پایان نامه انرژي هاي پاک (نو) و تجديد پذير
مقدمه :
امروزه با توجه به رشد جمعيت وپيشرفتهاي صنعتي نياز روزافزون بــه انـرژي مخصوصا انرژي بـرق كـه از پـاكترين انرژيها مي باشد و به راحتي قابل تبديل به انرژيهاي ديگر و قابل انتقال و توزيع واستفاده مي باشد و ازطرفي پايه و اساس پيشرفت وصنعت در جهان مي باشد بيشتر احساس مي شود به گونه اي كه بشرامروزي انرژي برق را با زندگي خود عجين شده مي بيند و بدون آن زندگي را دشوار مي بيند وازطرفي دستيابي به چنين انرژي پاك و مهمي به آساني ميسر نيست زيرا توليد اين انرژي خود نياز به در دسترس داشتن انرژيهاي ديگري است كه اين انرژيها محدود و در اختيار كشورهاي محدودي است و روز به روز بر قيمت آنها افزوده مي گردد و حتي براي دستيابي به آن بعضا بين دارندگان اين انرژي و مصرف كنندگان عمده آن جنگهاي خونين در مي گيرد و نمونه بارز آن همين جنگ آمريكا با عراق مي باشد كه به بهانه جنگ با تروريسم صورت گرفت ولي هدف واقعي آن براي دستيابي به نفت عراق بود ازطرفي محدود و تمام شدني هستند وخود اين انرژيها قابل تبديل به مواد با ارزش ديگري است كه به مراتب گرانبهاتر و با ارزشتر هستند واستفاده از آنها جهت توليد برق داراي آلودگيهاي زيست محيطي هستند. اين موضوع به وضوح مي رساند كه بايد به انرژيهاي ديگر و پايان ناپذير انديشيد همانگونه كه اطلاع داريد منبع انرژي خورشيد مطمعن ترين انرژي است كه از ملياردها سال قبل وجود داشته و تا زمانيكه انرژي خورشيد هست دنيا هم هست واگر روزي انرژي خورشيد تمام شود ديگر مهم نيست چون ديگر گيتي نخواهد بود و اين موضوع به انرژي أب هم برمي گردد و درست همچون انرژي خورشيد در صورت تمام شدن ديگر مهم نيست چون حيات وجود ندارد كه نيازي به انرژي باشد و انرژي باد هم اينگونه است كه در اين جا به اين موضوع خواهيم پرداخت و راجع به انرژيهاي فسيلي بحث خواهيم كرد ودرمورد ساير انرژيهاي پاك و تجديدپذير همچون انرژي هسته اي و آبي و باد وخورشيد و هيدروژن و پيلهاي سوختي و زمين گرمايي وبيوگاز و موج وجذرومد بحث خواهيم كرد و با توجه به اهميت اين انرژيها مي طلبد كه دست اندركاران بخش انرژي اهتمام ويژه اي جهت استفاده و سرمايه گذاري در اين بخش داشته باشند شايد بعضيها فكر كنند كه اين انرژيها صرفه اقتصادي ندارند و اين به اين دليل است كه ما خود توليد كننده انرژيهاي فسيلي هستيم و فكر مي كنيم كه ارزانترين انرژي را در اختيار داريم كه فكري باطل است و ماهي را هر وقت از أب بگيريم تازه است اگر از همين حالا شروع كنيم زود نيست بلكه دير هم نشده است و بايد هر چه سريعتر دست به كار شد به اميد روزي كه حداقل هشتاد درصد از انرژي برق كشورمان از انرژيهاي پاك و تجديد پذير باشد.
چاه نفت بسيار بزرگ در اصطلاح صنعت نفت، «فيل» ناميده مي شود. در اوايل دهه ۱۹۵۰ زنجيره فيل هاي کشف شده در خاورميانه به سرعت بيشتر مي شد. از اوايل دهه ۱۹۵۰ تا پايان دهه ۱۹۶۰ بازار نفت به طور فوق العاده اي گسترش مي يافت. موج گسترش چنان عظيم بود که مانند جريان زيرآبي قوي و سهمناکي، هر کس را که متولي نفت بود به جلو مي راند. مصرف با چنان سرعتي افزايش مي يافت که پس از جنگ جهاني دوم غير قابل تصور بود، اما سرعت توليد و تدارک از مصرف پيشي گرفته بود. افزايش توليد نفت خام جهان آزاد (کشورهاي غيرکمونيستي و سوسياليستي) عظيم واز ۷/۸ ميليون بشکه در روز در سال ۱۹۴۸ به ۴۲ ميليون بشکه در سال ۱۹۷۲ رسيده بود.
با آن که توليد ايالات متحده از ۵/۵ ميليون به ۵/۹ ميليون بشکه رسيده بود، سهم توليد جهاني آمريکا از ۶۴ درصد به ۲۲ درصد کاهش يافته بود. علت آن افزايش توليد خاورميانه بود که از ۱/۱ ميليون به ۲/۱۸ ميليون بشکه در روز رسيده بود. ذخاير نفتي اثبات شده در جهان غير کمونيستي از ۶۲ ميليارد بشکه در سال ۱۹۴۸ به ۵۳۴ ميليارد بشکه در سال ۱۹۷۲ افزايش يافت. ذخاير آمريکا از ۲۱ ميليارد بشکه در سال ۱۹۴۸ به ۳۸ ميليارد بشکه در سال ۱۹۷۲ تخمين زده شد، اما از لحاظ آماري، سهم آن کشور در توليد از ۳۴ درصد به ۷ درصد کاهش يافت. در خاورميانه ذخاير از ۲۸ ميليارد بشکه به ۳۶۷ ميليارد بشکه برآورد شده بود. درسال هاي ۱۹۴۸ و ۱۹۷۲ از هر۱۰ بشکه افزايش ذخيره ، ۷ بشکه آن در خاورميانه بود. در سال ۱۹۵۰ تخمين زده شد که اگر نرخ جاري ذخاير موجود و مقدار استخراج در همان وضع باقي مي ماند، نفت جهان براي ۱۸ سال کفايت مي کرد. در سال ۱۹۷۲ پس از سال ها رشد و افزايش سريع مصرف و توليد بي نظم و آشفته، عمر ذخاير ۳۵ سال برآورد شد. نظم نفت پس از جنگ بر دو پايه استوار بود: اول مرکب از معاملات بزرگ دهه ۱۹۴۰ و دوم روابط امتيازي و قراردادي که در قلب آن سهيم بودن پنجاه – پنجاه قرار داشت. البته از ديد دولت هاي توليدکننده نفت، موضوع و ديدگاه متفاوت بود. درحالي که آنان، شرکت ها و واشنگتن و لندن را از حقوق خود محروم نمي کردند، چرا نبايد در پي درآمد بيشتر باشند؟
به احتمال قريب به يقين، شاه ايران نيز همان گونه مي انديشيد. وي يک هدف داشت و آن اين که « ايران يک قدرت بزرگ شود». وي به دنبال کاهش دادن قدرت و اختيار شرکت هاي عامل که يکي از نتايج تحقيرآميز کشمکش با مصدق به حساب مي آمده بود، ولي نمي توانست روابط خارجي بنيادي و امنيت ايران را بر هم زند. وي نياز به همراهي داشت که اين شخص نمي توانست از شرکت هاي عمده و مستقل آمريکا باشد، چون همه آنها در کنسرسيوم دست داشتند. در اين زمان بود که يک ايتاليايي به نام « انريکو ماتئي» وارد صحنه شد. وي به دنبال آن بود که يک شرکت بزرگ، « شرکت نفت دولتي ايتاليايي آجيپ»، تشکيل دهد که بيشتر وسيله انعکاس چهره خود باشد. بايد گفت که وي در پايان جنگ به علت داشتن مهارت در مديريت و سياست به رياست باقي مانده موسسه « آجيپ» در شمال ايتاليا برگزيده شد. ايتاليا به تقليد فرانسه در دهه ۱۹۲۰، يک شرکت پالايشگاه دولتي ايجاد کرد تا با شرکت هاي بين المللي رقابت کند. البته براي آن که آجيپ به يک شرکت بزرگ تر تبديل شود به پول، نياز مبرمي داشت و وجه لازم از « دره پو» که در آنجا منابع عظيم گاز طبيعي کشف شد، به دست آمد که موجب گسترش آجيپ و برآورده شدن بلندپروازي هاي ماتئي شد. ماتئي خود يک قهرمان محبوب و برجسته ترين شخص در ايتاليا شده بود. در طول جاده ها و بزرگراه ها، آجيپ جايگاه هاي فروش بنزين داير کرد که بزرگ تر، جالب تر و جادارتر از پمپ بنزين هاي رقيبان بين الملي بودند.
در سال ۱۹۵۳ شرکت هاي مختلف هيدروکربن کشور يک جا گرد آمده و شرکتي به نام « موسسه ملي هيدروکربن» تشکيل داده بودند. هدف عمده ماتئي اين بود که موسسه ملي هيدروکربن ايتاليا مستقل از شرکت هاي انگليسي و آمريکايي، خود داراي توليد نفت بين المللي باشند. وي اصطلاح هفت خواهران را در اشاره به همکاري نزديک و مشترک شرکت هاي نفت، باب کرده بود. هفت خواهران شامل شرکاي آرامکو- جرسي (اکسون)، سوکوني- واکيوم (موبيل)، استاندارد اويل کاليفرنيا شورون، تکزاکو همراه با گلف، رويال داچ- شل و شرکت نفت انگليسي مي شد که در کويت به هم پيوستگي داشتند. در واقع خواهر هشتمي هم وجود داشت که آن «شرکت نفت ملي فرانسه» بود که هم جزءکنسرسيوم ايران با هفت خواهران بود و هم در شرکت نفت عراق با جرسي، سوکوني، شرکت نفت بريتانيا و رويال داچ – شل مشارکت داشت. ماتئي مي کوشيد تا به عضويت آن مجمع درآيد. در بحران سال ۱۹۵۶ سوئز، ماتئي مذاکرات جدي با ايران و شاه را آغاز کرد و در بهار و تابستان ۱۹۵۷ پيشنهاد بي سابقه اي به ايران داد. طبق قراردادي که تنظيم مي شد، شرکت نفت ملي ايران شريک و مالک موسسه ملي هيدروکربن (شريک سيريپ يا شرکت نفت ايران و ايتاليا) شناخته مي شد. اين اقدام در عمل به اين معنا بود که ايران ۷۵ درصد و موسسه ملي هيدروکربن ۲۵ درصد سود مي برند که اين کار موجب شکسته شدن توافق پنجاه – پنجاه مي شد. در اين ميان ، آمريکايي ها و انگليسي ها به دولت و شاه ايران هشدار دادند که بر هم زدن اصل پنجاه- پنجاه موجب تزلزل ثبات در خاورميانه شده است و امنيت عرضه نفت به اروپا را به خطر خواهد انداخت. دبيرکل وزارت خارجه ايتاليا که از استقلال و قدرت ماتئي رنجيده خاطر بود، به بريتانيا اطمينان داد که جلوي زياده روي هاي او را خواهد گرفت، اما هرگونه اعتراض بي فايده بود. تا اوت ۱۹۵۷، معامله ماتئي به خوبي انجام شده بود، ولي مشارکت ميان موسسه هيدروکربن و ايران چندان خوب از آب در نيامد. نه به علت ماهيت، بلکه به سبب عوامل زمين شناختي. اما مي توان گفت، وي به يک هدف خود رسيد و آن متزلزل کردن اصل پنجاه- پنجاه و سست کردن بنيادي که « هفت خواهران» بر آن متکي بودند. ايتاليا تنها کشور صنعتي نبود که مي خواست بر سر سفره نفت خاورميانه بنشيند. نفت وارداتي، مهم ترين منبع سوخت ژاپن بود که جريان نفت به ژاپن از طرف شرکت هاي بزرگ انگليسي و آمريکايي کنترل مي شد. در بهار ۱۹۵۷ مشخص شد که کنسرسيومي از شرکت هاي ژاپني در پي به دست آوردن امتياز از عربستان سعودي و کويت به منظور اکتشاف نفت در ساحل منطقه بي طرف هستند و اين درحالي بود که شل، شرکت نفت بريتانيا، گلف و جرسي به همان منطقه چشم دوخته بودند. عربستان خواهان پيش پرداخت کلان بود. پس از گفت و شنودهاي مکرر، ژاپن به ۴۴ درصد سهم و عربستان به ۵۶ درصد سهم رضايت دادند. چندي نگذشت که کويت نيز قراردادي با « شرکت نفت عربي» (شرکت نفت ژاپن و عربستان سعودي) امضا کرد و سهم آن اميرنشين از قرارداد ۵۷ درصد بود! شرکت يادشده در ژوييه ۱۹۵۹ آغاز به کار کرد و در ژانويه ۱۹۶۰ به نفت رسيد و از آن پس عربستان سعودي و کويت صاحب ۱۰ درصد سهام متعارف شرکت شدند. شرکت نفت عربي يک منبع نفت مستقل در اختيار دولت ژاپن قرار داد که در اواسط دهه ۱۹۶۰، ۱۵ درصد نفت مورد نياز کشور را تامين مي کرد. در اواخر دهه ۱۹۵۰، شرکت اينديانا بر آن بود که وارد جريان گسترش طلبي شرکت هاي آمريکايي شود، توافق اصولي فوري در سال ۱۹۵۸ميان ايران و اينديانا بر مبناي مشارکت ۷۵ – ۲۵ ماتئي به عمل آمد و برخلاف موسسه ملي هيدروکربن ايتاليا، اينديانا موفق به کشف مقدار زيادي نفت شد که آغاز آن درآب هاي جزيره خارک در خليج فارس بود. آن چاه اول به منظور خوشامد شاه، « داريوش» ناميده شد. در آن سوي ميدان، سرتاسر خاورميانه به ناسيوناليسم ناصري دچار شده بود. پيوستن سوريه به مصر و تشکيل جمهوري متحد عربي، سبب قدرت يافتن بيش از پيش اعراب شد، زيرا يکي از آن دو، کانال سوئز را در اختيار داشت و از ديگري لوله هاي انتقال نفت عربستان و عراق مي گذشت و ناصر مي توانست به تنهايي حمل ونقل نفت را تهديد يا حتي راه بخش عمده اي از آن را مسدود کند. براي مقابله با آنچه سفير بريتانيا، « گلوگاه» مي ناميد، مذاکره براي کشيدن فوري خط لوله عراق به خليج فارس و ايجاد يک پايانه در فاو، دهانه خليج فارس، آغاز شد، ولي در اين زمان بود که در عراق کودتايي رخ داد و خانواده سلطنتي اعدام شدند. دولت جديد عراق بي درنگ خواهان بازنگري گسترده در امتياز شرکت نفت عراق شد. متخصصان نفت عرب در نشستي در مصر در بهار سال ۱۹۵۷، نمايندگان پيشنهاد کردند که يک پالايشگاه داخلي و يک ناوگان نفتکش عربي ايجاد و يک لوله انتقال نفت عربي به مديترانه کشيده شود. همچنين درباره ايجاد يک « کنسرسيوم بين المللي عربي» تأکيد مي شد. وضعيت به گونه اي شد که «عبدالله طريقي» از عربستان اظهار داشت: « نفت برنده ترين اسلحه اعراب است»، ولي اين مذاکرات ناقص و ناتمام ماند تا زماني که ساير توليدکنندگان عمده به ويژه ايران و ونزوئلا به آن پيوستند و کسي که سبب ايجاد اين کنسرسيوم شد، يک ونزوئلايي به نام «خوان پابلو پرس آلفونسو» بود. او وزير معادن و هيدروکربن ونزوئلا و معتقد بود که نفت براي کشورهاي توليدکننده، ميراث طبيعت است و منافع آن به نسل هاي کنوني و آينده تعلق دارد و تصميم هاي بنيادي در مورد توليد و چگونگي مصرف نفت بايد در دست دولت حاکم باشد و نه شرکت ها!
در اين ميان محصول نفت روسيه درسال هاي ۱۹۵۵ و۱۹۶۰ دو برابر شد و در پايان دهه ۱۹۵۰ جاي ونزوئلا را که دومين توليدکننده نفت جهاني پس از آمريکا به شمار مي آمد، گرفته بود. از سال ۱۹۵۸ صادرات روسيه افزايش يافت و يکي از عوامل عمده در بازار جهاني شد. براي مقابله با روس ها، تنها يک راه وجود داشت و آن هم کاهش قيمت ها بود. در اوايل سال ۱۹۵۹، شرکت نفت بريتانيا قيمت هر بشکه نفت را ۱۸ سنت کاهش داد که سبب خشم «پرس آلفونسو» و «عبدالله طريقي» شد. وانگهي مدت مديدي طول نکشيد تا مذاکراتي سري ميان پرس آلفونسو ، عبدالله طريقي و نمايندگاني از ايران، کويت و عراق در قاهره انجام شد و حاصل اين مذاکرات، موافقت ميان اين کشورها بود تا آنان «کميسيون مشورتي نفت» را تشکيل دهند که از ساختارِ قيمت دفاع کند و شرکت هاي ملي نفت را پايه گذاري كند. درهمين حال که به دولت ها توصيه مي کرد اصل پنجاه– پنجاه را لغو كنند و مبناي تقسيم سود را دست کم ۶۰-۴۰ به نفع خود قرار دهند و اين گونه شد که بعدها «سازمان کشورهاي صادرکننده نفت– اوپک» از بطن اين موافقت نامه متولد شد تا مهره اي تعيين کننده در ميزان صادرات و قيمت نفت شود.
در دوران پس از جنگ جهاني و به ويژه در دهه ۱۹۷۰، مصرف انرژي رشد چشمگيري يافت. درسال هاي ۱۹۴۸ و ۱۹۷۲ مصرف انرژي در ايالات متحده سه برابر شد و از ۸/۵ به ۴/۱۶ ميليون بشکه رسيد. در اروپاي غربي تقاضاي نفت ۱۵ برابر شد و از ۹۷۰ هزار به ۱/۱۴ ميليون بشکه در روز رسيد. گفته مي شد که علت اين افزايش، قرار گرفتن نفت به عنوان ماده اوليه فرآورده هاي پتروشيمي بود و اين دوران به دوران خيره کننده پلاستيک و عصر انسان هيدروکربن معروف شد
رشد سريع و شديد اقتصادي، همراه با بالا رفتن درآمدها، مهم ترين علت افزايش شديد مصرف نفت در سرتاسر جهان بود. مردم پول و توانايي خرج کردن داشتند، هر خانواده يک و يا دو خودروي سواري داشت. تعداد اين خودروها در ايالات متحده به ۱۱۹ ميليون در سال ۱۹۷۲ افزايش يافت. به منظور توليد خودرو و وسايل خانه و کالاهاي بسته بندي براي تامين نيازهاي مصرف کنندگان نفت لازم بود. صنعت جديد پتروشيمي، نفت و گاز طبيعي را به پلاستيک و انواع مواد شيميايي تبديل مي کرد و در ساخت انواع فرآورده ها پلاستيک جاي مواد سنتي را مي گرفت. مصرف زياد علل ديگري نيز داشت و از آن جمله پايين آمدن شديد قيمت نفت در دهه هاي ۵۰ و۶۰ بود. بسياري از دولت ها استفاده از فرآورده هاي نفتي را به منظور نيرو بخشيدن به رشد اقتصادي، نوين سازي صنعتي و رسيدن به هدف هاي اجتماعي و زيست محيطي تشويق مي کردند. از سوي ديگر، کشورهاي توليد کننده نفت براي کسب درآمد بيشتر، خواستار استخراج بيشتر بودند.
فناوري تازه به پالايشگران امکان مي داد که از ۷۰ تا ۹۰ درصد هر بشکه نفت خام، فرآورده هاي پُر بهاتري به دست آورند. در هواپيما موتور جت، کار گذاشته شد لوکوموتيوها و کاميون ها ديزلي شدند و گرماي خانه ها با نفت تامين شد. اتومبيل هاي آمريکايي با موتورهاي بزرگ، هر روز درازتر و پهن تر مي شدند. تمام آنها در هر هشت مايل يک گالن سوخت مصرف مي کردند. در دهه هاي پر رفاه پس از جنگ جهاني، دوم نبردي در جريان بود، نبردي ميان زغال سنگ و نفت. زغال سنگ، انقلاب صنعتي قرن هاي هجدهم و نوزدهم را به حرکت درآورده بود و چون ارزان و فراوان بود، سلطان واقعي تلقي مي شد. زغال سنگ سلطنت خود را تا نيمه اول قرن بيستم حفظ کرد، ولي نمي توانست در مقابل موج نفتي که از ونزوئلا و خاور ميانه برخاسته بود، مقاومت کند. اعتصاب هاي کارگري در معادن زغال سنگ نيز از دلايل ديگر پيروزي نفت در اين نبرد به شمار مي آمد. يکي از علل رواج و پيروزي نفت، مسئله آلودگي محيط زيست به ويژه در بريتانيا بود. لندن در نتيجه آلودگي ناشي از سوختن زغال سنگ، سال ها دچار مه کشنده بود، ولي از سال هاي ۱۹۵۷ و ۱۹۵۸ به بعد به تدريج نفت سوخت صنعتي ارزان تر از زغال سنگ شد و كارخانه داران هم به نفت روي آوردند.
در اروپاي غربي ۷۵ درصد انرژي در سال ۱۹۵۵ از زغال سنگ تامين مي شد و سهم نفت از آن بابت فقط ۲۳ درصد بود که در سال ۱۹۷۲ به ۶۰ درصد رسيد و زغال سنگ به ۲۲ درصد كاهش يافت. دو کشور شکست خورده جنگ، چنان قد راست کردند که معيارهاي اقتصادي آنان مورد غبطه و حسد بسياري از کشورهاي پيروز قرار گرفت. سهميه بندي هاي حمايتي که ورود نفت به آمريکا را محدود مي کرد، سبب شد تا نظرها به سوي بازار گسترده اروپا بچرخد. در اين ميان شل در بازار اروپا موقعيتي برجسته داشت، به اين معناي که موضع تدافعي داشت و ناگزير بود چيزهاي زيادي را در باب رقابت فرا گيرد.
جرسي براي جلب توجه و علاقه کشاورزان قاره اروپا که درحال مکانيزه کردن کشتزارهاي خود بودند، يک مسابقه شخم زني در اروپا برگزار کرد.
در اين ميان شرکت هايي هم بودند که توليد را توسعه داده بودند و در پي بازار مي گشتند و با اين کار خود عطش براي نفت را بيشتر بر مي انگيختند. برجسته ترين آنها شرکت «نفت کنتينانتال» بود که بعدها «کونوکو» نام گرفت. «مک کالوم»، رئيس شرکت بر آن شده بود که به منابع خارجي روي آورد. از اين رو، پول زيادي براي حفاري در مصر و نقاط ديگر آفريقا هزينه کرد که البته به نتيجه نرسيد. در اواسط دهه ۱۹۵۰ سهم بزرگي با مشارکت شرکت هاي « ماراتون» و « آمه رادا» که گروه « اويسيس» ناميده مي شدند، در ليبي نصيب کنتينانتال شد. البته سهميه بندي جديد واردات از حمل نفت ارزان ليبي به بازار آمريکا جلوگيري مي کرد؛ از اين رو، اروپاي غربي به عنوان رقابت آميزترين بازار نفت در جهان انتخاب شد، ولي از همان آغاز بايد در قيمت، امتيازهاي زيادي به خريدار مي داد و از اين رو با همان معضل قديمي رو به رو شد، يعني وابستگي به ديگران. شرکت ظرف سه سال، يعني از سال ۱۹۶۰ به بعد، سيستم پالايش و پخش متعلق به خود را در اروپاي غربي و انگلستان داير کرد. نفت مرغوب ليبي به شرکت امکان داد تا جايگاه هاي فروش خود را گسترش دهد. در سال ۱۹۶۴ ، يعني ۱۶ سال پس از آن که مک کالوم دست به کاوش نفت در خارج از آمريکا زد، توليد کنتينانتال در فراسوي درياها بيشتر از توليد آن در خود آمريکا بود و به يک شرکت کامل ممتاز بين المللي تبديل شده بود. در دهه هاي ۱۹۵۰ و۱۹۶۰ سرمايه گذاري هاي کلان در ايجاد پالايشگاه ها و مرغوب تر کردن بنزين، سبب رقابت سخت بين توليدکنندگان بنزين شد و قيمت را پايين آورد. با ايجاد جايگاه هاي فروش بنزين در هر گوشه اي از خيابان ها، متصدي هر جايگاه با دست نويسي اعلام کرد که بنزين او نيم سنت از جايگاه هاي ديگر ارزان تر است. رقابت شکل ديگري هم به خود گرفته بود، از تنظيم باد لاستيک ها و روغن موتور گرفته تا شستن شيشه ها، و بليط مسابقه اسب دواني.هياهويي هم درباره اضافه کردن موادي که «افزوده ها» ناميده مي شد، درگرفت. شل اعلام مي کرد که «تري کرسيل فسفات» آن شمع ها را آلوده نمي کند. «سيتيز سرويس» ادعا مي کرد که اگر اضافه کردن يک ماده مرغوب کننده مهم باشد، پنج ماده حيرت آور است و بنزين « بسيار مرغوب» را عرضه کرد. جرسي اکتان بنزين را بالا برد و بنزين با « قدرت تمام» خود را معرفي کرد و در سال ۱۹۶۴ پيرو شعار «در باک خود يک ببر بگذاريد»، «اسو» را در انگلستان عرضه کرد. عصر انسان هيدروکربن، تحولات ديگري را نيز پديد آورد. حومه نشيني سرعت حيرت انگيزي به خود گرفت. تعداد خانه هاي تک واحدي از ۱۱۴ هزار در سال ۱۹۴۴ به ۷/۱ ميليون دستگاه در سال ۱۹۵۰ رسيد. روي هم رفته ميان سال هاي ۱۹۵۰تا۱۹۷۲ شهرهاي مرکزي۱۰ ميليون و حومه ها ۸۵ ميليون جمعيت داشتند. حومه نشيني، داشتن اتومبيل را ضروري کرد. مراکز خريد با چندين جريب محوطه پارکينگ، کعبه آرزوهاي خريدار و فروشنده شد. در مجاورت جايگاه هاي بنزين و در طول بزرگراه ها، « متل» تاسيس شد. نخستين رستوران که با اتومبيل به داخل آن مي رفتند در سال ۱۹۲۱ در دالاس تاسيس شد و عصر غذاي فوري در سال ۱۹۵۴ با تاسيس نخستين زنجيره رستوران هاي دو برادر به نام « مک دونالد» در حومه شيکاگو داير شد. حتي مي شد با اتومبيل در مراسم کليسا شرکت کرد، در کالج، نام نويسي کرد يا به سينما رفت. پايه ۴۰ درصد ازدواج هاي آمريکا در اتومبيل گذاشته شده بود. عمليات جاده سازي در سال ۱۹۴۹ آغاز شد و در اندک زماني اين بزرگراه ها، پر رفت وآمدترين جاده آمريکا و شايد جهان شد.
آيزنهاور به دلايلي چند، طرفدار برنامه ايجاد بزرگراه ميان ايالت ها بود؛ ايمني، تراکم، جلوگيري از هدر رفتن ميلياردها دلار در نتيجه نبودن ترابري جاده اي کافي و تخليه شهرها هنگام حمله اتمي. ولي اين عصر تا کي مي توانست ادامه يابد؟
در۵ ژوئن ۱۹۶۷ با حمله غافلگيرانه اسراييل به مصر و چند کشور عربي ديگر، سومين جنگ اعراب و اسراييل معروف به جنگ «شش روزه»آغاز شد.۶ ژوئن، وزيران نفت کشورهاي عربي به طور رسمي صادرات نفت به کشورهاي دوست اسراييل را تحريم کردند. تا ۸ ژوئن، صدور نفت عربي۶۰ درصد کاهش نفت، حتي پالايشگاه عظيم آبادان در ايران از کار باز ماند، زيرا ناوبران عراقي در شط العرب دست ازكارکشيده بودند. در ۲۷ ژوئن، معاون وزير کشور آمريکا اعلام کرد: «اين بحران شديدتر از بحران سال هاي ۱۹۵۶ و ۱۹۵۷ است».
شوراي امنيت ملي ايالات متحده در سال ۱۹۶۰ چاه هاي نفت دست نخورده کشور را «عامل ايمني اروپا در صورت قطع نفت خاورميانه» دانسته بود. اين فرضيه در سال ۱۹۶۷ عملي شد. توليد آمريکا روزانه حدود يک ميليون بشکه افزايش يافت. محصول ونزوئلا نيز ۴۰۰ هزار بشکه در روز بيشتر شد و ايران روزانه ۲۰۰ هزار بشکه بيشتر توليد کرد؛ به همين ترتيب، توليد نفت اندونزي هم بالا رفت. در ژوئيه ۱۹۶۷ فقط يک ماه پس از آغاز جنگ، روشن شده بود که «سلاح نفت عرب» کارگر نبوده است و بزرگ ترين بازنده ، خود کشورهاي تحريم کننده بودند، به اين ترتيب که وقتي آنان از فروش نفت خودداري مي کردند، ديگر توليدکننده ها مانند ايران، نفت را با قيمت بالاتري مي فروختند و از اين راه به مبالغ کلاني دست مي يافتند و اين در حالي بود که کشورهاي عربي با مشکلات مالي دست و پنجه نرم مي کردند. کشورهاي عرب تصميم گرفتند تحريم صدور را لغو کنند و حتي چندي بعد توليد آنان ۸ درصد بيشتر از ماه مه، پيش از جنگ شش روزه شد. در اين زمان انسان هيدروکربن توجه چنداني به آينده نداشت و بر اين باور بود که نفت حق مسلم وي است. در اين ميان ، انديشمنداني مانند « فريتس شوماخر» اعلام مي کردند: «انرژي جانشيني ندارد و تمام ساختار زندگي نوين روي آن بنا شده است. بايد از زغال سنگ براي تامين انرژي استفاده کرد ، زيرا نفت منبعي پايان پذير است و با پايان يافتن ميزان ذخاير و توقع روزافزون کشورهاي توليدکننده براي بهره مالکانه بيشتر، همواره ارزان نخواهد ماند. همچنين ارزان ترين و غني ترين ذخاير در ناپايدارترين کشورهاي جهان قرار دارند».
در عصر خوش بيني، چشم انداز دوردست شوماخر تيره و تار بود، تنها بيست سال پس از آن بود که همگان متوجه پيش بيني هاي وي درباره تهي شدن ذخاير نفت زير زميني شدند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.