پایان نامه ترجمه فصل پنجم كتاب اصلاح و بهبود تئاتر
مقدمه:
شركت دوك (Duke) تحت مديريت ويليام داونانت (William Davenant) در اول نوامبر 1660 نمايشنامهاي را در سالزبوري كورت (Salisbury Cort) اجرا كرد، تئاتري كه از خشم پيورتين ها (Puritan) نجات يافته بود.
زمين ورزشي ليزل (Lisle) توسط داونانت (Davenant) به تئاتر تبديل شد و از سال 1671- 1660 كه تغيير شكل داده بود، در خدمت اين شركت بود زمين تنيس در خيابان پرتقال نزديك مهمانسراي لينكلن (Lincoln) زيادي كوچك بود. گيبر (Gibber) به آن به عنوان محل كوچك و فقيرانهاي اشاره ميكند. پس كساني كه به ساختن يك تماشاخانه كمدي اهميت ميدادند تصميم به ساختن تماشاخانهاي در نقشه Dorest Gavden گرفتند. تماشاخانه باغ دورست (Dorset) در 9 نوامبر 1671 افتتاح گرديد. اين ساختمان آن طور كه گفته شده است ارزشي به اندازه 9000 پوند، طولي به اندازه 140 پا (فوت) و عرضي به اندازه 57 داشته است، كه قادر به جا دادن بين 1000 تا 1200 نفر بوده است. جلو صحنهبندي بيقاعده تزئين شده بود با مجسمهها و حكاكيهايي با نشانهها و علايم وابسته به نشانهاي نجابت خانوادگي كه هنوز در صفحه مسي تزئين شده توسط دُول ستايش ميشوند. اولين كوارتوستله (qurto settle)، امپراطور مراكش فرانسواز برونت (Francois Brunet) در سفرش به انگلستان در سال 1976 براي تئاتر صنفي از تالار نمايش (اوديتوريوم) به جا گذاشت.
در زمانيكه فرانسويها كمتر به لباسهاي آرتيستها و بازيگران فكر ميكردند او بيشتر راحتي تماشاگران را دوست ميداشت. تالار نمايش (اوديتوريوم) بينهايت زيباتر و عمليتر از تماشاخانههاي هنرپيشههاي فرانسوي بود. كف زمين در نمايشگاه به شكل آمفيتئاتر ترتيب داده شد. صندليها طوري چيده شدند كه هيچ صدايي شنيده نميشود. هفت جايگاه مخصوص كه هر كدام 20 نفر را در خود جاي ميدهند همان تعداد جايگاه در طبقه دوم، زيرين و بالاتر از آن، هنوز مانند بهشتي وجود دارد.
2- اولين كوچه دروري (Drury)
اولين تئاتر سلطنتي بين خيابان بريج (Bridges) و كوچه دروري (Drury) خانه يكي از شركتهاي كينگ (King) تحت مديريت توماس كليگرو (Thomas, Killigrea) بود. اين تئاتر در روز 7 ماه مي 1963 با ارزش 2400 پوند افتتاح گرديد، درازاي بيرون آن 12 فوت و عرض آن 58 فوت بود. وقتي كه (Pepys) پپيز براي اولين بار آن را در روز 8 مي سال 1663 آن جا ديد متوجه مقداري عيوب در طراحي آن شد: اين محل با شيوه و تدابير فوقالعادهاي ساخته شده است اما در عين حال داراي معايبي نيز ميباشد. باريكي محلهاي عبور در حال خارج شدن از كف زمين و فاصله صحنه از جايگاهها كه مطمئن هستم شنيدن صدا ممكن نخواهد بود اما با تمام اين احوال همه چيز خوب است. بيشتر از همه موسيقي در قسمت زير ميباشد و بيشترين صداي آن در زير صحنه است كه در پايين احتمالاً شنيده نميشود و مطمئناً بايد تعمير شوند.
3- اصلاح در پيشرفت
در بهار 1966 مقداري اصلاحات در اين تئاتر سلطنتي انجام شد و در 19 مارس پپيز (Pepys) عجول رفت كه ببيند چه پيشرفتهايي در حال انجام است. تمام اين تماشاخانه پر از كثافت بود. داشتند صحنه را وسيعتر ميكردند اما خدا ميداند كه آنها كي ميتوانند دوباره نمايش بدهند، وظيفه من در اينجا ديدار از درون صحنه و دستگاه و اطاقهاي تمرين بود و حقيقتاً اينها ارزش ديدن داشت.
4- درون اولين راه (كوچه) دروري (Drury Lone)
در سال 1669 شاهزاده كسيمو سوم (Cosimo) توسكاني (Tuscany) حداقل دو بار از اين تماشاخانه ديدار كرد و كنت لورنزو ماگالوتي (Count Lorenzo Magalotti) مشاور رسمي او اولين نظريات خودش را اينگونه بيان كرده است: خطاب به تئاتر كينگ (King)، پس از شنيدن كمدي از جايگاه مخصوص پادشاه. اين تئاتر تقريباً به شكل دايرهاي ميباشد كه در درون احاطه شده است. جايگاههاي مخصوص از يكديگر جدا بوده كه هر كدام به چندين رديف از صندلي تقسيم گرديده براي پذيرايي از خانمها و آقايان كه به موجب آزادي مملكت با يكديگر در حالت غيرتبعيض مينشينند و بقيه محلها در طبقه اول اختصاص به ديگر مدعوين دارد. خيلي روشن است كه بايد تغييراتي زياد در آن داده شود. با چشماندازهاي زيبا. قبل از شروع اين كمدي به خاطر اينكه مدعوين از انتظار خسته نشوند سمفوني زيبايي نواخته ميشود كه به خاطر آن مردم زيادي براي لذت بردن قبل از شروع نمايش به آنجا ميآيند.
5- دومين تئاتر سلطنتي
5 ژانويه 1672 اولين تئاتر سلطنتي توسط آتش نابود و شركت King موقتاً براي تماشا به زمين تنيس ليزل (Lisle) ميرفتند، در همين هنگام تئاتر سلطنتي در دروري (Drury) با هزينهاي بالغ بر 4000 پوند توسط كريستوفر رن (Christopher Wren) ساخته شد. دومين تئاتر سلطنتي داراي عرض مشابهي با اولين تئاتر اما طول آن 140 فوت يعني 28 فوت طولانيتر از تئاتر قبلي بود، براي اينكه يك اطاق پرده به پشت آن اضافه شده بود در مقابله با پرخرجي و مجللي (Dorset garden) دومين تئاتر به گفته درايدن (Dryden) در روز افتتاحيه در تاريخ 26 مارس 1674 بسيار ساده ساخته شده بود. اما تفاوتها را اينگونه بيان كرده است: يك خانه ساده، پس از يك انتظار طولاني شما را نيمه راضي به خانه ميفرستد درست مثل كاخهاي نرون كه با طلا ميدرخشيدند.
6- زنبورهاي نر بيكار در كندوي نمايش
در سال 1682 شركت دوك (Duke) شكوفا شد، اما شركت كينگ (King) كه از سوءمديريت و آشفتگيهاي دروني زجر ميكشيد از هم فرو پاشيده شد. اين دو شركت در يك شركت متحد ادغام گرديده و به خانه دروري (Drury) منتقل شدند. با رسيدن سال 1693 كريستوفر ريچ (Christopher Rich) رئيس اين تماشاخانه شد و كنترل كامل همه چيز را چه مادي و چه معنوي در دست خود گرفت. هنرمندان قديمي بيشتر از اين مديريت زجر ميكشيدند. كالي كيبر (Colley Cibber) كه در زيردست ريچ شروع به كار كرده بود خاطرات ناخوشايند خود را در طول اين مدت همكاري با ريچ اين طور بيان ميكند: با بودن تنها تئاتر در مالكيت شهر، آنها برنامههاي خود را به اين صورت بر ديگران و بازيگران تحميل ميكردند، آنها سرمايه را به بيست سهم تقسيم ميكردند. اين سهام بين پولسازان تقسيم ميشد كه ماجراجويان ناميده ميشدند كه بيتفاوت نسبت به امور نمايش بودند، اما هنوز بيشتر امور مديريتي در اختيار آنها بود. زمانيكه اين كندوي نمايش پر از زنبورهاي نر بيكار بود، هنرپيشهها زير بيشتري فشار و نااميدي به سر ميبردند، با اين وجود مشكلات آنها سبكتر از قبل و وضعيت قبلي بود، براي اينكه آنها در نصف سود تقسيم شده، سهيم بودند.
7- از دست رفتن يكرنگي و صميميت
در سال 1696 كريستوفر ريچ (Christopher Rich) تغييراتي را در دروري (Drury) به وجود آورد. مثل كاهش پيشگير و وسعت كف زمين، زمان نگارش در سال 1740 كالي كيبر (Colly Cibber) لازم دانست براي خوانندگانش اين نكات را بنويسد:
ممكن است تماشاگران زيادي نباشند كه فرم دروري (Drury) را به خاطر بياورند. اين تئاتر حدود 40 سال پيش قبل از پروانه ثبت قديمي ساخته شد كه وادار به نگهداري بيشتر پول شود. اين موضوعي بود كه تمام مدت در سر مسئولين تعمير آن ميگذشت، اما مقامات دادگستري ميبايست اين اجازه را ميدادند كه كريستوفر رن (Christopher wren) اين اجازه را داد، تغييراتي كه اينك در يك نور ملايم ديده ميشود و تماشاگران به طور مساوي آن را نظاره ميكنند، بايد مشاهده گردد كه محل و يا سكوهاي صحنة قديمي 4 فوت جلوتر به شكل يك نيمبيضي در موازات با نيمكتهاي كف زمين نوراني ميشدند و درهاي تحتاني ورودي براي هنرپيشگان به طرف پايين بين دو ستون چهارگوش قرار داشتند و به جاي هر در اكنون دو جايگاه مخصوص صحنه نصب شده است. وروديهاي فعلي قبلاً در اطراف قرار داشتند. توسط اين شكل اصلي محل استقرار اصلي هنرپيشگان در هر صحنه پيشرفت كرده بود و حداقل 10 فوت نزديكتر به مدعوين شده بود تا هنرپيشگان، مدعوين بتوانند آنها را كلاً پر نمايند و هنرپيشگان بتوانند كاملاً دورتر از مدعوين باشند، اما وقتي كه هنرپيشگان قرار گرفته در آن محل جلوتر قرار ميگرفتند صداي آنها بيشتر در مركز تئاتر شنيده ميشد و اين يكي از مشكلات عديده به حساب ميآيد. به اين خاطر تمام دستگاهها به طرف صحنه كشيده شدند، رنگها را قويتر كرده و صحنهها را وسعت دادند كه هر تماشاگر خودش در اين مورد يك قاضي به حساب ميآيد. ديگر به ندرت هر صدايي به صورت نجوا شنيده ميشد.
8- انطباق اجتماعي
در سال 1698 ويزيتوري از فرانسه به نام هانر ميسون (Heri Misson) در مورد دومين تئاتر سلطنتي اينطور توضيح ميدهد:
كف زمين يك آمفي تئاتر ميباشد كه پر شده از نيمكتهاي بدون تخته كه پوشيده شده با پارچه سبز. كساني كه دنبال شكار هستند چه زن و چه مرد، جوان يا پير با همديگر در اين محل مينشينند. بالاتر پهلوي ديوار زير اولين گالري و دقيقاً روبروي صحنه يك آمفي تئاتر ديگر بالا آمده كه در بين آنها بيشتر مرد ديده ميشوند. در گالريها كه در آنها بيشتر از دو رديف وجود ندارند پر شده است از مردم عادي و معمولي به خصوص در رديف بالايي.
9- نمايش يك چيز نيست
تماشاگران در تالار نمايش (auditorium) به آرامي كه الآن ما مينشينيم نمينشستند. آنها در ميان همديگر يك ارتباط انساني به وجود ميآوردند به طوري كه پپيز (Pepys) در يادداشتهاي روزانه مينويسد: توجه كنيد در صحنه نمايش مكبث در سال 1668 در خانه دوك (Duke)، چارلي دوم در جايگاه مخصوص مركزي با معشوقهاش نشسته و بالاي سر او در جايگاه مخصوص معشوقه رقاصهاش مول ديويس (Moll Davies) نشسته است. پپيز (Pepys) دقيقاً در كف زمين زير گروه سلطنتي نشسته و نه خيلي دور به او زني نشسته كه بسيار شبيه زني است كه معشوقه شاه ميباشد. ما در اينجا نزديكي و رابطه انسانها با يكديگر را مشاهده ميكنيم. شاه و دربار او، من با معشوقهام زير آنها و نزديك به زني كه شبيه او بود نشسته بوديم. شاه و دوك مرا ديدند و به من لبخند زدند و همچنين به زن خوش سيمايي كه پهلوي من نشسته بود. وقتي كه مشاهده كردم شاه به معشوقه من لبخند ميزند و او هم متقابلاً اينكار را انجام ميدهد اما اين حالت مرا عصباني كرد.
10- بانوي من كاستل مين دوباره My Lady Castlemayne
در صحنه ديگر وقتي كه خود پپيز (Pepys) شاهد نبود اما از يك آشنا اين شايعه را در يك جونمايي درباره پادشاه، خانم كاستلمين (Castlemayne) و دوك شنيد. در اين مناسبت چهرهها در يك جايگاه مخصوص ديده نميشوند و در بين مدعوين اين شايعه پخش شده است كه خانم كاستلمين (Castlmayne) از چشم شاه افتاده است پس اين خانم كاري انجام ميدهد كه نفس در سينه مدعوين حبس شود:
اينطور كه شنيده ميشود او از جايگاه مخصوص بلند ميشود و مستقيم به طرف راست شاه رفته و بين شاه و دوك ميايستد و او با اينكارش تنها خواست نشان بدهد كه آن طوري كه باور ميشد او هنوز هم سوگلي بوده و مورد بيلطفي شاه قرار نگرفته است.
11- جناب چارلز نمايش را ميدزدد
پپيز (Pepyse) نه تنها چشمانش دنبال زيباييهاي زنانه و گوشش دنبال شنيدن شايعههاي اجتماعي بود بلكه او در آن واحه در حاضرجوابي بسيار قوي بود. در پي شكار «درايدن» (Dryden) از بذلهگويي و ذكاوت در روي صحنه و يا پيشرفت جناب چارلز سدلي (Charles Sedley) در يكي از اين جايگاههاي ويژه:
به اقامتگاه شاهنشاه به تراژدي ميد: عصباني از صحبت دو خانم و جناب چارلز سدلي اما در عين حال راضي از شنيدن سخنراني آنها با وجود اينكه او يك غريبه بود و يكي از خانمها در طول نمايش با ماسك روي صورت نشسته بود و از هر زمان ديگر بذلهگوتر، من شنيدم كه در رضايت كامل با آن آقا صحبت ميكرد. من باور دارم كه او يك زن باتقوي و باارزش ميباشد. خشنود ميشد اگر ميدانست كه او كيست اما او نخواهد گفت اما اشارههاي زياد از شناخت او ميداشت. وي تمام افكارش را براي شناسايي او به كار انداخت و بالاخره به اين نتيجه رسيد كه ماسك را از روي صورت او بردارد.
او بينهايت بذلهگو و شوخ بود اما با انجام اين عمل، احساس كرد كه تمام رضايت اين بازي را از دست داده است.
12- بانوان با پوشش ماسك
در ماه ژوئن 1663 پپيز (Pepys) متوجه شده بود كه خانم ماري كرامول Mary Cramwoll در كاخ شاه يك نوع ماسك گذاشته بوده و اينكه در طول نمايش صورت خودش را در پشت ماسك پنهان كرده بود كه بعداً مد بزرگي در بين خانمها متداول شد كه تمام چهره خود را با ماسك بپوشانند. اين ماسكها تا سال 1704 مورد استفاده قرار گرفت تا اينكه ملكه آنه (Anne) استفاده از آنها را ممنوع كرد. كالي كيبر (Colley Cibber) فرضيه خودش را در مورد رسم گذاشتن ماسك داشت: اما زماني كه نويسندگان ما اين آزادي عجيب را در مورد شوخطبعي خود بدست آوردند من به خاطر ميآورم كه خانمها از به نمايش گذاشتن كامل صورت خود در هراس بودند تا زمانيكه به آنها اطمينان خاطر داده شد كه هيچگونه توهيني متوجه آنها نخواهد شد و يا اگر كنجكاوي آنها خيلي شديد بود به آنها اجازه داده مي شد كه ماسك را روزانه بزنند و به آنها اجازه داده مي شد كه در طبقه پايين از آنها استفاده كنند و همچنين در جايگاههاي ويژه و در گالري، اما اين رسم به قدري عواقب بدي داشت كه ديگر تا به اين سالها استفاده از آن منسوخ شده است.
13- كمدي بيمطالعه در گالريها
زنان بدكاره همه جا در تماشاخانهها پيدا ميشدند و اين نطق كوتاه از كراون (Crowne) به جناب كورتلي نيس (Courtly Nice) درباره اين اتفاقات نوشته شده است: گالريهاي ما همچنان به خوبي در اين اواخر استفاده شداند. جايي كه ماسكها دنبال دوستي ميگشتند آنها براي ديدن نمايش نيامده بودند بلكه كارهاي خودشان را ميكردند. حتي زماني كه تماشاگري وجود نداشت نمايشهاي ما شنيدنشان غيرممكن بود. مردهاي صادق مجبور بودند كه قسم بخورند كه اين زنان بدكاره به زيرزمين پرتاب خواهند كرد.
14- ماسكها
در نطق كوتاهش درايدن (Dryden) در سال 1682 به اين زنان به عنوان عفيف و پاكدامن اشاره ميكند و باز در نطق كوتاهش خطاب به جنوبيها با عنوان نااميدي در سال 1684 درباره حضور ماسكها و تأثيرگذاري آنها صحبت ميكند و درباره اهميت آنها قصيدهاي مي سرايد.
15- تأثيرات تماشاخانه
پرده چهارم نمايش توماس شدول (Thomas Shadwell) به نام يك بيوه واقعي كه در دورست گاردن (Dorest garden) در تاريخ مارس 1678 به نمايش گذاشته شده بود. ما را به اصلاحات داخلي راهنمايي ميكند و اين شانس را به ما ميدهد كه تعمقي روي تماشاگران مرد داشته باشيم. چندين مرد با خانمهايشان بدون اينكه وروديه تئاتر را پرداخت نمايند به زور وارد تئاتر ميشدند و اين صحبتي است بين چندين مرد و نگهبان در ورودي تئاتر:
نگهبان- خواهش ميكنم آقا پول مرا بدهيد وگرنه من مجبورم خودم آن را پرداخت كنم.
مرد سوم: احمق بيادب، تو از من درخواست پول ميكني؟
نگهبان دوم- جناب آيا شما به من پول ميدهيد؟
مرد چهارم- خير، من قصد ماندن ندارم.
نگهبان دوم- شما هر روز اين را ميگوييد اما دو سه پرده را مجاني ميبينيد.
مرد چهارم- من سرت را خواهم شكست.
نگهبان اول- خواهش ميكنم پول مرا بدهيد.
مرد سوم- تمامش كن، من سكهاي ندارم يا بخواهم كه دوستم پول تو را بدهد؟
تيودوسيا (Theodosia)- چه خبره؟ آقايان درست به موقع براي نمايش آمدهاند.
مرد دوم- زودتر برو و از آنها خواهش كن كه زودتر نمايش را شروع كنند.
زن پرتقال فروش- پرتقال ميخواهيد؟
زيردست اول- چه نمايشي امشب اجرا ميشود. يك نمايش مغشوش و يا نمايشي ديگر.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.