پایان نامه بررسي رابطه اختلالهاي رفتاري، سبكهاي دلبستگي و پيشرفت تحصيلي در دانش آموزان غيرخوابگاهي
مقدمه
تاثير رفتار و طرز فكر والدين در شكل گيري و چگونگي رفتار كودكان از اهميت اساسي برخوردار است . والديني كه رابطه مطلوب و درستي با فرزندان خويش دارند ، موجب شادماني ، مسئوليت پذيري و تكامل شخصيتي فرزندان خود مي شوند . از سوي ديگر ، والديني كه رفتار مطلوب و درستي با فرزندان خود ندارند باعث بروز انواع مشكلات رفتاري در آنان مي شوند .
هر چند رابطه نامطلوب ميان والدين و فرزندان ، تاثيرات سوءي برجاي مي گذارد ، اما اثرات منفي رابطه نامطلوب با مادر بيش از تاثيرات منفي ناشي از وجود اين گونه روابط با پدر است . چون كودكان زمان بيشتري را با مادر مي گذرانند و در نتيجه تاثير بيشتري از وي مي پذيرند. حتي برخي از روانشناسان معتقدند رفتار اجتماعي كودكان بيشتر متاثر از رفتاري است كه از مادر خود مشاهده كرده اند بنابراين توجه به شيوه هاي پرورش كودك از سوي والدين به ويژه مادر در اثر بخشي بر شخصيت كودك بسيار مهم و حياتي است.( پيوسته گر ، 1385)
براي آنكه كودك به شكل سالم و هنجار رشد يابد بايستي در حد معقول نيازهاي شخصيتي ، رواني ، فيزيكي و اجتماعي او ارضا شود . ناكامي در رفع اين نيازها باعث مشكلات رفتاري ، بزهكاري و ناشادي كودك ميگردد و شرايط خانوادگي زمينه ساز اين ناكامي هاست . از جمله اين شرايط : خانواده هاي از هم پاشيده ، طردشدگي كودك ، سخت گيري و محدوديت شديد ، فقر و كمبودهاي شخصي و نبودن معيارهاي صحيح اعتقادي و اخلاقي در خانواده و … را مي توان نام برد . در اكثر نظريه هاي روانشناسي رشد ، چگونگي روابط كودك با اعضاي خانواده و مخصوصا مادر يكي از اساسي ترين عامل رشد شخصيت شناخته شده است . اگر در روابط عاطفي مادر و كودك اختلالي بوجود آيد ، موجب بهم خوردن امنيت عاطفي در كودك مي شود كه آثار آنرا در رفتار كودك مي توان مشاهده كرد . بنابراين توافق كلي براينست كه خانواده در پيدايش اختلالات رفتاري كودك تاثير مهمي دارد . (رضا زاده ، 1375 )
نتايج تحقيقات متعدد نشان مي دهند اكثر مشكلات رفتاري كودكان در محيط خانه و مدرسه منعكس كننده شرايط پيچيده بين فردي و رفتاري اعضاي خانواده بويژه والدين است و در اين ميان نقش مادر اساسي و تعيين كننده است بطوريكه محروميت از وجود او اثرات ناگواري از جمله كاهش ميزان جنب و جوش ، كاهش واكنش عاطفي ، اعتماد به نفس و … را به همراه دارد .
نگرشها و رفتارهاي والدين همانند محروميت از والدين سهم نسبتا زيادي در علت شناسي اختلالات رفتاري دارند به همين جهت برخي از صاحب نظران معتقدند كودك مشكل دار عمدتا والدين مشكلي داشته اند . ( ماسن[1] ، 1970 )
نلسون وايزرائل[2] (1984 ) در كتاب ‹‹ اختلالهاي رفتاري كودكان ›› در اين باره چنين مي نويسند:
‹‹ توافق همگاني وجود دارد كه خانواده در پيدايش اختلالهاي رفتاري كودكان تاثير مهمي دارد . درباره خانواده هاي بزهكاران و نيز خانواده هاي كودكان مبتلا به اختلال رفتار جرمها و بزهكاريهاي بسياري گزارش شده است . به نظر مي رسد اختلالات رفتاري كودكان از نظام خانوادگي ناصحيح سرچشمه مي گيرد . شماري از متغيرهاي مربوط به خانواده در پيدايش رفتار پرخاشگري و ضداجتماعي ، رديابي شده است ›› . (مارتين[3] 1979 ، جانسون[4] ولوبيتز [5] 1974 نقل از حميدي ، 1380).
خانواده اولين پايگاه تشكل شخصيتي كودك به حساب مي آيد . رفتار كودك نشانه هويت خانواده و نحوه تربيت خانواده است . نظامي كه بيش از همه برفرد احاطه دارد و رفتارهاي او را شكل مي دهد ، نظام خانواده است . رفتاري كه در رابطه با ساير اعضاي خانواده بروز ميكند ، منحصر به رفتارهاي بهنجار نيست ، بلكه رفتار نابهنجار افراد را هم ، خانواده شكل مي دهد . (ثنايي، 1373 ).
طبق تحقيقات انجام شده نحوه تربيتي والدين ، ويژگيهاي رفتاري خاص را در كودك بوجود مي آورد مثلا والديني كه در تعامل با فرزندان خود ازشيوه فرزند پروري اقتدار منطقي [6] استفاده مي كند فرزندانشان مستقل و با هدف بوده و اعتماد به نفس و مسئوليت بيشتري دارند و از نظر رواني سالم اند ( بوري[7] 1991 ،مارتين ومك كوبي [8] 1984 نقل از طيبي ، 1383).
پژوهش حاضر نيز جهت بررسي اختلالات رفتاري و سبكهاي دلبستگي و پيشرفت تحصيلي دانش آموزان خوابگاهي 17 – 12 ساله شهر سروآباد صورت گرفته است تا تاثير خلاء والدين بالخص عدم حضور مادر در عملكرد آنان را بررسي كند .
ري[9] (1990 ) طي تحقيقي به اين نتيجه رسيد كودكان مبتلا به مشكلات رفتاري در خانواده هايي پرورش يافته اند كه در آنها انضباط و محبت كم بوده است .
در رابطه با تاثير محيط خانواده و نحوه تربيت والدين بررفتار كودك سيف نراقي و نادري (1370 ) در كتاب ‹‹ اختلالات رفتاري كودكان و روشهاي اصلاح و ترميم آن ›› مي نويسند :
‹‹ اگر جو يا فضاي كل خانواده ، هر حركت و رفتار كودك را عليرغم درست يا نادرست بودن آن پذيرا باشد ، كودك به احتمال زياد دچار اختلالات رفتاري ميگردد … از طرف ديگر در نقطه مقابل خانواده هايي قرار دارند كه هيچگونه رفتار كودك را نمي پذيرند و در حقيقت دائما در حال طرد كودك هستند ، در چنين فضاي خانوادگي ، كودك نمي داند چه چيز باعث قبول و تشويق ديگران ميشود . به عبارت ديگر كودك در انجام هركاري دچار بلاتكليفي و تشويق است . افراط و تفريط در ميزان توجه و مراقبت نسبت به اعمال و رفتار كودك مي تواند موجبات اختلالات رفتاري باشد … داشتن انتظارات و توقعات نامتناسب با رشد و توان جسمي ، ذهني ، عاطفي ، اخلاقي و اجتماعي كودكان و يا نداشتن هيچگونه توقعي از آنان در هنگاميكه بايد توقع داشت ، سبب اختلالات رفتاري آنان ميگردد ›› (سالاري ، 1373).
بيان مساله
اختلالات رفتاري روزمره ، اختلالات شايع و ناتوان كننده اي هستند كه براي معلمان و خانواده هايشان مشكلات بسياري ايجاد مي كنند و با نرخهاي بالايي از معضلات روابط اجتماعي همراه بوده و نسبت به كودكان بدون اختلال ، با شكستهاي تحصيلي بيشتر مواجه مي شوند و در نوجواني و بلوغ در خطر آشفتگيهاي رفتاري و اجتماعي هستند ( كشكولي ، 1379 ) . پيامدها و عوارض مشكلات رفتاري در زندگي فردي و اجتماعي كودك و حتي براي اطرافيان و اجتماعي كه وي در آن قرار دارد ، معضلات بازدارنده بسياري ايجاد نموده و به عبارتي تمامي جنبه هاي زندگي فردي و اجتماعي را تحت تاثير قرار مي دهد اين امر با توجه به شيوع نسبتا بالاي مشكلات رفتاري نيازمند توجهاي ويژه است .( عيسي زاده ، 1386 )
كودكاني كه دچار پريشاني هاي عاطفي و اختلالات رفتاري هستند در دوست يابي كمتر موفق اند در واقع بارزترين مشكل آنها ناتواني در ايجاد روابط عاطفي رضايت بخش و نزديك با ساير افراد است آنها تنها دوستاني كه قادر به پيداكردنشان هستند دوستان خيالي اند . كودكان ديگر به سوي اين كودكان جلب نمي شوند وبزرگترها نيز از اينكه اين قبيل كودكان دور و برشان هستند خوششان نمي آيند . از آنجا كه برقراري روابط نزديك عاطفي بر اساس واكنش هاي متقابل اجتماعي بوجود مي آيد طبيعي است مردم علاقه خود را به كسي كه عكس العمل مطلوبي نداشته باشد از دست مي دهند علت اينكه تعداد زيادي از كودكان آشفته از طرف ديگران مطرودند اين نيست كه آنها از دوستي فراري اند بلكه به خاطر اين است كه آنها رفتاري خصمانه و پرخاشگرانه دارند . اين كودكان بدزبان ، مخرب ، غير قابل پيش بيني ، غير مسئول ، دعواگر ، موذي ، حسود و بي اعتنا هستند و خلاصه صفت مثبتي كه بتوانند ديگران را به سوي آنها جلب كند درآنان وجود ندارد اين نكته قابل فهم است كه افراد هنگام مواجه شدن با كودك آشفته متقابلا رفتاري مشابه از خود نشان مي دهند پس تعجبي ندارد كه اين قيبل كودكان دائما با هم دعوا و نزاع مي كنند ( جواديان ، 1373 ).
كنش متقابل و رابطه ي عاطفي ميان ميان مادر و نوزاد به روابط اجتماعي كودك در آينده شكل داده و نحوه برخورد مادر با كودك در چگونگي اجتماعي شدن و كسب مهارتهاي اجتماعي فرزند تاثير به سزا دارد . در واقع دلبستگي بين مادر و كودك شالوده ي اجتماعي شدن كودك را در سالهاي بعدي پي ريزي مي كند . اين پيوند در رشد كودك امري جدي ، گسترده و فوق العاده است .
به نظر مي رسد الگوي دلبستگي اوليه با تحول مهارتهاي اجتماعي سالهاي بعد در كودك ارتباط دارد . پژوهش رفتار اجتماعي آن دسته از كودكان مهد كودك كه روابط عاطفي آنها در = ماهگي ارزيابي شده بود بررسي گرديد ، كودكانيكه قبلا ‹‹ دلبسته ايمن ›› ارزيابي شده بودند ، حالا نقش رهبري اجتماعي داشتند . اين كودكان در فعاليتها پيش قدم بودند ، فعالانه در آنها شركت مي كنند و مورد توجه كودكان ديگر بودند . معلما نشان آنها را خوگردان و مشتاق يادگيري مي شناختند . بر عكس كودكاني كه دلبسته ي ناايمن شناخته شده بودند ، از لحاظ اجتماعي گوشه گير و نسبت به شركت در فعاليتها دچار ترديد بودند ، از نظر معلمان ، اين كودكان كنجكاوي كمتري درباره چيزهاي نو نشان مي دادند و در پيگيري هدفهاي خود چندان استوار نبودند . اين تفاوتها ارتباطي با هوش كودكان نداشت ( واترز[10] ،ويپمن[11] ،اسروف [12] 1997 ، نقل از طيبي ، 1383).
كودكي كه به مادر دلبستگي مطمئني پيدا كرده ، بيشتر به دنبال حفظ رابطه ي عاطفي با والدين و نيز جلب اعتماد آنان از طريق پذيرش رفتارهاي مطلوب اجتماعي است . روانشناسان در بيشتر سالهاي قرن حاضر به رابطه كودكان با كساني كه مراقبت از آنان را به عهده دارند تاكيد كرده اند و اين كنش هاي متقابل را اساس عمده ي رشد عاطفي و شناختي مي دانند ( بالبي 1969 ) .
اينزورث و همكارانش ( 1978 ) معتقدند كه همه كودكان بهنجار احساس دلبستگي پيدا مي كنند و دلبستگي شالوده ي رشد عاطفي و اجتماعي سالم در دوران بزرگسالي را پي ريزي مي كند براي مثال انتظار مي رود كودكاني كه دلبستگي شديد به مادرانشان دارند ، در آينده مشكلاتي ايجاد مي كند ( ماسن و همكاران ترجمه ي ياسايي ، 1375 ) .
بررسيها در مجموع نشان مي دهند ، كودكانيكه قبل از ورود به دومين سال زندگي ، دلبسته ايمن هستند آمادگي بيشتري براي روبروشدن با تجارب و روابط جديد دارند .
پژوهشهاي مختلف در ايران نيز به نتايج مشابه دست يافته اند . در يك بررسي كيفيت دلبستگي و رابطه آن با تحول مهارتهاي اجتماعي در كودكان پيش دبستاني شهر تهران مورد مطالعه قرار گرفت . نتايج به دست آمده نشان مي دهد كه رابطه معني داري بين دلبستگي و مهارتهاي اجتماعي وجود دارد به اين معني كه هرگونه تغييري در دلبستگي كودك – مادر بر روي رفتار كودك در تعامل با همسالان تاثير خواهد گذاشت ( دهقان ، 1376 ) .
در يك پژوهش رابطه دلبستگي به والدين با شيوه هاي مقابله با تنيدگي در دختران سوم راهنمايي مورد مطالعه قرار گرفت ، نتايج پژوهش نشان مي دهد رابطه ي معني داري بين دلبستگي به والدين با مقابله ي ‹‹ متمركز بر مساله ›› ( دانشيان 1378 ) .
سن جدايي روزانه از مادر با تحول دلبستگي رابطه دارد . در يك پژوهش رابطه جدايي هاي موقت روزانه و نشانه هاي مرضي ، با شكل گيري دلبستگي و بروز مشكلات رفتاري – اجتماعي در كودكان پيش دبستاني مطالعه شد نتايج اين پژوهش نشان مي دهد كودكان كه در سنين اوليه ي كودكي به طور روزانه ا زمادر جدا هستند ، نسبت به كودكانيكه در سنين بالاتر از مادر جدا مي شوند ، بيشتر در معرض خطر دلبستگي نا ايمن قرار دارند ( خانجاني ، 1379 ) .
هم چنين مشخص شده است ، چنانكه كودك در سه سال اول در محيطي ( مانند مهد كودك) به سر برد كه در آن مادري پاسخ دهنده و حساس حضور دايم نداشته باشد و كودك ا زمراقبت مداوم و پايدار محروم بوده و نتواند پيوند قوي و طولاني مدت ، با يك چهره ي دلبستگي خاص ايجاد نمايد ، مستعد آسيب هاي روان شناختي مي گردد ( خانجاني ، 1379 ) .
جمع بندي نظريه ها و يافته هاي حاصل از پژوهش هايي كه در زمينه دلبستگي و تاثيري كه در بلند مدت روي مهارتهاي لازم در زندگي اجتماعي انسانها مي گذارد گوياي اهميت موضوع است و اين سوال را برمي انگيزد كه آيا ميان كيفيت دلبستگي و اختلالات رفتاري دانش آموزان خوابگاهي و دانش آموزان غير خوابگاهي تفاوت وجود دارد ؟ آيا بين پيشرفت تحصيلي دانش آموزان خوابگاهي و دانش آموزان غير خوابگاهي تفاوت وجو دارد ؟
اهميت و ضرورت پژوهش :
پژوهش حاضر از دو جنبه نظري و عملي حائز اهميت است .
الف ) جنبه نظري
1 ) در زمينه دلبستگي تحقيقات زيادي انجام شده است بنابراين نتايج پژوهش حاضر مي تواند اطلاعاتي در مورد كيفيت دلبستگي و اهميت آنان در تحول مهارتهاي اجتماعي و سازگاري فراهم آورد .
2 ) نتايج اين تحقيق مي تواند به بررسي نقش عوامل فرهنگي بر نظريه دلبستگي بيافزايد .
ب ) جنبه كاربردي
1 ) شكل گيري دلبستگي امن ، تحول مهارتهاي اجتماعي و سازگاري را در فرآيند تحول كلي آنان تحت تاثير قرار مي دهد . اين مهم همواره بايد مد نظر والدين قرار گيرد تا با فراگيري شيوه ي صحيح فرزند پروري شرايط لازم را براي كودكان خود فراهم آورند .
2 ) محيط هاي آموزشي خانواده تاثير كيفيت دلبستگي و اهميت مهارتهاي سازگاري در ايفاي نقش افراد در يك زندگي موفق را يادآور شده و آموزش هاي لازم را ارايه دهند .
3 ) مشاوران و روان درمان گران كه به كار تشخيص ، درمان و راهنمايي اشخاص مي پردازند در كار بر روي اختلالهايي كه در اثر ناكارآمدي سازگاري شكل گرفته اند به ريشه هاي آن توجه كرده و راهكارهاي لازم را ارايه مي دهند .
اهداف پژوهش :
هدف كلي پژوهش : بررسي رابطه اختلالهاي رفتاري، سبكهاي دلبستگي و پيشرفت تحصيلي در دانش آموزان غيرخوابگاهي ( عادي ) و دانش آموزان خوابگاهي 17 – 12 سال شهر سروآباد و نيز مقايسه اين دو گروه مي باشد .
اهداف جزئي :
1 – مقايسه شدت اختلالهاي رفتاري دانش آموزان غير خوابگاهي با دانش آموزان خوابگاهي 17 – 12 سال .
2 ) مقايسه سبكهاي دلبستگي دانش آموزان غير خوابگاهي با دانش آموزان خوابگاهي 17 – 12 سال شهر سرو آباد است .
3 ) مقايسه ميزان پيشرفت تحصيلي دانش آموزان غير خوابگاهي با دانش آموزان خوابگاهي 17 – 12 سال شهر سرو آباد است . رابطه سبكهاي دلبستگي با اختلالهاي رفتاري و پيشرفت تحصيلي در دو گروه دانش آموزان
فرضيه هاي پژوهشي :
1 ) شدت اختلالات رفتاري دانش آموزان غير خوابگاهي كمتر از دانش آموزان خوابگاهي است .
2 ) سبكهاي دلبستگي دانش اموزان خوابگاهي با دانش اموزان غير خوابگاهي متفاوت است .
3 ) ميزان پيشرفت تحصيلي دانش آموزان خوابگاهي كمتر از دانش آموزان غير خوابگاهي است .
4 ) بين اختلالهاي رفتاري و سبكهاي دلبستگي رابطه وجود دارد .
سوال پژوهش كداميك از اختلالات رفتاري و سبك هاي دلبستگي پيش بيني كننده پيشرفت تحصيلي در دانش آموزان خوابگاهي و غير خوابگاهي است .
تعاربف نظري و عملياتي متغيرها :
اختلالات رفتاري [13]
الف) تعريف مفهومي :
اختلال رفتار ، رفتاري است كه به نوعي براي والدين ، معلمان ، خواهران و برادران و ديگران قابل قبول نيست مانند قشقرق راه انداختن در كودكان بزرگتر ، مدرسه گريزي ، اعتياد دارويي و گوشه گيري ( ويليامز، ترجمه ، به پژوه و همكاران ، 1375 ) .
ب) تعريف عملياتي : منظور از اختلال رفتاري نمره اي است كه آزمودنيها در آزمون SCL90 كسب مي كنند .
دلبستگي :
الف ) تعريف مفهومي : رفتار دلبستگي به عنوان هر شكلي از رفتار كه نتايج اش دست يابي يا حفظ مجاورت با اشخاص است كه براي فرد متمايز و مرجع هستند يا فرد ي كه قويتر و داناتر است تعريف شده است ( بالبي 1973 ) سبك ( نوع ) دلبستگي يك الگوي رفتاري خاص است كه كيفيت تعامل بين فرد و موضوع دلبستگي اش را نشان مي دهد . برپايه طبقه بندي اينروورث وورث درمورد سبك هاي دلبستگي نوزاد مراقبت كننده هازان وشيور[14] (مين،1987 در ميكولينسر و همكاران 1990 ، نقل از مزرعه شاهي ، 1384) .
سبكهاي مشابهي را در روابط محبت آميز بزرگسال پيدا كردند كه با تاريخچه ي دلبستگي و الگوهاي عمل آنان ارتباط داشت . اين سبكها به عنوان 3 سطح از سبك هاي دلبستگي در اين پژوهش مورد نظر قرار گرفته اند .
ب ) تعريف عملياتي : در اين پژوهش كيفيت دلبستگي كودك – مادر بر اساس پاسخگويي نوجوانان به سوالات آزمون دلبستگي تعيين مي گردد كه سوالات آزمون 3 سبك دلبستگي به شرح زير را مورد سوال قرار مي دهد .
1 ) دلبستگي ايمني بخش ( دلبستگي نوع اول )
افرادي كه داراي اين سبك هستند كمتر ا زخطرات مي ترسند زيرا در موقعيت هاي خطر زا خود را تنها احساس نمي كنند ( ميكولينسر و همكاران 1990 ) و تمايل به ايجاد ارتباط صميمانه و مثبت با ديگران دارند و نسبت به افراد داراي سبك هاي ناايمن حرمت خود بالاتري دارند ( فني و نوللر[15] نسبت به دنيا و ديگران اعتماد دارند ) ( بالبي 1973 ). بنابراين دلبستگي ايمني بخش منعكس كننده قوانيني است كه به فرد اجازه مي دهد اضطراب خود را بشناسد و براي دستيابي به تسلي و حمايت به سوي ديگران برگردد (رازقي ، 1381).
2 ) دلبستگي اجتنابي ( دلبستگي نوع دوم )
افراد اجتناب گرا كساني هستند كه همان ويژگي كودكان اجتناب گرا را دارند آنها از ايجاد روابط صميمانه با ديگران اجتناب مي كنند و در مقياس هاي روابط عاشقانه نمرات كمتري را بدست مي آورند ( فني و نوللر 1990 ) اين افراد در مصاحبه هاي دلبستگي بزرگسال با اتخاذ راهبردهاي نظير تاكيد بر خود پيروي و خود اتكايي اهميت رابطه با موضوع دلبستگي را انكار مي كنند و سعي مي كنند فاصله خود را از موضوع دلبستگي حفظ كنند و از بروز هيجانات منفي خود ممانعت و نوعي خود اتكايي وسواسي دارند ( ميكولينسر و همكاران 1990 ) . اين سبك دلبستگي منعكس كننده قواعدي است كه شناختن آن اضطراب و جستجوي حمايت را محدود مي كند (رازقي ، 1381).
[1] -Mussen
[2] -Nelson and Israel
[3] Martin
[4] Johnson
[5] Lobtiz
[6] Authoritative
[7] Borry
[8] Martin and Maccby
[9] Rey
[10] -Waters
[11] -Wipman
[12] -Sroufe
[13] -Behaviour Disorder
[14] -Hazan & shever
[15] -Feeny & Noller
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.