پایان نامه تفسير روان شناختي نقاشي هاي اطفال 7 تا 9 ساله كرج در ارتباطات خانوادگي
مقدمه:
كودكي در عمق وجود همة ماست، و با چشمان اوست كه همگي روزي به اين عالم نگاه كرده ايم. با وجود اين آنچنان از آن دور افتاده ايم كه براي فهم نقاشي كودكان، نگاه كردن آن برايمان كافي نيست و بايد آنها را مورد مطالعه و بررسي دقيق قرار دهيم. نقاشي بيان كنندة احساسات و شخصيت كودكان است و باعث پرورش خلاقيت آنها مي شود و تعادل فكري و روحي به آنها مي دهد. از طرف ديگر تجزيه و تحليل اين نقاشي ها به والدين و مربيان امكان شناخت كودك و كمبودهاي احتمالي او را فراهم مي كند.(فراري 1382)
نقاشي كودكان نوعي گيرايي آني دارند، آنها ساده و جذاب و سرشار از زندگي و هويت اند اما با نگاهي دقيق تر غالباً مي توان در آنها جنبه هايي عجيب و حتي آشفته را مشاهده كرد. تحقيق در قلمرو نقاشي كودكان براي سالهاي متمادي پيشرفت چنداني نكرد، اما در سالهاي اخير، دو دگرگوني عمده باعث آغاز مجدد پژوهش در اين عرصه شده است اول ديدگاه طبيعي گرايانه جاي خود را به بررسي هاي تجربي داده است، دوم اهميت فرايند كشيدن تصوير كه در سالهاي اخير موفق به درك آن شده ايم.(گلين، آنجل1380)
در بين فعاليتهاي كودك، نقاشي فعاليتي است كه از تحول شناختي، عاطفي و اجتماعي تأثير مي پذيرد و به همين دليل به مقياسي وسيع در تشخيص رواني و روان درمانگري به كار گرفته مي شود. مؤلفان متعدد مشاهدات بسيار گوناگون خود را دربارة مراحل تحول نقاشي كودكان بصورت خصيصه هاي اجمالي مرحله هاي پي در پي بيان كردهاند و مي توان به اتكاي مطالعات پيشرفته اي كه از دهة 1950 تا دهة 1980 در اين باره به عمل آمده اند خط تحول
نقاشي را اجمالاً بدست داد:
قبل از دو سالگي، از 2 تا 3 سالگي، از 3 سالگي از 5 تا 9 سالگي و از 9 تا 13 سالگي تقسيمات انجام شده است(كرمن، 1381)
از 5 تا 9 سالگي، شاهد مرحلة نسخه برداري يا بارپديدآوري از شكل هندسي (به ترتيب از دايره، مربع، مثلث، لوزي، تا شكل هاي پيچيده تر) هستيم، يادگيري خط، توليد نقاشي هائي كه عناصر مختلف در آنها متمايز گرديده اند، همراه با تركيب طرحهاي پايه با جزئيات بيش از پيش فزاينده از ويژگيهاي اين مرحله اند. در اين مرحله، نقاشي هاي كودك دقيق ترند و در وسط صفحه بيشتر تمركز مي يابند.(كرمن، 1381)
در پرتو نقاشي يا ترسيم يك خانواده، كودكان آثاري پديد مي آورند كه با بررسي آنها، پدر و مادر، مربيان ، معلمان و پزشكان مي توانند به سرعت به انديشه اي دربارة تحول روانشناختي و ماهيت مشكلات احتمالي آنان دست يابند. روانشناسان باليني در تحليل و تفسير اين نقاشي ها از اين نيز فراتر مي روند، براي آنان، تست نقاشي در مجموعة تست هائي كه باي كمك به تشخيص به كار مي بندند، مي توان تكيه گاه گرانبهائي قلمداد شود.(كرمن 1381)
بيان مسئله:
تحقيقات اخير مؤيد اين است كه مي توان از آزمون ترسيم خانواده بعنوان يك ابزار تشخيصي، جهت شناسايي مشكلات كودك و خانواده او بكار برد. در اين رابطه اسپيگلمن، اسپيگلمن (1992) و كامونيان (1980) نشان دادند كه نقاشي كودك ميتواند نشانگر ويژگيهاي ارتباطي وي، با اعضاي خانوادة خود باشد. اين محققين، تعدادي از علائم موجود در نقاشي خانواده را مورد تأييد قرار دادند كه از آن جمله، مي توان به ارزنده سازي، ناارزنده سازي، روابط با فاصله و نزديك و همانندسازي اشاره كرد.
در اينجا با توجه به يافتهاي اين پژوهشگران و يافته هاي ل. كرمن Louis, corman) ) و كتاب نقاشي كودكان و ساير تحقيقات اين سوال ايجاد مي شود كه آيا در جامعه مورد پژوهش، مشاهدة چنين علائمي در ترسيم كودكان از خانوادة خود مي تواند نشانگر چگونگي ارتباط وي با خانواده اش باشد. در اين صورت هر يك از علائم مذكور چه مفهومي خواهد داشت و تا چه حد مي توان در اين امر اطمينان داشت.
تحقيق حاضر مقايسه اي بين تست ترسيم خانواده با ارتباط كودك از ديدگاه خودش با خانواده است، بعبارتي مقايسه ترسيم خانواده با ذهنيت كودك از طريق مصاحبه با وي.
پيشينه تحقيق:
استفاده تشخيص آزمون ترسيم خانواده
در پرتو نقاشي يا ترسيم يك خانواده، كودكان آثاري پديد مي آورند كه با بررسي آنها، پدر و مادر، مربيان، معلمان و پزشكان مي توانند به سرعت به انديشه اي دربارة تحول روانشناختي و ماهيت مشكلات احتمالي آنان دست يابند. روانشناسان باليني در تحليل و تفسير اين نقاشي ها از اين نيز فراتر مي روند؛ براي آنها تست نقاشي در مجموعة تست هائي كه براي كمك به تشخيص به كار مي بندند، مي تواند تكيه گاه گرانبهائي قلمداد شود(كرمن، 1381)
در زمينة بررسي اختلالات رواني در كدوكان و نوجوانان و رفع دشواري هاي آنان، روانشناسي و پزشك با مشكلاتي مواجه هشتند كه مربوط به سازش با محيط خانوادگي است. كودك قسمت اول زندگي خود را كه همه مي دانند مهمترين قسمت از دوران زندگي است در خانوادة خود مي گذارند، نخستين تجربه هاي شازشي وي با پدر و مادر و خواهران و برادرانش تحقق مي يابند: وقتي صحبت از تعارض است، با آنها در تعارض است. به قسمي كه اختلالات روانزاد كه در زمينة عاطفي يا عقلي بروز مي كند همواره يا با تعارض هاي و يا با تعارض هاي رقابت با برادر و خواهر در ارتباطند.(كرمن 1381)
ارزش بياني نقاشي، مانند ارزش خط و حركات طبيعي معنادار(ژست ها)، در قبول همة مؤلفان است، بنابراين جاي تعجب نيست اگر توليدات ترسيمي وسيعاً به عنوان يك وسيلة تشخيص بكار گرفته شده اند.(همان)
روانشناسان باليني به اتكاي ويژگيهاي صوري نقاشي ها و محتواي آنها و نيز بر اساس بيانات لفظي كودكان و بازخوردي كه از خود نشان مي دهند به موارد و مصالحي بسيار غني دست مييابد. پژوهشهاي متعددي به تدوين نشانه ها، رمزگذاري و تعيين اعتبار آنها پرداخته اند. سالهاست كه نقاشي قدم در خانوادة آزمون هاي فرافكن نهاده است. (همان)
توجه فرايندهاي كه در چندين دهة پيش نسبت به تحول رواني و دورة كودكي ابراز شده به بررسي طرز بيان در نخستين سالهاي زندگي و از آن بيان بخصوص بازي و نقاشي منتهي گرديده است، اما بايد گفت در اين فاصله، به ارزش فراوان نوعي از نقاشي يعني نقاشي آزاد دست يافته اند اين نوع نقاشي در مدارس سنتي آموخته نميشد چون شاگردان را بيشتر به كشيدن از روي نمونه ها يا الگوهائي وادار ميكردند. (همان)
امروز مي دانيم كه در نقاشي بدون الگو يا مدل، كودك به يك آفرينش واقعي ميپردازد و در نتيجه مي تواند به گونه اي غير قابل مقايسه با نقاشي تقليدي، آنچه را در درون او مي گذرد بيان كند. وي با اين عمل، بينش خاص خود را از جهاني كه او را احاطه كرده است بدست ميدهد و از اين راه ما را درباره ويژگيهاي شخصيت خود آگاه مي سازد. (همان)
از نقاشي به منظورهاي مختلف استفاده مي شود از جمله نقاشي به منزلة تست هوش، تست شخصيت فرافكني و رمزگرائي، روان تحليل گري، نقاشي خانواده و . . . (همان)
در نقاشي هاي كه به منزله تست هوش بكار مي رود مانند نقاشي آدمك يا تست گوديناف[1] طراز عقلي آزمودني را بر حسب كامل بودن، وجود تعادل كلي و غناي جزئيات آدمك ترسيم شده، تعيين مي كند و تست فه[2] يا تستي كه دستورالعمل آن اين است كه خانمي را بكش كه داره در زير بارون گردش مي كنه و مستلزم ايجاد توحيد پيشرفته تر عناصر مختلف نقاشي است نيز امكان اندازه گيري طراز هوش را فراهم ميسازد. (همان)
در نقاشي به منزلة تست شخصيت در كنار شكل، محتوا قرار دارد در اين محتوا چيزي از تمامي شخصيت منعكس مي گردد. در فرافكني و رمزگرائي بوتونيد مي گويد كه نقاشي آزاد يك فرافكني است، بدين معنا كه تمامي شخصيت در اينجا در جستجوي راهي براي بيان خويشتن است و مخصوصاً عناصر نيمه هشيار و ناهشيار به پاس آزادي عمل آزمودني برون فكني مي شوند. بايد دانشت كه اين فرافكني عناصر ناهشيار شخصيت، در تعدادي از آزمون ها به كار رفته است و به همين دليل است كه آنها را تست هاي فرافكن مي نامند. (همان)
ناهشياري در قلمرو روان تحليل گري يعني در قلمرو روشي قرار دارد كه به بررسي اعماق ناشناختة روحية آدمي مي پردازد و توسط فرويد پايه گذاري شده است، اما روش تداعي لفظي آزاد كه در روان تحليل گري بزرگسالان بكار مي رود در مورد كودكان قابل اعمال نيست. پس لازم بوده است كه وسايلي كه امكان بررسي پديد آوري هاي خود به خودي دورة خردسالي را فراهم مي سازند يعني بازي يا نقاشيهاي آزاد را جانشين آن سازند . (همان)
توضيح در خصوص تست ترسيم خانواده
در مورد تست خانواده دو نظريه وجود دارد:
1)خانواده ات را نقاشي كن 2)يك خانواده را نقاشي كن
مي توان با دادن دستورالعملي به كودك، خلاقيت آزاد وي را تحت نظم معيني درآورد. به همين ترتيب است كه در تست نقاشي خانواده عمل مي كنند، همانطور كه گفته ايم جهان كودك، خانوادة اوست و روابطي كه با آن برقرار مي سازد براي فهم شخصيت او از اهميت قاطعي برخوردار است. (كرمن – 1381)
قالب سنتي اين است كه به كودك بگوئيد:«خانواده ات را نقاشي من» اين دستورالعملي است كه مؤلفاني همچون مينكفسكا، پورو[3]، كان[4] و گوميلا[5] در فرانسه آپل[6] در امريكا، بارسلوس[7] در برزيل و فوكادا[8] در ژاپن به كار بسته است پورو دربارة تست نقاشي خانواده مي گويد: هيچكس ترديدي ندارد كه يك تست وقتي خوب است كه بتوان به كمك آن فرافكني شخصيت كلي فرد را از هشيار و ناهشيار، بدست آورد اما اين كار را بايد با وسيله اي انجام داد كه نسبتاً كم سازمان يافته باشد تا مزاحمتي براي اين فرافكني فراهم سازد اما در عين حال آنقدر سازمان يافته باشد كه تحليل شخصيت را از راه مقايسه با نتايج تجربي ديگر افراد امكان پذير گرداند. تست نقاشي خانواده دقيقاً به اين خواسته هاي متناقض پاسخ مي دهد. (همان)
اما در خصوص دستورالعمل يك خانواده را نقاشي كن بايد گفت: ما ديديم كه عليرغم خصيصة محدود كنندة دستورالعمل قبلي كه به كودك تحميل مي كند خانوادة خود را نقاشي كند، فرافكني همواره در كار است تا واقعيت را در جهت اشتغالات عاطفي آزمودني، دگرگون سازد. (همان)
در اين فرافكن احساسات شخصي آسان تر مي گردد اگر به كودك دستورالعمل مبهم تري بدهيم يعني به او بگوئيم:«يك خانواده را نقاشي كن، يك خانواده به فكر خودت» از كساني كه در اين باره مقدم بوده اند، برژ است كه چنين دستورالعملي را تدوين نموده است. به اين نكته اشاره كنيم كه با آنكه از آزمودني ها، با اين دستورالعمل گسترده، خواسته شده است به تحليل خود ميدان دهنده معذلك پاره اي از آنها به شدت به واقعيت پاي بندند و خانوادة خود را نقاشي مي كنند. (همان)
اما براي اكثر آزمودني ها، اين دستورالعمل جديد، آزادي كاملتري فراهم مي سازد و از اين راه تمايلات ناهشيار با سهولت بيشتري بيان مي شوند. و همانطور كه خواهيم ديد بدين ترتيب است كه كودك خواهد توانست از واقعيت فاصلة بيشتري بگيرد و مثلاً خانواده اي را نقاشي كند كه خود در آن جائي ندارد يا در مواردي ديگر، خود را در اشخاص مختلف نقاشي فرافكني كند.(كرمن، 1381)
لوكه بر اين فرض بود كه نقاشي هاي كودكان مبتني بر نوعي مدل ذهني دروني است كه پياژه آن را تصوير ذهني مي نامد. لوكه و بدنبال او پياژه اين فرض را نيز مطرح ميكردند كه نقاشي هاي كودكان اساساً ناظر بر مقاصدي واقعگرايانه اند:به عبارت ديگر، نقاش قصد دارد بازنمائي قابل تشخيص و واقعگرايانه اي از يك شيء را توليد كند. لوكه بر اين مطلب آگاه بود كه چندين عامل (از جمله مهارت تصويري و بازنمايي) مي توانند در تبديل الگوي دروني به نقاشي تمام شده تأثير داشته باشند. بر اين اساس، توالي پيشنهادي او براي تكامل نقاشي، مراحل تكاملي را، هم به مهارتهاي تصويري و سازماندهي و هم به مقاصد واقعگرايانة كودك مرتبط ميكرد.(گلين و آنجل، 1380)
او در نقاشي خود هيچ چيز را پنهان نمي كند و بدون ترس و واهمه به آن مي پردازد، تصويري كه او از انسان و اشياء ترسيم مي كند بازتابي از تصورات ذهني وي كه با ساخت دروني و رواني اش رابطه مستقيمي دارد(داداش زاده 1373)
تعدادي از محققين از جمله اسپيگلمن و اسپيگلمن (1992) و كامونيان (1984) نشان داده اند كه با استفاده از آزمون ترسيم خانواده مي توان، مشكلات ارتباطي اعضاي خانواده را شناسايي كرد. اين افراد بويژه چند ملاك اصلي را مورد تأييد قرار مي دهند كه از آن جمله مي توان به ارزنده سازي، ناارزنده سازي جابجائي اشخاص افزوده شده، نزديكي بين اشخاص، روابط با فاصله و همانندسازي اشاره كرد.
پژوهشگران معتقدند، فردي كه قبل از ديگران، بلندتر، بزرگتر از آنها با دقت و مواظبت بيشتر و غني تر از بقيه ترسيم شده باشند و كودك او را بهتر و برتر از ديگران بداند، فردي است كه كودك بيشترين نيروي عاطفي خود را در او سرمايه گذاري كرده، به ارزنده سازي او ميپردازد و به وي ارزش مي دهد.(بهرامي 1372 و كرمن، ترجمه داستان و منصور 1371)
اين پژوهش ها نشان مي دهد كه كودك افرادي را ارزش گذاري مي كند كه در نظر او مهمتر و شكوهمندتر باشند و او آنها را دوست داشته باشد(بهرامي، 1372)
در اين زمينه قاسم زاده در پژوهش خود به اين نتيجه رسيد كه كودكاني كه تصوير مثبتي از خانوادة خود دارند، سعي مي كنند اعضاي خانوادة خود را با ارزش جلوه دهند و آنها را ارزندهسازي كنند(قاسم زاده 1371)
تأكيد بر ترسيم نقاشي از خانواده(نه خانوادة خودش)
بنا به نظر كورمن براي آنكه نتيجة بهتري گرفته شود مي توان از كودك خواست كه تصوير خانواده يي جز خانوادة خودش را نقاشي كند. بدين ترتيب توجه كودك از خانواده خودش دور مي شود و با راحتي بيشتري گرايشات دروني و شخصي خود را بروز مي دهد، ولي در هر حال تصويري كه او مي كشد مربوط به خانوادة خودش خواهد بود. زيرا به نظر او، خانواده اش تنها خانواده يي است كه مي شناسد و در آن زندگي كرده است. بعضي ديگر از پژوهشگران پيشنهاد كرده اند كه از كودك خواسته شود اشخاصي را در حال انجام كاري ترسيم كند. در هر حال وقتي نقاشي تمام شد، مي توان شروع به حرف زدن كرد و از كودك خواست تا در مورد اشخاص توضيح بدهد و احساسات خود را نسبت به آنها بيان كند و دليل حذف بعضي از اشخاص را بگويد.(فراري، 83) فاصلة بين اعضاي خانواده در ترسيم معني دار است(كرولن، 1975)
اعضاي يك خانوادة هماهنگ، در نقاشي كودكان، هميشه با هم دست در دست هم نشان داده مي شود. نزديك شدن دو يا چندين شخصيت نشانگر انس و الفت واقعي آنها و يا تمايل كودك به آنها است. كودك خودش را نزديك شخصي نقاشي مي كند كه حس كند در كنارش راحت است و يا اورا بيشتر از همه دوست دارد و وقتي كه كودكي حس كند كاملاً از ديگر اعضاي خانواده جداست و يا در صورتي كه نسبت بدانها احساس خاص نداشته باشد، در نقاشيهايش خود و ديگران را به طرق مختلف از هم جدا مي سازد.(فراري 1382 و بهرامي 1372)
در تحقيق ديگري ضمن تأييد يافته هاي فوق مشاهده كرد كه در نقاشي كودكاني كه احساس خوبي نسبت به خانوادة خود دارند، اعضاي خانواده در كنار يكديگر و دست در دست هم ترسيم مي شوند و بالعكس در نقاشي كودكاني كه تصوير خوبي نسبت به خانواده خود ندارند، اعضاي خانواده دور از يكديگر ترسيم مي شوند.(قاسم زاده- 1371)
موارد فوق در جهت تأييد تست هاي نقاشي بود اما در خصوص اين گونه تست هاي نقاشي و علي الخصوص در تفسير فرافكن از نقاشي كودكان انتقاداتي شده است كه تا حدي به انواع تست هاي نقاشي وارد است سنت فرافكني همواره در درجه اول جهت گيري باليني داشته است. بيشتر پژوهشهايي كه در اين انجام گرفته فقط شامل تحليل و گزارش موارد فردي بوده است. از دهة 1930 به بعد بعضي متخصصان باليني، امكانات باليني نقاشي هاي فرافكني را دريافته اند، به روي هم رفته شايد برجسته ترين چهرة پژوهشگران اوليه كارن ماشوور باشد كه هنوز هم بسياري از صاحبنظران، تحقيقات او را در زمينه نقاشي چهره انسان راهنماي قطعي تفسير فرافكني از نقاشي به شمار ميآورند. ماشوور يك آزمون نقاشي چهره طراحي كرد كه در حال حاضر غالباً آزمون «كشيدن يك شخص» draw a person- test ناميده مي شود. (گلين، وي، توماس، آنجل، ام، جي سيلك 1380)
تحليل ماشور از نقاشي كه به اين ترتيب كشيده مي شود عمدتاً بر اين پيش فرض استوار است كه كودك در نقاشي هايش از چهره انساني، انگارة خود را فرافكن ميكند.ماشور نقاشي ها را بيان جنبه هايي از شخصيت كودك مي دانست كه دائمي تر و پايدار تر از حالات عاطفي گذراست. به عقيده ماشور، انتخاب جنسيت چهره اي كه اول كشيده مي شود، منعكس كنندة همانندسازي نقش جنسي اولية آزمايش شونده است. نمره گذاري بر جزئيات نقاشي ها امري اساساً كيفي است آزمايشگر سعي مي كند با توجه به تحليل جنبه هاي گوناگون نقاشي ها توصيفي از شخصيت آزمايش شونده بدست دهد. تحليل ماشوور از نقاشي ها همانند تفسيرهاي روانكاوانه از ساير جنبههاي فعاليت انسان، بيان پوشيده، و نمادين انديشه ها و نيز نمايش باز و آكار آنها را امكانپذير مي داند. ذكر چند مثال از پژوهش هايي كه در اين سنت انجام گرفته به روشن شدن اين نكات كمك خواهد كرد. كليه صاحبنظراني كه به تفسير نقاشي فرافكني معتقدند، در اين زمينه توافق نظر دارند كه اندازه نقاشي از چهرة انسان مهمترين جنبه آن است، زيرا انعكاس مستقيمي از عزت نفس نقاش است، چهره هاي بلندتر و بسيار كوتاهتر از متوسط براي گروه سني مربوطه مي تواند حاكي از نارسائي، كهتري، عزت نفس پايين، اضطراب يا افسردگي باشد. به هر روي، اين معادلة ظاهراً ساده اندازه چهره و عرت نفس را نمي توان حتي از ديدگاه نظريه روانكاوي نيز مورد تأييد قرار داد. كشيدن يك چهرة بلند انسان نيز نميتواند محصول احساس نارسايي و بازتابي از سازو كارهاي دفاع جبراني باشد. ما همچنين بايد گرايشي را كه در مورد كودكان سياه پوست ساكن در بخش جنوبي ايالات متحده گزارش شده است، مورد توجه قرار دهيم. اين كودكان چهره هاي انساني بسيار بزرگي ميكشند كه تا حاشيههاي كاغذ نقاشي را مي پوشاند. در اينجا گفته مي شود كه اين چهره هاي بزرگ انساني كه در نتيجة اندازه كاغذ محدود مي شوند، بيانگر ناكامي و محدوديتي است كه سياه پوستان ساكن در جامعه اي متعصب نسبت به رنگ پوست در آن رواج دارد تجربه ميكنند(گلين، وي، توماس، آنجل، ام، جي سيلك 1380)
اين يك نمونه بارز از انتقاداتي بود كه در اين كتاب آمده و البته انتقاداتي ديگري نيز بود كه باعث ازدياد مطلب مي شود. در خصوص تست ترسيم خانوده نيز موارد مشابه وجود دارد از جمله ملاكهاي ترسيم بزرگ ترين فرد، اولين فرد، نزديكي يا دوري افراد نسبت به يكديگر و… كه ظاهراً مواردي بديهي به نظر مي رسد ولي همچنان كه ديده شده برخي تحقيقات نيز به جواب هاي ديگري رسيده اند و در كل نمي توانيم اين احتمال را ناديده بگيريم كه برخي جنبههاي تجربة اين كودكان نيز در اين ويژگي بخصوص نقاشي آنها دخيل بوده است.
[1]-good enough, F
[2]-Fay, h
[3]-Porot, M
[4]-Cain
[5]-Gomila
[6]-Appel
[7]-Barcellos, F
[8]-Fokada, N
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.