پایان نامه بررسي رابطه بين هوش هيجاني و خلاقيت در بين دانش آموزان متوسطه نظري
مقدمه:
بیا ن مسأ له
هوش هیجانی از سازه هایی ا ست که از طریق تظاهرا ت هیجانی و با درک وا نسجام بخشیدن به هیجا نها جلوه گر می شود . به نظر مایر وسا لووی[1] (1993) هوش هیجانی گونه ای هوش اجتماعی ا ست که توانایی برخورد با عواطف در خود و دیگران را در بر می گیرد.همچنین آ نان بر این باورند که هوش هیجانی قابلیتی ا ست که تفکر و اقدامات هر فرد را هدایت می کند .چنین برداشتی از هوش هیجانی این سوال را پیش می آورد که آیا هوش هیجانی با خلاقیت که یکی از انواع تفکر بوده و رفتاری است که از فرد سر می زند دارای همبستگی است یا خیر ؟
همچنین مساله دیگر آن ا ست که بسیاری از نظریه پردازان هوش هیجانی نظریه های خود را با ارزشیابی که از بزرگسالان به عمل آورده اند عملیاتی کرده اند و از ابزارهایی در این خصوص از آنها بهره گیری شده است مقیاس چند عاملی هوش هیجانی مایر و همکاران،(2000) مقیاس درک عاطفی بارنت[2] (1996) آزمون EQMAPکوپروساواف[3] (1997) و مقیاس هوش هیجانی شوتی[4] و دیگران (1998) بوده است . با این همه بیشتر ابزا رها یی که برای بر آورد هوش هیجانی با جنبه های مختلف آ ن ساخته ا ست عمومأ برای گروه سنی بزرگسالان و گاهی برای کودکان مورد استفاده قرار می گیرد (سالیوان 1999)[5].
در میان ابزارهای که برای گروه جوانان قابل استفاده ا ست سیاهه هوش هیجانی بارآن[6](2000) می باشد. به هر حال هوش هیجانی به دلیل مزایایی چون ارتقا سطح اعتماد به نفس انعطاف پذیری همدلی همسازی با دیگرا ن و تأ ثیر آ ن بر عملکرد خلاقانه افراد مورد تأ یید ا ست. چرنیس[7] (2000) و عاملی سازنده در حیات اجتماعی شخص تلقی می شود . لازاروی و فولکمن[8] (1984). در ایران در خصوص همبستگی و اثر گذاری هوش هیجانی و خلاقیت پژوهش چندانی انجام شده است . و با در نظر گرفتن اینکه هوش هیجانی زمینه ای برای ارتقا عملکرد خلاقانه است و نسل جوا ن برای سازندگی بیشتر نیازمندآن هستند کوشش زیادی صورت نگرفته است. ولذا پژوهش حاضر به دنبا ل پاسخگویی به ا ین سوا ل ا ست که آیا در بین دا نش آموزان دوره متوسطه همبستگی بین هوش هیجانی و خلاقیت آنان مشاهده می شود یا نه ؟
اهمیت و ضرورت موضوع پژوهش
از آنجا که توجه به هوش هیجانی و خلاقیت نقش مهمی در تعلیم و تربیت دارد لازم ا ست دست اندرکاران نظام آموزشی توجه به پرورش و رشد و شکوفایی خلاقیت را در نظر دا شته باشند.
بایستی به معلمان خاطر نشان ساخت که رفتار خلاق و عوامل درونی و بیرونی مرتبط با آن رفتار را می توان تغییر داد و در بهبود آن تلاش کرد. بار آن،(1999)،لذا شناخت خصوصیات افراد خلاق و ویژگیهای شخصیتی آنها امری ضروری است.
نلر[9] (1960) یک مانع بر سر راه خلاقیت را نحوه تفکر دانش آموزان درباره خودشان می داند که آنها ارزیابی های منفی از خود داشته ونیز عدم باور دا شتن خود می تواند خلاقیت را پایین بیاورد.
گلمن[10] (1995) معتقد است می توانیم با شناسایی پایه های هوش هیجانی و آموزش به افراد، توانایی درک خود، مقاومت و کنترل احسا سات خود را افزایش دهیم و در ابعاد مختلف رشد در بعد شناختی هیجانی اخلاقی و اجتماعی تغییرات زیادی ایجاد کنیم .
گمان بسیاری از محققان مانند گیلفورد و تورنس[11] (1985) این است که خلاقیت را باید مجموعه یکپارچه از عناصری مانند (سیالی، ابتکار، انعطاف پذیری و بسط ) دانست که در کنار هم صفتی وحدت یافته را به نام خلاقیت می سازند.
در مورد هوش عمومی و خلاقیت همواره این سوال مطرح است که آیا خلاقیت یکی از عوامل هوش است.یا اینکه بین این دو استقلالی وجود دارد ؟ عده ای معتقدند بین این دو ارتباطی قوی وجود دارد و آنها شبیه بهم هستند و خلاقیت بدون هوش بی معنی ا ست .
عده ای دیگر معتقدند بین این دو ارتباطی وجود ندارد و آنها مستقل از هم عمل می کنند . در این دیدگاه اظهار می شود خلاقیت ترکیبی یکپارچه از عناصر مختلف سیالی ابتکار انعطاف پذیری و بسط ا ست. که بعدی خاص تحت عنوان خلاقیت را می سازند و این عناصر با هم در تعامل و ارتباط هستند.
این گمان نیز هست که اگر پیوستگی بین هوش و خلاقیت وجود دارد تا حد معینی از ارتباط است (سطح آستانه ای ) . و پس از این حد دو حوزه عملکردی مستقل خواهند داشت. علاوه بر اینها ادعا می شود لزومأ هر فرد باهوشی خلاق نیست و هر فرد خلاقی نیز کم هوش نیست . چنین مساله ای بر این عقیده استوار ا ست که خلاقیت ویژه افرادی خاص (با ضریب هوشی معین )ا ست. که تنها آنها قادرند قدرت آفرینندگی را دارا باشند و بعبارت ساده تر خلاقیت دارای توزیعی غیر نرمال است . گیلفورد[12] (1967) اعتقاد دارد ارتباط بین دو مفهوم در زیر سطح آستانه ای 120 بسیار قوی تر از سطوح بالای آ ستا نه ای است .
نظریه آ ستانه ای در حقیقت به میزانی معین از هوش برای خلاقیت اشاره دارد. تورنس (1967) نیر این میزان را با حداقل ممکن بین 115 تا 120 فرض می کند . (دادستان 1372 ).
یکی از کارکردهای اصلی آموزش و پرورش این است که دانش آموزان را نسبت به شخصیت خودشان آگاه سازد. دانش آموزان باید از همان سالهای ابتدا یی مدرسه بی همتا بودن خود و دیگران را بطور عمیق و کامل احساس کنند. فرد برای رسیدن به خلاقیت و خود شکوفایی نیازمند اعتماد به خود است .شخص باید به ارزش فردی خود اطمینان داشته باشد . اسبورن (1370).
از جنبه کاربردی اهمیت موضوع پژوهش را باید بطور عمده به نفع نظام آموزشی تفسیر کرد. اگرچه در سیستم آموزشی ما کمتر به شناسایی و پرورش خلاقیت توجه شده اما لازم است به شناخت دقیق فرایند های هوش هیجانی و خلاقیت پرداخته شود و عوامل موثر بر آنها بررسی گردد.نتیجه ای که از پژوهش حاضر حاصل خواهد شد این است که آیا بین هوش هیجانی و خلاقیت رابطه وجود دارد یا خیر ؟
اهداف پژوهش
هدف اصلي در اين تحقيق
بررسي رابطه بين هوش هيجاني و خلاقيت در بين دانش آموزان متوسطه نظري منطقه 11 تهران مي باشد.
اهداف فرعی
- بررسي رابطه هوش هيجاني و خلاقیت در بين دانش آموزان دختر و پسر.
- بررسي رابطه هوش هيجاني و خلاقیت در بين دانش آموزان دختر رشته هاي رياضي و تجربي وانساني .
- بررسي رابطه هوش هيجاني و خلاقیت در بين دانش آموزان پسر رشته هاي رياضي و تجربي وانساني.
- بررسي رابطه هوش هيجاني و خلاقیت در بين دانش آموزان دختر سال اول عمومي
- بررسي رابطه هوش هيجاني و خلاقیت در بين دانش آموزان پسر سال اول عمومي.
فرضيه هاي تحقيق:
الف : فرضیه اصلی
بين هوش هيجاني و خلاقيت در دانش آموزان دوره متوسطه منطقه 11 تهران همبستگی وجود دارد .
ب : فرضیه های فرعی
- بين ميانگين هوش هيجاني دختران و پسران تفاوت وجود دارد.
- بين ميانگين خلاقيت دختران و پسران تفاوت وجود دارد.
- بين ميانگين هوش هيجاني دانش آموزان علوم انساني با علوم رياضي و تجربي تفاوت وجود دارد.
- بين ميانگين خلاقيت دانش آموزان علوم انساني با علوم رياضي و تجربي تفاوت وجود دارد.
- بين ميانگين هوش هيجاني دانش آموزان پايه اول با پايه دوم و سوم تفاوت وجود دارد.
- بين ميانگين خلاقيت دانش آموزان پايه اول با پايه دوم و سوم تفاوت وجود دارد.
متغیرها
اصطلاح متغیر[13] به خصوصیتی اشاره می کند که بوسیله آن اعضای یک گروه یا مجموعه از یکدیگر متمایز می شوند. اعضای گروه ممکن است افرادی باشند که از لحاظ جنسیت، سن، رنگ چشم، هوش، افت شنیداری، زمان واکنش به محرکها، نگرش نسبت به یک موضوع سیاسی و بسیاری از جنبه های دیگر با هم تفاوت دارند. چنین ویژگیهایی را می توان متغیر نامید (فرگوسن[14]، 1989)
متغیر مستقل: متغیری است که پژوهش گر می تواند در آن دخل و تصرف کند و در پژوهش حاضر هوش هیجانی به عنوان متغیر مستقل در نظر گرفته شده است.
متغیر وابسته: متغیری که پژوهشگر نمی تواند در آن دخل و تصرف کند و در پژوهش حاضر خلاقیت بعنوان متغیر وابسته می باشد.
متغیر کنترل: متغیری که حضورش در پژوهش ملموس است و پژوهشگر آن را کنترل می کند در این پژوهش، سن، پایه تحصیلی، جنسیت و رشته تحصیلی متغیر کنترل می باشند.
تعاريف نظری وعملیاتی
الف) تعاریف نظری
هوش هيجاني[15]
ماير و سالوي هوش هيجاني را به عنوان مجموعه اي از توانايي هاي مرتبط به هم كه داراي چهار بُعد اساسي مي باشند، تعريف مي كنند كه اين ابعاد عبارتند از:
- شناسايي و بيان عواطف
- استفاده صحيح از عواطف
- فهم و درك عواطف
- مديريت و تنظيم عواطف (سياروجي و همكاران- 2000)
گلمن هوش هيجاني را مهارتي مي داند كه دارنده آن مي تواند از طريق خودآگاهي روحيات خود را كنترل كند، از طريق خودمديريتي آن را بهبود بخشد، از طريق همدلي تاثير آنها را درك كند و از طريق مديريت روابط به شيوهاي رفتار كند كه روحيه خود و ديگران را بالا ببرد. (مقصودي، 1383)
خلاقيت:
ازنظر تورنس[16] ( 1998) ، : خلاقيت عبارت است از فرآیند حل كردن مشكلات، مسائل، و اطلاعات، عناصر گم شده، چيزهاي ناجور، حدس زدن و فرضيهسازي درباره اين نواقص و ارزيابي و آزمودن اين حدس ها و فرضيه ها، تجديدنظرکردن و دوباره آزمودن آنها و بالاخره انتقال نتايج. (سيف 1379)
ابراهام مزلو[17] خلاقيت را چنين تعريف كرده است:
خلاقيت در ابتدا از روان ناهشيار سرچشمه مي گيرد. ايده هاي تازه (و يا نوآوريهاي واقعي) است كه با آن چه در حال حاضر وجود دارد،متفاوت است.
به عقيده برآن[18] (1989) مقدماتي ايجاد مي شود. در اين وسط معجزه اي رخ مي دهد و چيزي به اسم خلاقيت حاصل مي شود.
گيلفورد[19] (1971) خلاقيت را اين گونه تعريف مي كند:
تفكر واگرا در حل مسئله. به نظر او تفكر واگرا تفكري است كه در جهات مختلف سير مي كند.
مك[20] كينون( 1985) خلاقيت را حل مسئله به نحوي كه ماهيتي «بديع و نو داشته باشد» تعريف مي كند.
ويليامز[21]( 1985) ، مي گويد: «خلاقيت مهارتي است كه مي تواند اطلاعات پراكنده را به هم پيوند دهد».
استين[22] (1975) خلاقيت را به عنوان : يك فرايندي كه منجر به ايده اي تازه شده و توسط گروه زيادي در زمانهاي مختلف، مفيد قانع كننده و تابع دفاع باشد» تعريف مي كند.
گيلفورد ( 1971) ،در مدل «ساختار عقل» خود،خلاقيت را متشكل از 8 بُعد اساسي زير مي داند:
- حساسيت به مسئله [23]
- سيالي[24]
- ايده هاي نوين[25]
- انعطاف پذيري [26]
- هم نهادي[27]
- تحليل گري[28]
- پيچيدگي [29]
- ارزشيابي[30]
به نظر او زير هركدام از اين بعدهاي اساسي چند بعد فرعي قراردارد. برپايه اين مدل گيلفورد يك مجموعه اي از آزمون براي اندازه گيري خلاقيت ساخته كه اين مجموعه شامل 13 آزمون است. 9 آزمون كلاسي و آزمون شكلي تورنس[31] (1989) خلاقيت را بطور خلاصه مركب از چهار عامل اصلي مي داند:
[1] -Mayer& salowy
[2] -Barent
[3] -Coper
[4] -Shoty
[5] -Salivan
[6] Bar on
[7] -Cherrniss
[8] -Foulkman
[9] -Neler
[10] -Golman
[11] -Torrance
[12] -Gilford
[13] -Variable
[14] -Fergosen
[15] – Emotional intelligence
[16]-Torrance
[17] – Abraham Maslow
[18] – Brawn
[19] – Guilford
[20] – Mc.
[21] -Wilyans
[22] – Stein
[23] – Sensitivity To
[24] – Fluency
[25] – Nwel ideas
[26] – Flexibility
[28] – Analyzing
[29] – Complexity
[30] – Evaluation
[31] – Torrance
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.