پایان نامه هوش معنوی و سبک یادگیری در دانش آموزان دبیرستان
چكيده
هدف از این تحقیق بررسی رابطه هوش معنوی و سبکهای شناختی در دانش آموزان دبیرستان شهرستان لامرد می باشد.
این تحقیق زمینه یابی با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انجام گردید. تعداد نمونه 150 دختر و 150 پسر بود. اطلاعات با استفاده از پرسشنامه هوش معنوی گينك و سبک شناختی کلب جمع آوری گردید.
نتايج نشان داد که آیا بین تجربه عینی ،تفکر انتزاعی ،مشاهده تاملی و آزمایشگری فعال و هوش معنوی دختران و پسران تفاوت معنی داری وجود دارد ؟(p<0.888)و آیا هوش معنوی میتواند بطور معنی داری تجربه عینی ،تفکر انتزاعی ،مشاهده تاملی و آزمایشگری فعال را پیش بینی نماید . .(p<0.001)، .(p<0.004) وبین سبک های یادگیری و رشته تحصیلی رابطه معنی داری وجود دارد .(p<0.001) و بین هوش معنوی و سبکهای شناختی رابطه معنی داری وجود ندارد .(p<0.000)
فصل اول
مقدمه
1-1: مقدمه:
هدف از این تحقیق این مي باشد که هوش معنوی و سبک های یاد گیری در دانش آموزان دبیرستان شهرستان لامرد گردند تا با توجه به تفاوت های موجود در این دو گروه بتوان شیوه های آموزشی بهتری را برای هر دو گروه طراحی شود .
سبک های یادگیری از دیدگاه کلب شامل چهار سبک (واگرا ، همگرا ، انطباق يابنده ، جذب كننده) می باشد.
سبك هاي يادگيري واگرا: این سبک شیوه های یادگیری تجربه عینی و مشاهده ی تاملی رادر هم می آمیزد و افرادی که دارای ای سبک یادگیری هستند در دیدن موقعیت های عینی از دیدگاه های مختلف بیشترین توانایی را دارند.رویکرد آنها به موقعیت ها بیشتر مشاهده کردن است تا عمل.
جذب کننده : این سبک یاد گیری تفکر انتزاعی و مشاهده ی تاملی را با هم ترکیب مینماید.افرادی که دارای این سبک یادگیری هستند در درک مقدار زیادی از اطلاعات وترکیب آنها به صورت موجز و منطقی بیشترین توانایی را دارند.
سبك هاي يادگيري همگرا: این سبک یادگیری شیوه های تفکر انتزاعی و آزمایشگری فعال با هم ترکیب میکند.افراد این سبک یاد گیری بیشترین توانایی در کاربرد عملی اندیشه ها و نظریه ها دارند.
سبك هاي يادگيري انطباق یابنده: این نوع یاد کیرندگان در زیر کمترین فشار یا اجبار پیشرفت میکنند. به منظور روشن نمودن اینکه آنها چگونه زیاد یاد میگیرند بایستی وظایف یاد گیری را برای آنها تعیین نمود. (فلور،1998)
این سبک یاد گیری شیوه های یادگیری تجربه عینی و آزمایشگری را با هم ترکیب میکند.افرادی که دارای این سبک یادگیری هستند بیشترین توان مندی را در یاد گیری تجارب دسته اول دارند.
اهمیت معنویت و رشد معنوي در انسان، در چند دهه گذشته به صورتی روزافزون توجه روانشناسان و متخصصان بهداشت روانی را به خود جلب کرده است. پیشرفت علم روانشناسی از یک سو و ماهیت پویا و پیچیدهي جوامع نوین از سوي دیگر، باعث شده است که نیازهاي معنوي بشر در برابر خواستهها و نیازهاي مادي قد علم ک نند و اهمیت بیشتري یابند. به طوري که سازمان بهداشت جهانی در تعریف ابعاد وجودي انسان، به ابعاد جسمانی، روانی، اجتماعی و معنوي اشاره میکند و بعد چهارم یعنی بعد معنوي را نیز در رشد و تکامل انسان مطرح میسازد. اما علی رغم تاکید روز افزون دانشمندان بر بعد معنوي رشد انسان، هنوز تعریف واحدي که دربرگیرنده تمامیت معنویت باشد، ارائه نشده است.
معنویت را به عنوان تلاشی دائمی بشر براي پاسخ دادن به چراهاي زندگی تعریف کرده است. معنویت یکی از نیازهاي درونی انسان است که برخی صاحب نظران آن را متضمن بالاترین سطوح زمینه هاي رشد شناختی، اخلاقی، عاطفی،تلاش همواره آدمی براي پاسخ دادن به چراهاي زندگی می دانند ، فردي به عبارت واضحتر استفاده بهینه از قوه خلاقیت و کنجکاوي براي ، یافتن دلایل موجود مرتبط، با زنده ماندن و زندگی کردن و در نتیجه، رشد و تکامل،بخش مهمی از معنویت را تشکیل میدهدو تجربه کردن است که با آگاهی « روشی براي بودن » معنویت به معناي نقش زندگی یایافتن از یک بعد غیرمادي به وجود میآید و ارزش هاي قابل تشخیص، آن را معین میسازد.و حسی والایی است که شور و شوق و گرایش انسان را براي عدالتخواهی و انصاف افزایش میدهد و همنوایی و پیوستگی با خود وجهان آفرینش را پدید می آورد.
2-1: بیان مسئله :
در مقایسه سبک های شناختی یاد گیری در دانش دبیرستانی در دختر و پسر می خواهیم ببینیم که آیا تفاوت معنی داری بین سبک های این دانش آموزان وجود دارد یا نه و تاثیر این متغیر ها تا چه اندازه استو به وسیله این متغیر ها می توان پیش بینی زندگی و موفقیت تحصیلی آنها کرد.
عوامل متعددی وجود دارند که ممکن است روی سبک های یاد گیری فردی اثر داشته باشد از میان این عوامل میتوان به جنسیت فرهنگ ، موقعیت های اقتصادی،اجتماعی ،سطح تعلیم تربیت و سطح متوسط آموزش ارائه شده به افراد اشاره کرد.سبک های یاد گیری به صورت پایدار ظاهر نمیگردد بلکه ممکن است تحت تاثیر مقتضیات و موقعیت ها و تجربه ها تغییر یابند.
هوش معنوي ساز ههاي معنويت و هوش را در يك سازه جديد تركيب مي كند . سازه معنويت با جستجو و تجربه عناصر مقدس، معنا، هوشياري اوج يافته و تعالي مرتبط است، درحالي كه هوش معنوي مستلزم تواناي يهايي است كه از چنين موضوعات معنوي براي تطابق وكنش اثربخش و توليد محصولات و پيامدهاي با ارزش استفاده مي كنند (ايمونز، 2000 ). ايمونز(2000 )بيان مي كند كه هوش معنوي چارچوبي براي شناسايي و سازماندهي مهارت ها و توانمندي هاي مورد نياز است به گونه اي كه با استفاده از معنويت ميزان انطباق پذيري فرد افزايش مي يابد. زوهار و مارشال ( 2000 ) هوش معنوي را هوشي مي دانند كه به وسيله آن مشكلات معنايي و ارزشي را حل كرده و به آن ها مي پردازيم. هوشي كه بر طبق آن فعاليت ها و زندگي مان را در فضايي غني تر، وسيع تر و با معناترقرار مي دهيم. از نظر سيسك( 2008) هوش معنوي عبارت است از خود آگاهي عميقي كه در آن، فرد هر چه بيشتر از جنبه هاي دروني خود، آگاه مي شود بگونه اي كه او تنها يك بدن نيست بلكه مجموعه اي از فكر، بدن و روح است. سيسك مؤلفه هاي كليدي هوش معنوي را در داخل مفاهيم ارزش ها، تجارب، ظرفيت ها، خواص و سيست مهاي هوش معنوي مي داند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.