پایان نامه مقايسة نظريات ابنسينا و ابنعربي دربارة حقيقت
فهرست محتوا
فهرست مطالب
- چکیده 1
- فصل اول: کلیات 5
- موضوع تحقیق: 7
- پرسش تحقیق: 7
- هدف تحقیق: 7
- اهمیت تحقیق: 8
- فرضیه: 9
- روش تحقیق: 10
- سه نکته مهمّ : 11
- فصل دوّم: بررسی واژگان 19
- الف) حقّ در لغت: 20
- ب) حقّ در اصطلاح: 25
- فلسفه: 25
- کلام: 27
- عرفان: 32
- فصل سوّم: 39
- معنای حقیقت از نظر ابنسینا 39
- حقّ به معنای صدق 47
- نظریه مطابقت 49
- پیشینة بحث مطابقت 51
- قضایای مختلف و ملاک صدق آنها 53
- علم از منظر ابنسینا 55
- علم حضوری و حصولی 57
- راه کسب علم حصولی از نظر ابنسینا 63
- نفسِ عالمه انسان 67
- عقل نظری و عقل عملی 73
- خیال نزد ابنسینا 80
- تصوّر و تصدیق 84
- حقیقت، اخلاق و عدالت 87
- ابنسینا و علم شهودی 98
- فصل چهارم: 110
- معنای حقیقت از نظر ابنعربی 110
- مقدمه: 111
- علم از منظر ابنعربی: 119
- ملاک و میزان علم در عرفان ابنعربی 127
- خیال از نظر ابنعربی 135
- راه وصول به حقیقت نزد ابنعربی/ عقل، دل یا وحی 141
- رابطه عقل و دل از نظر ابنعربی 143
- وصول مستقیم معرفت شهودی به حقیقت 148
- مصون بودن معرفت شهودی از شک، تردید، سهو و نسیان 150
- وسعت بی پایان قلمرو شناخت عرفانی بر خلاف محدودیت شناخت عقلی 151
- اهداف والا و نتایج ارزشمند معرفت عرفانی 152
- حقیقت، تجلّی و انسان کامل 154
- اصول تجلّی 163
- 1- نیاز تجلّی به وجه فاعلی و وجه قابلی 163
- 2- حقیقت، تجلّی و جمال 166
- 3- حقیقت، تجلّی و نزول 173
- 4- مرتبه الوهیت (واحدیت) و شروع تجلّی 180
- 5- تشکیک در مظاهر حقیقت 183
- 6- ارتباط میان دین و تجلّی حقیقت 184
- 7- ارتباط میان شکر، دعا و تجلّی حقیقت 189
- فصل پنجم: نتیجهگیری 191
- پی نوشتها: 197
- منابع 205
چکیده
موضوع: مقایسة نظریات ابنسینا و ابنعربی دربارة حقیقت
در این رساله سعی شده تا سیر تحوّلی و تطوّری معنای حقیقت از ابنسینا تا ابنعربی بررسی شود و معلوم شود آنها در این موضوع چه اختلافات و چه اشتراکاتی دارند.
از آنجا که هدف اصلی تصوّف اسلامی کسب معرفت نسبت به ذات حقّ و وصول به آن است؛ ابنعربی با استدلالی کردن عرفان، آن را به مرحلة جدیدی به نام عرفان نظری وارد کرد. از سوی دیگر در اندیشه و فلسفه اسلامی استدلالیترین حکماء مسلمان (ابنسینا) رویکردی اشراقی و عارفانه نیز دیده شود. از این رو در تاریخ فلسفه اسلامی گفتگویی قابل فهم و عالمانه میان فیلسوف و عارف به وجود آمده است. این گفتگو تنها در بستر حکمت اسلامی به عنوان زمینهای مشترک، میسّر شده است.
از جمله وجوه ارتباطی این دو حکیم این نکته است که ابنسینای پیروِ برهانِ عقلی، برای حقّ معانی وجودی قائل است[1] و عارفی چون ابنعربی نیز موضوع علم عرفان نظری را «وجود به معنای حقّ تعالی» قرار داده است. او در قوس صعود، اعتقاد را به عنوان وجهی از تجلّی حقّ در مظهر عالم روح انسان و عقل مطرح مینماید. از اینرو تمامی اعتقادات تجلّی حقّ محسوب میشوند و ریشه در حقیقت مطلق دارند. وجوه وجودی و معرفتی حقّ به نوعی مایه برون رفت از مشکل ارتباط وجودی میان دانش و متعلّق آن دانست.
همچنین ابنسینا در کنار اعتقاد راسخ به علم حصولی (مبتنی بر صورت ذهنی) به علم حضوری قائل است. این درحالی است که اعتقاد به علم حضوری بدون اعتقاد به دریافت شهودی (بدون صورت ذهنی) ممکن نخواهد بود. ابنعربی نیز در مقام یک عارف راه اصلی معرفت را کشف و شهود میداند. در این رساله کشف و شهود عرفانی مساوق با علم حضوری در نظر گرفته نشده؛ بلکه تنها بیواسطگی موجود در هر دوی آنها به عنوان وجه مشابهت مد نظر بوده است.
در ضمن ابنسینا در برخی آثار فلسفی خود همچون سلامان و ابسال، رساله الطیر، بخشهای پایانی الإشارات و التنبیهات و … در رسیدن به وجه علمی حقّ علاوه بر علم حصولی، کشف عرفانی را پذیرفته، برای آن توجیه عقلانی ارائه داده و لذا میتوان گفت به علم شهودی قائل شده است. در ضمن هرچند برخی عارفان طریق معرفت حصولی را بطور کامل ردّ کردهاند؛ ولی ابنعربی عقل نظری را در جای خود پذیرفته است. او در این باب طریق علم حصولی را ناکافی و غیر مطلق میداند. او مُبدِع عرفان نظری است و در برخی مواضع، همچون فص آدمی از کتاب فصوص، از نتایج براهین بوعلی (امکان و وجوب) نیز استفاده کرده است.
نکته دیگر آنکه از منظر عرفائی چون ابنعربی تنها علم شهودی شایسته است علم نامیده شود. در علم شهودی هیچگاه دوگانگی میان عالم و معلوم وجود ندارد تا به دنبال ارتباط میان آنها باشیم. ابنسینا نیز در کتب و رسائل مختلفی در مورد کشف عارفان و علم حضوری سخنرانده است. پس میتوان این سخن او را نیز به نوعی یکی از راههای دیگر برون رفت از فاصله موجود در دوگانگی میان معلوم بالذات و معلوم بالعرض (صورت ذهنی و متعلّق شناسایی) دانست.
نکته پایانی آنکه در فلسفة ابنسینا میان حقّ و عدالت ارتباط وجود دارد و در اندیشه محییالدین موضوع تجلّیّات حقّ در افق انسان کامل (ولی عادل الهی) مورد اهتمام جدّی است.
واژگان کلیدی: حقّ، حقیقت، صدق، مطابقت، تجلّی، علم حصولی و علم حضوری، عقل نظری و عقل عملی
مقدمه:
مفهوم تزاحم و تعارض از لوازم معنایی تکامل و کمال در زندگی مادی است. همین تعارضات و تزاحمات است که موجب ارتقاء و یا سقوط در بین موجودات بطور اعم و انسانها بطور اخص میشود. در بستر همین تعارضات در عالم انسانی است که یک طرف مدعی «حق» ّ میشود و طرف دیگر را به پایمال کردن حقوق خود متّهم میسازد. این دعاوی ممکن است دربارة روابط افراد با یکدیگر باشد، یا افراد با حکومت و یا حکومتها با یکدیگر.
از این رو «حقّ» مفهومی است که هر انسانی به نوعی با آن آشناست و اغلب دربارة آن سخن میگوید و استدلال میآورد. مرتباً انسانها مدّعی آن میشوند و یا حقّی را منکر میشوند. آنها برای حق خود میجنگند و کشته میشوند و یا میکوشند که حقوق دیگران را از بین ببرند. در ادیان و علی الخصوص اسلام نیز به حقّ هم در معنای «حق بودن» و هم در معنای «حق داشتن» توجه شده است. هرچند معنای اول در هستی شناسی و دومی در زندگی فردی و اجتماعی انسانها ریشه دارد؛ اما معنای دوم نیز به معنای اول باز میگردد و بدون آن ریشة خود را از دست میدهد. اساس همة موجودات حق است و هر موجود و به تبع آن هر انسانی حقوقی دارد و ادیان بر حق خواهی و مبارزه با ظلم و ستم تأکید ورزیدهاند. در اندیشة اسلامی مسئله حق گستردگی خاصی دارد که از یک سو در قلمروهای گوناگون سیاسی، اخلاقی، حقوقی و اقتصادی و از سوی دیگر در قلمروهای زندگی فردی، خانوادگی، ملّی و بین المللی مطرح است. بطور اجمالی با مراجعه به منابع دینی و کتابهای فلسفی، کلامی، تفسیری و فقهی اندیشمندان مسلمان، به سادگی میتوان گستردگی بسیارِ مسئلة حقّ را به اثباترساند. با توجه به این مطلب، در اندیشه اسلامی مسئلة حق دو ویژگی بنیادین و مهم بدین قرار دارد: 1. رابطة حق با باورهای دینی (وجه وجودی حقّ) 2. رابطة حق با اخلاق و قانون.
از آنجا که موضوعات دینی و قرآنی تأثیر بسزایی در نوع اندیشة فلاسفه و اندیشمندان مسلمان دارند؛ مسئلة حق در میان اینان وجوه مشترک زیادی دارد. ما به عنوان وارثان فرهنگی کهن و باستانی با تمامی وجوه و گستردگیاش، میتوانیم در حدّ وسع خود این سرمایه را شناخته و با به کارگیری مزیتهای خاص آن آیندهای پربارتر را برای خود رقم بزنیم. از جمله وجوه مهمّ و قابل اعتنای این فرهنگ، حکمت اسلامی است که با وجود تمامی تلاشی که در بررسی ابعاد آن صورت گرفته امّا هنوز در این حوزه جای کار بسیاری باقی مانده است. از جمله حیطههایی که میتوان گفت در آن کار چندانی صورت نگرفته، نگرش به حکمت ذوقی و عرفان به عنوان علم است. در بستر این حکمت است که مشخّصه اصلی عرفان اسلامی، علم و معرفت میشود. در عرفان اسلامی بهترین راه سلوک راه شناخت حقیقت است و از این روست که تصوّف در عالم اسلامی به عرفان نیز شناخته میشود. در این سنّت سالک با شناخت و معرفت حقیقی است که به مرتبه عارفِ واصل نائل میآید.[2] هر چند این موضوع در تمامی حکمتهای باستانی از یونان، هند، ایران و … وجود داشته و وجه مشترک همه آنهاست امّا در حکمت اسلامی به دلیل تأکید خاص اسلام بر دانشآموزی و فضیلت علم و عالم، شناخت و معرفت وجه ممیزۀ عرفان اسلامی شده است.
حقیقت از جمله مبناییترین موضوعات اندیشهی بشری همواره هم مورد اهتمام و مطمح نظر فیلسوفان بوده و هم به عنوان هدف غایی، همّت سالکان و عارفان را به خود جلب کرده است. ویژگی خاصّ فرهنگ اسلامی موجب شده است که استدلالیترین فیلسوفان مسلمان، بهنحوی نگاهی اشراقی و عارفانه داشته باشند و لذا بتوان در این فرهنگ گفتگویی قابل فهم و عالمانه میان فیلسوف و عارف ترتیب داد و در این وادی با تمامی اختلافات و تفاوتهای اندیشهای، قائل به حکمتی فراگیر و مشترک شد.
از سویی میبینیم فردی چون ابن سینا به عنوان فیلسوفی استدلالی که در اغلب آثار خود پیروی از برهان عقلی را تنها راه وصول به علم حقیقی برمیشمرد و غایت قصوایش تعقّل معانی و علم به مجرّبات است؛ و سعادت را در علم و ادراک آنها میداند و میخواهد از طریق فلسفه به عالم عقلی و به عبارت دقیقتر عقل فعّال اتّصال یابد[3]؛ معانی مختلف «حقّ» را (از جمله معانی وجودی آن را) در ابتدای مهمّترین اثر فلسفی خود، یعنی شفاء، آورده است[4]. از سوی دیگر ابنعربی نیز به عنوان صوفی و عارفی سالک[5] و سرآمد نظریه پردازان در عرفان نظری که آثار او در این زمینه نقطه عطفی در این علم محسوب میشود، «حقّ» و تجلیاتش را اصلیترین دغدغه تحقیقاتی خود قرار داده است. لذا برای فهم تطوّر معنای حق در فرهنگ و حکمت اسلامی در این رساله نظریات این دو قلّه رفیع حکمت اسلامی در زمینه «حقّ» را مورد مقایسه قرار میدهیم تا شاید از رهگذر این بررسی در این دنیای دگرگون شده، حقّ تعالی راهی برای بهتر شدن پیش رویمان قرار دهد.[6]
فصل اول: کلیات
موضوع تحقیق:
مقایسة نظریات ابنسینا و ابنعربی دربارة حقیقت
پرسش تحقیق:
سیر تحوّلی و تطوّری معنای حقیقت از ابنسینا تا ابنعربی چگونه بوده است و آنها در این موضوع چه اختلافات و چه اشتراکاتی دارند؟
با استفاده از موضوع رساله در پی آنیم که تطوّر معنایی مفهوم “حقّ” را بدست آوریم و رابطة میان ابنسینا و ابنعربی را در این موضوع استخراج نماییم. در ذیل این بررسی تا حدّی میتوان رابطة میان فلسفه و عرفان نظری را در حکمت اسلامی به دست آورد.
هدف تحقیق:
از جمله بنیادیترین مسائل در تمامی طول تاریخ اندیشة انسانی و از جمله حکمت اسلامی مسأله «حقیقت» است. اغلب حکماء اسلامی از جمله ابنسینا در فلسفه خود این موضوع را به عنوان یکی از ابتداییترین مطالب در خور، در فلسفه و حکمت خود مورد بررسی قرار دادهاند. بطور نمونه شیخالرئیس در إلهیات کتاب شفاء در فصل هشتم، مقاله اوّل[7] بحث حقّ و معانی سه گانه آن را مطرح کرده است. قیصری نیز در مقدمه شرح خود بر «فصوص الحکمِ» ابنعربی موضوع عرفان را وجود و وجود را مساوق با حقّ قرار میدهد و چنین میگوید: «الفَصلُ الأوّل: فِی الوُجُودِ وَ أنّهُ الحَقّ»[8] در قرآن و روایات اسلامی نیز وجوه مختلف حقیقت به صورتهای مختلفی مورد توجه قرار گرفته است. به همین جهت در این پژوهش به معانی مختلف حقیقت در مکاتب مختلف حکمت اسلامی و همچنین معانی آن در فرهنگ قرآن و روایات نیز توجّه میشود.
از آنجا که تمامی تلاش عارف وصول به حقیقت است و ابنعربی به عنوان سرآمد نظریه پردازان عرفان مراتب مختلف ظهور حقیقت را بیان کرده، در این تحقیق پس از طرح نظریة صدق و مطابقت در حکمت بحثی، نظر برخی حکماء ذوقی از جمله محیی الدین بنعربی در خصوص ظهور حقیقت در عالم و نزد انسان کامل بررسی خواهد شد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.