشكي است. ابعاد اين مساله باليني هميشه توجه صاحب نظران بزرگ را در سراسر تاريخ اين رشته بخود جلب كرده است اميل كرپلين و يوگين بلولر دو شخصيت كليدي در تاريخ اسكيزوفرني هستند. بنديك مورل (Emil Kraepelin) (جنون زودرس) را براي بيماراني كه بيماري مهجر به زوال عقل آنان در دوره نوجواني شروع شده بود بكار برد؛ كارل كالبام (Karl Kahlbaum) (1899- 1828) علائم كاتاتوني را شرح داد، و اوالدهكر (Ewald Hecker) (1909- 1843) رفتار بي نهايت غريب هبه فرنيك را توصيف نمود.
اميل كرپلين: اميل كرپلين اصطلاح مورل را به dementia precox لاتينيزه كرد، اصطلاحي كه برفرآيند شناختي مشخص (دمانس) و شروع زودرس (پره كوز) تاكيد داشت، چيزي كه مشخصه اختلال است. كرپلين بيماران مبتلا به دمانس پره كوز را از بيماراني كه مبتلا به جنون منيك- دپرسيو يا پارانو يا طبقه بندي مي شدند تفكيك كرد. بيماران مبتلا به دمانس پره كوز با سير طولاني و رو به تباهي و علائم باليني شايع هذيان ها و توهمات مشخص مي شدند. نظر كرپلين در مورد سير اسكيزوفرني از نظر سير رو به تباهي حتمي سوءتعبير شده است، چون وي اعلام نمود كه تقريباً 4 درصد بيماران او بهبود كامل و 13 درصد نيز بهبود موقت قابل ملاحظه پيدا كردند. بيماران مبتلا به جنون مينك دپرسيو از مبتلايان به دمانس پره كوز، با توجه به دوره هاي مشخص بيماري كه با فواصل عملكرد بهنجار از هم جدا مي شدند تفكيك مي گرديدند. علائم عمده بيماران مبتلا به پارانويا هذيانهاي مستمر گزند و آسيب بود اما سير رو به تباهي دمانس پره كوز يا علائم متناوب جنون مينك دپرسيو را نداشت.
يوگين بلولر: يوگين بلولراصطلاح «اسكيزوفرني» (schizophrenia) را ابداع كرد واين اصطلاح در منابع علمي جانشين «دمانس پره كوز» گرديد. به نظر بلولر اين اصطلاح بر وجود گسستگي بين تفكر، هيجان، و رفتار در بيماران مبتلا تاكيد مي كرد. معهذا، اين اصطلاح با سوءتفاهم گسترده همراه بوده است. بخصوص در نظر عوام كه آن را شخصيت از هم گسسته مي پنداشتند. شخصيت گسسته يا دوپاره (split personality) (كه امروزه اختلال هويت تجزيه اي ناميده مي شود)، اختلالي كاملاً متفاوت است كه در چهارمين چاپ راهنماي تشخيصي و آماري اختلالات رواني (DSM- IV) با ساير اختلالات تجريه اي طبقه بندي شده است. يك وجه تفكيك عمده كه بلولر بين مفهوم اسكيزوفرني و مفهوم دمانس پره كوز كرپلين قائل شد اين بود كه سير رو به تباهي لزوماً در مفهوم اسكيزوفرني، به گونه اي كه در دمانس پره كوز بود، وجود نداشت. اين گسترش تشخيص احتمالاً به پيدايش حداقل در برابر در ميزان بروز اسكيزوفرني قبل از معرض شد DSM- IV در مقايسه ممالك اروپائي (كه به اصول كرپلين گرايش داشتند) با ايالات متحده (كه از اصول بلولري تبعيت مي كرد) گرديد. از DSM-IVبه بعد سيستم تشخيص گذاري ايالات متحده آشكار به عقايد كرپلين گرايش پيدا كرده است. هر چند اصطلاح «اسكيزفرني» بلولر بر چسب مقبول بين المللي براي اين اختلال باقي مانده است.
چهار «A»: بلولر در توضيح بيشتر نظريه دوپارگي رواني بيماران مبتلا، علائم اساسي (يا اوليه) اسكيزوفرني را شامل اختلال تفكر مشخص با اختلال تداعي، بخصوص شل شدن آن ، توصيف كرد. ساير علائم اساسي عبارت بودند از اختلال عاطفي، اوتيسم، و دوگانگي احساس. به اين ترتيب چهار A بلولر تشكيل يافته از ambivalence, autism, affect, association بلولر همچنين علائم فرعي (يا ثانوي) را تعريف كرد كه مشتمل بوده بر توهمات و هذيان ها، علائمي كه در مفهوم كرپليني اختلال بخش عمده اي را تشكيل ميداد.
نظريه پردازان ديگر: آدولف ماير (Adolf Meyer)، هري استك ساليوان (Harry Stack Sullivan)، گابريل لنگفلت (Gabriel Langfeldt) و كورت اشنايدر (Kurt Schneider) نيز سهم عمده اي در فهم بسياري از جنبه هاي اسكيزوفرني داشته اند. ماير، بنيانگذار پسيكوبيولوژي، متعقد بود كه اسكيزوفرني و ساير اختلالات رواني واكنش در مقابل استرس هاي گوناگوني زندگي است و به همين جهت سندرم «واكنش اسكيزوفرنيك» را معرفي نمود. ساليوان، بنيانگذار مكتب روانكاوي بين فردي (interpersonal, psychoanalytic school) روي انزواي اجتماعي به عنوان يك علت و علامت اسكيزوفرني تاكيد نمود. داده هاي ارنست كرچمر(Ernst Kretschmer) اين عقيده را تقويت مي كرد كه اسكيزوفرني در بيماراني كه سنخ بدني آستنيك، آتلتيك، و ديسپلازيك دارند بيشتر از مستعد اختلالات دو قطبي هستند، مشاهده مي شود. هر چند اين برداشت غير عادي به نظر مي رسد، چندان ناهماهنگ با برداشت سطحي در مورد سنخ بدني افراد بي خانمان نيست.
گابريل لنگفلت: لنگفلت بيماران مبتلا به علائم پسيكوتيك عمده را به دو گروه تقسيم كرد: بيماراني كه مبتلا به اسكيزوفرني واقعي بوده اند و بيماران مبتلا ب جنون اسكيزوفرنيفرم. لنگفلت در توصيف اسكيزوفرني واقعي (true schizophrenia) بر اهميت وجود مسخ شخصيت، اوتيسم، كندي هيجاني، و شروع آهسته و احساس مسخ واقعيت تاكيد كرد. اسكيزوفرني واقعي بعدها در مقالات لنگفلت و پيروان او با نام هاي اسكيزوفرني هسته اي (nuclear schizophrenia) اسكيزوفرني فرآيندي (process schizophrenia) و اسكيزوفرني بهبود ناپذير معرفي شد.
كورت اشنايدر: كورت اشنايدر تعدادي علائم درجه اول تعريف كرد كه خود به هيچوجه آن ها را مختص اسكيزوفرني نمي دانست اما در تشخيص گذاري ارزش قاطع براي آن ها قائل بود (جدول 1-13). اشنايدر اشاره كرد كه اسكيزوفرني را مي توان منحصراً بر اساس علائم درجه دوم يا يك شكل باليني ديگر نيز تشخيص داد. منظور اشنايدر كاربرد بدون انعطاف اين علائم نبود. او به پزشكان هشدار داد كه تشخيص اسكيزوفرني را در بعضي از بيماران كه علائم درجه اول را نشان نمي دهند مي توان گذاشت. متاسفانه اين هشدار غالباً ناديده گرفته مي شود و فقدان اين علائم در مصاحبه اي واحد گاهي قرينهاي بر اين كه بيمار مبتلا به اسكيزوفرني نيست تلقي مي شود.
كارل ياسپرز: كارل ياسپرز (Karl Jaspers) يك فيلسوف و روانپزشك بود و سهمي عمده در روانكاوي وجودي داشته است. ياسپرز با پسيكوپاتولوژي با اين عقيده كه چهار چوب مفهومي يا اصول بنيادي در كار نيست برخورد نمود. لذا، ياسپرز در نظريه هاي خود مورد اسكيزوفرني سعي كرد زير مفاهيم سنتي، نظير ذهني و عيني، علت و معلول، واقعيت و خيال، باقي نماند. يك زمينه خاص رشد فلسفه علاقه او به مفهوم هذيان هاي بيمار رواني بود.
همه گيري شناسي
در ايالات متحده شيوع اسكيزوفرني در طول عمر بطور متفاوت بين 1 تا 5/1 درصد گزارش شده است؛ هماهنگ با همين طيف مطالعه همه گيري شناختي منطقه تحت پوشش (ECA) كه زير نظر انستيتو ملي بهداشت رواني (NIMH) به عمل آمد شيوع اسكيزوفرني را 3/1 درصد گزارش نمود. در هر يك سال 025/0 درصد تا 05/0 درصد جمعيت كل (امريكا) براي اسكيزوفرني درمان مي شود. دو سوم اين بيماران درمان شده نيازمند بستري شدن هستند، و عليرغم شدت اين اختلال فقط نيمي از بيماران اسكيزوفرنيك درمان دريافت مي كنند.
سن و جنس
شيوع اسكيزوفرني در مرد و زن برابر است. اما دو جنس در شروع و مسير بيماري تفاوتهائي نشان مي دهند. شروع بيماري در مردها زودتر از زن ها است. بيش از دوسوم مردهاي اسكيزفرنيك و فقط يك سوم زن هاي اسكيزوفرنيك قبل از 25 سالگي براي نخستين بار در بيمارستان رواني بستري مي شوند. اوج شروع بيماري در مردها 15 تا 25 سالگي و در زن ها 25 تا 35 سالگي است. شروع اسكيزوفرني قبل از 10 سالگي و پس از 50 سالگي بي نهايت نادر است. بيش از 90 درصد بيماران تحت درمان براي اسكيزوفرني بين 15 تا 55 سال دارند. بعضي از مطالعات حاكي است كه مردها بيشتر از زن ها ممكن است در نتيجه علائم منفي پسرفت پيدا كنند و زن ها احتمال بيشتري هست كه عملكرد اجتماعي بهتر از مردها داشته باشند. بطور كلي فرجام بيماران اسكيزوفرنيك زن بهتر از فرجام بيماران اسكيزوفرنيك مرد است.
فصلي بودن تولد
يك يافته مهم در پژوهش هاي اسكيزوفرني اين است كه كساني كه بعدها دچار اسكيزوفرني مي گردند احتمال بيشتري هست كه در زمستان يا اوائل بهار متولد شد باشند و احتمال كمتري هست كه در اواخر بهار و تابستان به دنيا آمده باشند. بطور اخص، در نيمكره شمالي، از جمله ايالات متحده افراد اسكيزوفرنيك در ماه هاي بين ژانويه و آوريل متولد مي شوند. در نيمكره جنوبي افراد اسكيزوفرنيك، بيشتر در ماههاي ژوئيه تا سپتامبر به دنيا مي آيند. فرضيه هاي مختلف براي توجيه اين موضوع ارائه شده است كه مشتملند بر فرضيه تاثير يك عامل مختص به فصل نظير يك ويروس يا تغيير يك ويروس يا تغيير فصلي رژيم غذائي؛ يك فرضيه ديگر اين است كه افراد واجد استعداد ژنتيك براي اسكيزوفرني شانس زيست شناختي بيشتري براي فائق آمدن به تهاجم مختص به فصل دارند.
توزيع جغرافيائي
اسكيزوفرني از نظر جغرافيائي در ايالات متحده يا در سراسر دنيا پخش يكسان ندارد. از نظر تاريخي، شيوع اسكيزوفرني در شمالشرق و غرب ايالات متحده بالاتر از ساير نواحي بوده است، هر چند اين بخش نابرابر از بين رفته است. معهذا دربعضي از نواحي جغرافيائي دنيا اسكيزوفرني شيوع بالاي غيرعادي دارد. بعضي ها اين «گودال»هاي جغرافيائي اسكيزوفرني را مؤيد علت عفوني (مثلاً ويروسي) اسكيزوفرني تلقي كرده اند.
ميزان توليدمثل
كشف داروهاي روان درمانبخش سياست، درهاي باز در بيمارستان ها، رفع وابستگي به موسسات در بيمارستان هاي ايالتي (امريكا) تاكيد بر توان بخشي، و مراقبت درون جامعهاي بيماران اسكيزوفرنيك به افزايش كلي در ميزان ازدواج و باروري بين اين بيماران منجر شده است. به دليل اين عوامل، تعداد كودكان متولد شده از والدين اسكيزوفرنيك بين سال هاي 1935 و 1955 دو برابر شده است. ميزان باروري بيماران اسكيزوفرنيك در حال حاضر نزديك به عيار باروري جمعيت كل است.
بيماري جسمي
ميزان مرگ ومير بيماران اسكيزوفرنيك از تصادفات و ساير علل طبيعي بالاتر از جمعيت كلي است. اين افزايش مرگ و مير با متغيرهاي وابسته به موسسات يا مربوط به درمان قابل توجيه نيست. ميزان بالا احتمالاً به اين امر مربوط است كه تشخيص و درمان اختلالات طبي و جراحي در بيماران اسكيزوفرنيك ممكن است دشوار باشد. چندين مطالعه به اين نتيجه رسيده اند كه تا 80 درصد بيماران اسكيزوفرنيك بيماري داخلي همزمان دارند كه ممكن است شناخته نشده باشند.
خودكشي
خودكشي علت شايعي براي مرگ بين بيماران اسكيزوفرنيك است تا حدودي به اين دليل كه پزشكان هنوز خودكشي را بيشتر با اختلالات خلقي ربط مي دهند با اختلالات پسيكوتيك. حدود 50 درصد بيماران اسكيزوفرنيك حداقل يك بار در طول عمر اقدام به خودكشي مي كنند و 10 تا 20 درصد اين بيماران در پيگيري 20 ساله با خودكشي ميميرند. بيماران اسكيزوفرنيك زن ومرد به اندازه خودكشي مي كنند. عوامل خطرساز عمده براي خودكشي بين بيماران اسكيزوفرنيك مشتمل است بر وجود علائم افسردگي، سن پائين، و سطح بالاي عملكرد قبل از بيماري (بخصوص تحصيلات دانشگاهي). اين گروه ممكن است ماهيت ويرانگر بيماري خود را بيشتر از گروه هاي ديگر بيماران تشخيص دهند و خودكشي را راهي منطقي تصور نمايند. روش هاي درمان چنين بيماراني ممكن است مشتمل باشد بر درمان داروئي افسردگي، پرداختن به مسائل فقدان در ضمن رواندرماني، و استفاده از گروه هاي حمايت براي كمك به تغيير مسير جاه طلبي بيمار به هدفي قابل وصول.
مصرف و سوء مصرف توأم مواد
سيگار كشيدن: اكثر زمينه يابي ها حاكي است كه بيش از سه چهارم بيماران اسكيزوفرنيك در مقايسه با كمتر از نيمي از بيماران رواني در مجموع سيگار مي كشند. علاوه بر خطرات بهداشتي مشهور مربوط به سيگار تدخين سيگار بر ساير جنبه هاي مراقبت بيماران اسكيزوفرنيك تاثير مي گذارد. چندين مطالعه گزارش كرده اند كه مصرف سيگار با دوزهاي بالاي داروهاي ضد جنون رابطه دارد، احتمالاً به اين دليل كه تدخين سيگار متابوليسم اين داروها را بالا مي برد. معهذا سيگار كشيدن با كاهش ميزان بروز پاركينسونيسم داروئي احتمالاً به دليل فعال شدن وابسته به نيكوتين نورون هاي دوپاميني رابطه دارد.
سوءمصرف مواد: توام شدن اسكيزوفرني و سوءمصرف مواد شايع است، هر چند مفاهيم ضمني سوءمصرف مواد در اسكيزوفرني مبهم است. حدود 30 تا 50 درصد بيماران اسكيزوفرنيك واجد ملاك هاي تشخيصي سوءمصرف الكل و وابستگي به الكل مي باشند؛ و دو ماده مورد سوءمصرف شايع عبارتند از حشيش (حدود 15 تا 25 درصد) و كوكائين (حدود 5 تا 10). بيماران معمولاً اظهار مي كنند كه اين مواد را براي لذت و كاستن از افسردگي و اظطراب مصرف مي كنند. بطور كلي اكثر مطالعات توام شدن اختلالات وابسته به مواد و اسكيزوفرني را شاخص پيش آگهي بد تلقي كرده اند.
تراكم جمعيت
شيوع اسكيزوفرني با تراكم جمعيت منطقه در شهرهاي داراي جمعيت يك ميليون به بالا، رابطه داشته است. اين رابطه در شهرها داراي جمعيت 100000 تا 500000 نفر ضعيفتر شده و در شهرهاي داراي جمعيت كمتر از 10000 از بين مي رود. اثر تراكم جمعيت با اين يافته، كه بروز اسكيزوفرنيك هستند در شهرهاي دوبار بيشتر از جوامع روستائي است هماهنگ است ونشان مي دهد كه استرس زاهاي اجتماعي ممكن است در بروز اسكيزوفرني در افراد در معرض خطر مؤثر بوده باشند.
ملاحظات فرهنگي اجتماعي- اقتصادي
اسكيزوفرني در تمام فرهنگ ها و طبقات اجتماعي- اقتصادي كه مورد مطالعه واقع شدهاند توصيف گرديده است. در جوامع صنعتي تعداد نامتناسبي بيمار اسكيزوفرنيك در طبقات اجتماعي اقتصادي پائين مشاهده مي شود. اين پديده با فرضيه رانده شدن به طرف پائين (downward drift hypothesis) با نزول قابل توجيه است كه مي گويد افراد مبتلا يا به طبقات اجتماعي اقتصادي پائينتر رانده مي شوند، يا به علت بيماري توانائي صعود به طبقه اجتماعي اقتصادي بالاتر را پيدا نمي كنند. يك توضيح ديگر كه كمتر بوسيله پژوهش تقويت شده است، «فرضيه سببيت اجتماعي social causation hypothesis» است، مبني بر اين كه استرس هاي تجربه شده توسط اعضا متعلق به طبقات اجتماعي اقتصادي پائين به پيدايش اسكيزوفرني كمك مي كند.
علاوه بر اين فرض كه استرس صنعتي شدن موجب اسكيزوفرني مي گردد. بعضي از پژوهشگران داده هائي ارائه كرده اند كه نشان مي دهد استرس مهاجرت مي تواند به اختلال شبيه اسكيزوفرني منجر شود. بعضي از مطالعات ميزان شيوع بالائي از اسكيزوفرني بين مهاجرين تازه نشان مي دهند، و اين يافته تغيير فرهنگي ناگهاني را به عنوان عامل استرس زا در سبب شناسي اسكيزوفرني مطرح ساخته است. شايد هماهنگ با هر دو فرضيه اين مشاهده است كه شيوع اسكيزوفرني به نظر مي رسد در ممالك جهان سوم هر چه تماس آنها با فرهنگ هائي كه از نظر تكنولوژي پيشرفته تر هستند افزايش مي يابد.، بالاتر مي رود.
طرفداران علت اجتماعي اسكيزوفرني معتقدند كه فرهنگ ها بسته به مفهوم بيماري رواني در آنها ماهيت نقش بيمار، سيستم حمايت هاي اجتماعي و پيچيدگيهاي روابط اجتماعي كم يا بيش اسكيزوفرني بين ملل كم رشد، جائي كه وابستگي بيماران به جامعه و خانوادهها كاملتر از جوامع بسيار مترقي غربي است، خوشخيمتر باشد.
بي خانماني
مساله افراد بي خانمان شهرهاي بزرگ ممكن است به رفع وابستگي اسكيزوفرنيك ها به موسسات مربوط بوده باشد كه به خوبي پيگيري نشده اند هر چند مشخص نمودن درصد افراد بي خانماني كه در واقع اسكيزوفرنيك هستند بسيار مشكل است تخمين زده مي شود كه يك سوم تا دو سوم اين افراد مبتلا به اسكيزوفرني هستند.
هزينه مالي براي جامعه: تخمين زدن هزينه يك بيماري براي جامعه كار پيچيده اي است؛ معهذا هزينه مادر اسكيزوفرني براي ايالات متحده كلاً بسيار بالا تصور ميشود. حدود 1 درصد درآمد ملي ايالات متحده صرف درمان بيماري رواني (به استثناء اختلالات وابسته به مواد) مي گردد. اين درصد در سال 1985 به 40 ميليارد دلار بالغ شد. وقتي هزينههاي غيرمستقيم براي جامعه (مثلاً فقدان توليد و مرگ و مير) هم محاسبه شود، اين رقم به 100 ميليارد دلار در سال مي رسد. قسمت عمده اين مبلغ صرف هزينه هاي مستقيم و غير مستقيم اسكيزوفرني مي گردد.
تختهاي بيمارستانهاي رواني: هم كشف داروهاي ضدجنون موثر و هم تغيير در نگرشهاي سياسي و اجتماعي نسبت به درمان و حقوق بيماران رواني تغييرات چشمگير در الگوي بستري شدن بيماران اسكيزوفرنيك در چهار دهه گذشته بوجود آورده است. احتمال بستري شدن مجدد در ضمن دو سال پس از ترخيص متعاقب اولين دوره بستري شدن 40 تا 60 درصد است. بيماران اسكيزوفرنيك تقريباً 50 درصد تختهاي بيمارستان هاي رواني را اشغال ميكنند و تقريباً 16 درصد بيماران رواني كه به نوعي تحت درمان قرار دارند، اسكيزوفرنيك ميباشند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.