پایان نامه آشنایی با گرافیک و تصویر گری و بررسی نقاشي كودكان و علل و خصوصيات آنها
فصل اول
”هنر چيست ؟ “
1-1- تعريف هنر
هنر ، سواي مجموعهاي از تعريف خاص ، شخصي و كنايي چندين و چند تعريف مقبول ، معقول و منطقي – و يا لااقل قابل بحث و اعتنا – دارد كه اين تعاريف ، در موارد بسيار ، مكمل يكديگرند و برطرفكننده كم داشتهاي هم ، و سر جنگ و جدال با هم و نفي يكپارچه همديگر را ندارند . ما در اينجا ، بدون بحث ، يكي از تعاريف را به عنوان وسيله كارمان انتخاب ميكنيم :
هنر ، بيان زيبا و متالي احساس ، عاطفه و انديشه انساني است .
به هنگام تقسيمبندي و برشمردن انواع هنرها ، معمولاً ، نقاشي را به عنوان يكي از هنرهاي اصلي و مستقل نام ميبرند . در اين صورت ، و با تكيه به تعريف كلي هنر ، نقاشي بايد چنين تعريفي داشته باشد :
نقاشي ، بيان زيبا و متعالي احساس ، عاطفه و انديشه انساني است و به مدد خط و طرحها و رنگ و ساير ابزارهايي كه به نام اين هنر مورد استفاده هنرمند قرار ميگيرد .
تعريف گرافيك ، اما به اين سادگيها نيست – چه هنر باشد ، چه نباشد .
2-1- تعريف گرافيك
ما ، در قدم اول ، بايد مساله ”چاپ“ را كه به نوعي در واژه ”گرافيك “ حضور يافته است و منشاء پيدايي آن مربوط است ، از ياد ببريم ، و يا به آن چندان بهايي ندهيم كه سراسر تعريف هنر گرافيك را زير سلطه خود بگيرد ، بفشارد ، و به آن خط بدهد .
حذف عامل ”چاپ“ از مفهوم و تعريف گرافيك ، به معناي كوچك شمردن فن غولآساي چاپ نيست ، بلكه به عكس ، دقيقا به همين خاطر است كه امروزه ، حضور موثر چاپ را در بسياري از دقايق زندگيمان حس ميكنيم . در زمان حاضر، ” چاپ“ ، شايد بتوان گفت همانقدر كه در هنر گرافيك حضور دارد كه در هنرهاي ” هنرهاي ادبي“ (=ادبيات ) و سينما ؛ يعني بدون عامل چاپ ، عليالاصول ، نه ادبياتي وجود دارد نه سينمايي ؛ اما اين امر باعث نشده است كه ما عامل چاپ را وارد تعريف ادبيات و سينما بدانيم .
اگر روزگاري هم گرافيك ، ”هنر ارسال پيام به مدد امكانات چاپي“ بود ، و يا ”فن استفاده از چاپ براي ابلاغ مقاهيمي كه به مدد كلمات و تصاوير قابل ارائه هستند “ …. امروز ديگر چنين نيست ؛ چرا كه هنر گرافيك ، در عصر ما ، به همت و با جرات و جسارت سرداران بزرگ اين رشته ، به مقولهاي بسيار پيچيده ، ظريف ، وسيع ، چه بسيار تغيير دهنده، نافذ و به راستي خطرناك تبديل شده است .
امروز ، برخلاف شايع و ظاهر ، اين هنر سينما نيست كه در راس همه هنرها قرار گرفته و فرمانروايي و تسلطي بيچون و چرا ميطلبد ؛ بلكه گرافيك است كه چنين ادعا و خواستي دارد – هر چند بدون تظاهر، و يا بسيار زيركانه ، و گاه به نحو شگفتانگيزي موذيانه .
به هر حال ، با توجه به اين كه اين رساله ابداً نميخواهد به چيستي و چگونگي هنر و فن گرافيك بپردازد ، به همين بسنده ميكنيم كه يكي دو تعريف ساده و احتمالاً مقبول از گرافيك ارائه بدهيم تا راه براي وصول به تعريف ”مصورسازي آثار ويژه كودكان“ هموار شود .
گرافيك ، ابلاغ ظريف ، دقيق و موثر يك پيام است به مدد ابزارهاي همه هنرها ، كه موضوع اين پيام ، به وسيله سفارش دهنده ، مشخص و محدود شده باشد و عموماً هم مسائل محدود به زمان و مكان معيني را طرح و عنوان كرده باشد .
گرافيك ، رشتهاي با شاخهاي از هنرهاي تركيبي است كه از نقاشي ، طراحي ، نوشته و ادبيات ، خطاطي ، هندسه و نيز امكانات همه هنرها و فنون مدد ميگيرد و استفاده ميكند تا پيامهايي را به بهترين و مؤثرترين و فشردهترين نحو ممكن ابلاغ كند كه درخواست كننده يا سفارشدهندهاي به دلايل معيني ابلاغ آنها را از گرافيست خواسته است . گرافيك ، فني است ظريف ، دقيق و مسر جهت ابلاغ و ارائه پيامهاي تجاري ، سياسي ، اجتماعي و هنري (يا پيامهاي فرهنگي و تمدني ) .
همه مساله و فشرده حرف ما اين است كه در تمام هنرهاي اصلي ، كاشف و برگزيننده موضوع ، شخص هنرمند است – حتي اگر اين موضوع ، زير كلي از فشارهاي احساسي – عاطفي به او تحميل شده باشد ؛ اما در مورد ”هنر گرافيك“ هميشه ، موضوع به هنرمند ابلاغ ميشود و كار روي آن موضوع ، از گرافيست درخواست ميشود . گرافيست ، به شخصه و مستقلاً تصميم نميگيرد روي موضوعي كار كند ، و وقتي بنا به خواست ”ديگري“ روي موضوعي به تفكر خلاقه پرداخت و از نهايت قدرتآفريني و مهارت خويش بهره گرفت و چيزي را ساخته و پرداخته كرده باز هم ، ”ديگري“ بايد تطبيق كامل ”موضوع“ با ”شكل ارائه موضوع“ را گواهي كند و دست مريزاد بگويد ؛ وگرنه مرافعه پيش ميآيد و دردسر .
گرافيست هم هر قدر آزاد باشد و انتخاب داشته باشد ، نظريه شخص ”ديگري“ هم مطرح است ، و همين جاست كه ما ميتوانيم ، به وضوح ، رابطه ”مصورسازي آثار ويژه كودكان“ و ”هنر و فن گرافيك “ را حس كنيم و قدم اول را در راه وصول به تعاريفي بالنسبه منطقي از ”مصورسازي“ برداريم؛ چرا كه نقطه مشترك ترديدناپذير اين دو ، همان مقدم و مستقل بودن موضوع است نسبت به شكل ارائه موضوع ، و حضور ”ديگري “ در اين جريان – حتي اگر اين ”ديگري“ ، در موارد متعددي ، خود تصويرگر باشد كه موضع ”نويسنده“ يا ”طراح موضوع“ قرار گرفته است . ضمناً ، در همين جا هم ما ميتوانيم رابطه بين ” نقاشي“ و ”مصورسازي…“ و طبيعتاً بين ”نقاشي“ و ”گرافيك“ – را تا حد ممكن قطع كنيم و اين توهم بسيار خطرناك را كه ”مصورسازي“ نوعي ”نقاشي“ است و مصورساز ، يك نقاش است كه تحت شرايط ويژهاي نقاشي ميكند ، برطرف كنيم و نيز اين توهم را كه مصورساز ، همان امكانات و مسئوليتها و وظايف نقاش را دارد و حدود اختيارات و خودمختاريهايش برابر با نقاش است يا برابر با هنرمند ديگر .
مسلماً زمان ، خيلي چيزها را از بين ميبرد ، منجمله هر بناي سست را ، هر اثر بد را ، و چه بسا سرانجام هر توليد ضد انساني را . مسلماً زمان ، بسياري از كتابها را همراه با نويسندگان آنها و تصويرها و تصويرگريهاي آنها از رده خارج ميكند و به خاك گرم ميسپارد و از خاطرهها ، براي ابد ، پاك ميكند . مسلماً كفشهاي زمان ، كفشهايي بيرحم و سحرآميز است كه هر چه بخواهد ، له و لورده ميكند و ميگذرد ؛ اما در مورد آثار ويژه كودكان و توليدات خاص ايشان و هرآنچه كه به بچهها مربوط ميشود هرگز نميتوان به انتظار قضاوت عادلانه و بيرحمانه زمان نشست . نميتوان فرصت داد كه بيماران رواني ، كودكان را بيمارانه بيازارند ، به اميد آن روز كه مرگ معنوي ، اين بيماران را از گردونه به بيرون پرتاب كند . اين درست كه بوته گل ، بيآب ، خشك ميشود و ميميرد ، اما براي اثبات اين امر ، بوته گل را نميتوان بيآب نگه داشت . امروز نميتوان كودك را ترساند ، به فكر اينكه اين ترساندن ، شايد ، بعدها اسباب شجاعت و شهامت او را فراهم آورد ، و نميتوان از كودك كار سخت و طاقتفرسا كشيد ، به اسم اينكه كاركشته ميشود ، قدرت درآوردن نان و نكشيدن منت دو نان در او پديد ميآيد . به نام بشر ، مجرمان بزرگسال بسياري را ميتوان به چوبهدار سپرد ، اما يك كودك را ، در سراسر كره زمين ، به اسم ((مصلحت آينده بشر)) و ((نجات دادن جهان فردا )) نميتوان گوشمالي داد و به گريه انداخت . تا دم مرگ از باز گفتن اين سخنان خسته نخواهيم شد : كودك ، در هر لحظه ، متعلق به همان لحظه است و تعيين كننده تكليف همان لحظه – ضمن اينكه متعلق به تمامي لحظههاي تاريخ ، و تمامي نقطههاي جغرافيايي جهان نيز هست .
3-1 تعريف تصويرگري
”تصويرگر…“ و ”گرافيست“ عليالاصول ، معمولاً و عموماً ، وقتي در موضع تصويرگر و گرافيست قرار دارند ، موضوع كار خود را خود كشف و انتخاب نميكنند ، بلكه روشهاي خوب ارائه موضوع را مييابند و به كار ميبرند . بنابراين تصويرگر و گرافيست تابع احساسات و عواطف و انديشههاي هنري خود نيستند ، بلكه فقط بخش كوچكي از عاطفه و احساس خود را به جنبههاي هنري اثر وا ميسپارند ، و الباقي قدرت خود را صرف تعقل منطقي و تطبيق دادن انديشمندانه و آگاهانه ”شكل “ با ”مضمون“ – تحت شرايطي خاص – ميكنند .
آزاديهاي عملي (و ذهني) يك تصويرگر ، در مسير توليد تصوير بسيار محدودتر از آزاديهاي يك هنرمند – مثلاً نقاش – در خلق يك اثر است و وظايف او بسيار مشخصتر و مرزبندي شدهتر ، و تعهدات او حساستر و خطرناكتر . اينجا ، در محدوده يا ميدان تصويرگري ، ”دلم اينطور خواسته“ يا ”من اينطور خواستهام“ يا ”اينطور دوست دارم“ يا ”نميخواهيد؟باشد . به ديگري و ديگران عرضه خواهم كرد “ هيچ كاربردي ندارد – مگر آنكه ، در موارد به ميان كشيده شدن پاي ”خواست“ و ”ميل“ تصويرگر ، اين ”خواست“ و ”ميل“ با كلي از مسائل بسيار حساس و دقيق علمي – فني تطبيق كامل يافته باشد ، و آزمايشهاي صحيح نيز اين تطبيق كامل را تأييد كرده باشد .
”تصويرگر بزرگ زمانه ما “ بودن ، به گمان ما ، هم اين دنيا را بس است ، و چه بسا ، هم آن دنيا را . آخر مگر خوشحال كردن بچهها ، و آموختن به ايشان ، و هدايت كردنشان در جهت درست و برانگيختنشان در راه آرمانهاي متعالي انساني كار كوچكي است كه بشود آن را با چيزي تعويض كرد ؟
4-1- تفاوت گرافيك با تصويرگري
گرافيك حرفهاي است كه به تبليغ مسائل مختلف جامعه ميپردازد . تصويرگري حرفهاي است كه مطلقاً بر محور انديشه تبليغ نميگردد . گرافيك ، حرفهاي است كه مستقيماً وارد كار سياست – به معناي خاص و عام آن – ميشود .
تصويرگري حرفهاي است كه در عين سياسي بودن هرگز وارد سياست نميشود . گرافيك ، حرفهاي است كه ميتواند- و حق دارد – در مواردي اعمال خشونت كند ،بترساند ، تهديد كند ، فرياد بكشد ، و جنجال به راه بيندازد . تصويرگري حرفهاي است كه نميتواند ، و نميتواند و مطلقاً نميتواند .
گرافيست آدمي است كه حق دارد – و ناگزير است – هنگام انعقاد يك قرارداد يا قبول يك موضوع – هرقدر هم آن موضوع آني باشد – بلافاصله به هزينه آن ، و به روابط دستمزدي مربوط به آن ، عادلانه بينديشد و هر كاري را ، با درنظر گرفتن يك مجموعه مسائل اقتصادي برآورد يا قيمت گذاري كند .
تصويرگر ، گرچه دستمزد ميستاند و حق است كه اين دستمزد كفايت كننده و رضايتبخش باشد ، در زمان رابطه با اثر ، به مساله مخارج و دستمزد نميانديشد ؛ يعني رابطه مستقيم و تأثيرگذاري بين توليد و مزد توليد وجود ندارد حق نيست كه وجود داشته باشد (همچون نقاش ، به هنگام خلق يك اثر ، يا نويسنده به هنگام نوشتن يك داستان ، يا آهنگساز در لحظه تهاجم آهنگ ) ؛ و در اينجا ، تصويرگري ، نه تنها به هنر نزديك ميشود ؛ بلكه در قلب آن جاي ميگيرد – به دليل طهارتي كه دارد و مسئوليت خطير و حساسش
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.