پایان نامه بررسي رابطه بين هيجان خواهي و جنسيت در بين دانشآموزان سال سوم مقطع متوسطه
مقدمه:
انگيزش فرايندي پوياست و نه حالتي ثابت وقتي انگيزش را فرايند پويا بدانيم فرد تصديق ميكند كه حالتهاي انگيزش در بي ثباتي مداوم، در حالت دائمي افزايش و كاهش هستند.
خيلي از انگيزه ها از فرايند چهار مرحله اي پيروي مي كنند، 1- پيش بيني 2- برانگيختگي 3- عمل رفتاري 4- پسخورانه عملكرد. در مدت پيش بيني، فرد انتظار پيدايي و ارضاي انگيزه را دارد انتظاري كه ويژگي آن ، يك حالت محروميت و تمايل به هدف است. در مدت برانگيختگي و جهت، محركي دروني، يا بيروني انگيزه را تحريك نموده و انگيزه به نوبه خود هدفي را براي رفتار بعدي فراهم مي آورد. در مدت عمل رفتاري و پسخورانه عملكرد، فرد براي نزديك شدن به شيء هدف رغبت انگيز يا دوري كردن از شيء هدف آزارنده به رفتار هدف گرا مي پردازد. از طريق تلاشهاي سازگاري و پسخورانه موفقيت عدم موفقيت پيامد آن فرد كارايي رفتار هدف گراي خود را ارزيابي ميكند. در مدت فرايند پيامد، فرد پيامدهاي سيري يا اشباع انگيزه را تجربه ميكند.
انگيزش ميتواند خود گران[1] باشد يا به صورت محيطي كنترل شود هنگامي كه رفتار توسط نيروهاي دروني مثل خستگي و كنجكاوي برانگيخته شده باشد خود گران است.
زماني كه رفتار توسط نيروهاي بيروني مثل پول يا جايزه برانگيخته ميشود به صورت كنترل شده است. بنابراين زماني كه فردي پروژه اي را به خاطر كنجكاوي تمام ميكند كار وي خودگران است، اما زماني كه آنرا به خاطر پول به پايان مي رساند كار او به صورت محيطي كنترل شده است.
نيرومندي انگيزه ها در طول زمان تغيير نمونه و بر جريان رفتار اثر مي گذارد. انسانها در هر لحظه معين، چندين انگيزه را تجربه مي كنند. اغلب يك انگيزه نسبتا نيرومند است، در حاليكه ساير انگيزه هاي نسبنتا درجه دو فورا رفتار را تحت تاثير قرار نمي دهند ولي ما مجموعه اي از اين انگيزه ها را كه در نهايت ميتوانند وارد جريان رفتارمان شوند در سر مي پرورانيم.
انگيزه ها به صورت سلسله مراتبي در نظر گرفته شده اند. خزانه انگيزه هاي انساني گاهي در ساختار سلسله مراتبي سازمان يافته اند به طوري كه برخي از انگيزه ها در خدمتا مقاصد بنيادي بقا هستند. حال آنكه انگيزه هاي ديگر در خدمت اهداف بالاتر رشد گرا قرار دارند مثلا سلسله مراتب نياز كلاسيك آبرهامم مزلوشامل نيازهاي فيزيولوژيكي، ايمني، تعلق پذيري احترام و شكوفايي است. (سيدمحمدي، 1376 ص 13)
تظاهرات انگيزش:
انگيزش نيز همانند هوش به راحتي مشاهده نمي شود. براي پي بردن به هوش به نمرات فرد در مدرسه اصطلاحات بيان شده نمرات هوشبهر در آزمونها، و تواناييهاي شناختي نسبت به همسالان توجه داريم. نظير هوش انگيزش را از طريق مشاهده تظاهراتش استنباط مي كنيم به عبارت ديگر براي پي بردن به گرسنگي مي بينيم كه آيا فردي سريعتر از معمول مي خورد. شديدتر مي جود،و آداب اجتماعي براي فرصت خوردن را ناديده مي گيرد؟
خوشبختانه مفهوم انگيزش امتيازي بزرگ برساختارهاي روان شناختي ديگرنظير هوش، يادگيري، حافظه و شخصيت دارد.
شش حالت كلي رفتار كه ميتوانند دليل بروجود و شدت انگيزش باشند عبارتند از: 1- نهفتگي 2- پايداري 3- انتخاب 4- دامنه 5- احتمال پاسخ 6- حالتهاي صورت حركتهاي بدن. نهفتگي عبارتست از مدت زمان اخير يك پاسخ پس از قار گرفتن فرد در معرفي يك واقعه محرك. پايداري عبارتست از فاصله زماني بين شروع يك پاسخ تا توقف آن انتخاب يا زمان فرد را با دو رخداد محرك رو به رو مي سازد و پرداختن داوطلبانه به يك رخداد به جاي رخداد ديگر را براي وي مناسب مي سازد. شدت پاسخ فرد به واقعه محرك است. احتمال پاسخ اشاره دارد به تعداد مواقعي كه يك پاسخ هدف گرا را در فرصتهاي مختلف رخ داده است.
حالتهاي صورت و حركتهاي بدن تا اندازه اي حالتهاي هيجاني رفتار را انتقال ميدهند. حالتهاي فيزيولوژيكي نظير فعاليتهاي دستگاههاي عصبي و هورموني، براي درك انگيزش به مشاهده گر كمك بيشتري ميكند. ارزيابيهاي گزارشي شخصي، مثل آنهاي كه از مصاحبه يا پرسشنامه به دست مي آيند نيز حالتهاي انگيزش را اندازه گيري مي كنند. در مجموع پژوهشگران انگيزش بيشتر بر اندازه گيري رفتاري و فيزيولوژيكي هستند و كمتر به اندازه گيري هاي گزارشي شخصي اتكا دارند.
هيجان؛[2]
واژه هيجان ميتواند معناي مختلفي داشته باشد بيشتر اوقات آنرا به معني احساسهايي مثبت يا منفي تلقي مي كنيم كه در شرايط خاصي ايحاد ميشوند مثلا رفتار به ديگران ما را خشمگين ميكند.
مشاهده رنج و عذاب ديگري ناراحتمان ميكند و همنشيني با كسي كه دوستش دريم خشنودمان مي سازد. هيجانها متشكل از الگوهاي پاسخ هاي فيزيولوژيكي و رفتارهاي مخصوص به نوع هستند در آدمي، اين پاسخها، به احساس هاي چند همراهند و در واقع غالبا از نظر مردم هيجان همان احساسي است كه به فرد دست مي دهد. ولي هيجان يك رفتار است نه يك تجربه خصوصي و پديده اي است كه در بقاي نوع و توليد مثل نقش دارد. (پژمان، 1374 ص 287)
با توجه به اينكه هيجانها ميتوانند پديده هايي ذهني، فيزيولوژيكي، كارگردي و اجتماعي باشند، به نظر مي رسد كه مفهوم هيجان تعريف صريح و روشني نداشته باشد.
مشكل روان شناسي در تعريف كردن هيجان اغلب به نظر دانشجويان عجيب مي رسد، زيرا هيجانها در تجربه روزمره واضح به نظر مي رسند. هركس مي داند كه احساس شادي وخشم چيست به همين خاطر، امكان دارد دانشجو بپرسد پس مشكل چيست؟ مشكل اين است كه تا وقتي از كسي نخواسته اند تا هيجان را تعريف كند مي داند هيجان چيست. هيچ يك از چهار بعد مذكور در فوق براي تعريف رضايتبخش هيجان كافي نيستند هر يك از ابعاد فوق صرفا بر جنبه متفاوتي از فرايند هيجان تاكيد دارد. (سيدمحمدي، 1376، ص 302)
هيجان ها به مشابه الگوهاي پاسخ:
يك پاسخ هيجاني متشكل از سه مولفه است: رفتاري، خودكار و هورموني. مولفه رفتاري متضمن آن دسته از حركات عضلاني است كه با موقعيت كه آنها را بر مي انگيزد تناسب دارند. پاسخ هاي خودكار موجب تسهيل رفتارها ميشوند و انرژي بدن را براي حركات سخت، به سرعت بسيج مي كنند. پاسخهاي هورموني باعث تقويت پاسخهاي خودكار ميشوند. هورمونهايي از قشر غده فوق كليوي ترشح ميشوند- اپي نفرين و نورواپي نفرين- همچنين موجب افزايش جريان خون به سوي عضلات شده گليكوژن اندوخته شده در عضلات را به گلوكز تبديل مي كنند. علاوه بر اين قشر غده كليوي، با ترشح هورمونهاي استروئيدي، باعث ميشود كه عضلات راحت تر به گلوكز دست يابند.
رفتارهاي آشكار، پاسخ هاي خودمختار و ترشحات هوموني تحت كنترل سيستم هاي عصبي جداگانه هستند. در مجموع اين پاسخها به وسيله بادامه[3] كنترل ميشوند.
بادامه در واكنش هاي فيزيولوژيكي و رفتاري به اشياء و موقعيت هايي كه معناي زيستي خاصي دارند مانند آنهايي كه موجب درد يا ديگر پيامدهاي ناخوشايند ميشوند يا جز از وجود غذا آب جفت يا فرزنداني كه نياز به مراقبت دارند مي دهند، نقش ويژه اي ايفا ميكند. همان طور كه مي دانيد بادامه نقش مهمي در اثرات مربوط به نورون ها و پرخاشگري دارد. (سيدمحمدي، ص 60)
يك پاسخ هيجاني شرطي پاسخي است كه در اثرهمراهي يك محرك خنثي با يك محرك هيجان برانگيز ايجاد ميشود. شواهد كالبد شناختي اخير حكايت از آن دارند كه بادامه در نقش پلي ميان سيستم هاي حسي و سيستم هاي مجري كه مسبب مولفه هاي رفتاري، خودكار و هورموني پاسخهاي هيجاني شرطي هستند عمل ميكند. لي دوكس و همكارانش با انجام آزمايشي بر روي موشها دريافتند كه همراه ساختن محرك شرطي (صوت) با محرك غيرشرطي (شوك برقي) باعث ميشود كه جاندار پس از چند بار تداعي محركها در مقابل محركهاي شرطي (صوت) واكنش هيجاني نشان دهد.
لي دوكس و همكارانش نشان دادند كه عامل بروز اين پاسخها هيجاني شرطي، هسته اي است در بادامه به نام هسته مركزي اگر اين هسته آسيب ببيند، فرايند شرطي شدن به وقوع نخواهد پيوست. هسته مركزي به بسياري از نواحي مغز از جمله پيش مغز پايه[4]، هيپوتالاموس جانبي، ماده خاكستري اطراف مجرا و پياز مغز، آكسون هايي ارسال مي دارد.
برخي از اين پيوندها در كنترل جنبه هاي ويژه ايي از پاسخ هيجاني نقش دارند. براي مثال تخريب راه هايي كه به هيپوتالاموس جانبي و قسمت دمي ساده خاكستري اطراف مجرا مي روند به ترتيب موجب اختلال در تغييرات مربوط به فشار خون و پاسخ مهم حركت و ميخكوب شدن خواهد شد. (سيدمحمدي، ص 70)
بادامه نقش مهمي در انواع مختلف رفتارهاي هيحاني ايفا ميكند. اين ساختار در خشم، ترس و انزجار نقش دارد. اين واقعيت كه بادامه از پيازهاي بويايي و عضو پرونازال پيام ميگيرد و به رفتار جنسي و رفتار مادري اثر مي گذارد. بيانگر آن است كه احتمالا در شماري از هيجانهاي مثبت نيز نقش دارد. آنچه كه تا كنون درباره بادامه دانستيم حاكي از آن بود كه اين ساختار به الگوهاي پاسخهاي رفتاري خودكار و هورموني كه مولفه هاي تشكيل دهنده هيجانها به شمار مي روند، سازمان مي دهد و اين كار را از طريق تحريك مدارهاي عصبي خاصي كه عمدتا در هيپوتالاموس و ساقه مغز قرار دارند به انجام مي رساند. (پژمان، 3174 ص 292)
ابزار و بازشناسي هيجانها:
هيجانها به مشابه پاسخهاي سازمان يافته اي هستند كه در واكنش به شرايط موجود در محيط، از جمله رويدادهاي كه خطري را متوجه جانداري مي كنند، آشكار ميشوند. بدون شك پيش از پستانداران هيجانها به همين ختم ميشوند ولي درطول زمان، پاسخهاي ديگري نيز تكامل يافته اند. بسياري از انواع حيوانات از طريق تغييرات وضعي و حركات بيانگر چهره اي به تبادل هيجانهاي خود مي پردازند.
ابزار هيجان در چهره: پاسخهاي فطري
چارلز داروين (1872-1965) اظهار داشت كه بيان هيجان در انسان شكل تكامل يافته همان حركات بيانگر است كه در ديگر حيوانات شاهد آن هستيم. او مي گفت كه حركات بيانگر هيجاني پاسخهاي فطري و ناآموخته هستند كه مجموعه پيچيده اي از حركات، به ويژه حركات عضلات چهره را در بر مي گيرند. وي با مطالعاتي كه بر روي فرزندان خود انجام داد و همچنين مطالعه زندگي افراد در فرهنگ هاي كاملا جداگانه شواهدي در تاييد نظريه اش جمع آوري نمود. مردم در فرهنگ هاي مختلف براي ابراز يك حالت هيجاني خاصي از عضلات چهره خود بهره مي گيرند. در سال 1967 و 1968 اكمن[5] و فريزن با انجام تحقيقات ميان فرهنگي به اين نتايج مهر تاييد زدند.
در پژوهش هاي ديگري كه به مقايسه واكنش هاي چهره اي كودكان نابينا و سالم پرداخته شد پژوهشگران دريافتند كه تبليغات چهره اي هر دو گروه تا حدود زيادي به هم شبيه بودند ولي بچه هاي نابينا هر اندازه بزرگتر ميشوند حركات چهره شان كمتر ميتوانست القا كننده حالت هيجاني آنها باشد. اين يافته بيان گر آن است كه تقويت اجتماعي نقش مهمي در نگهداري واكنش هاي هيجاني ما دارد. با اين شواهد موجود به روشن بيانگر آن است كه براي خنديدن، اخم و ديگر حالات هيجاني كه با حركات بيانگر چهره اي همراهند نيازي به يادگيري نداريم. بنابراين مي بينيم كه مطالعات بين فرهنگي و تحقيقات انجام شده بر روي كودكان نابينا هر دو فطري بودن اين حركات بيانگر هيجاني تاكيد ميكند. مباني عصبي تبادل هيجانها.
بازشناسي حالتهاي هيجاني افراد بهنجار:
ما از طريق حس بينايي و شنوايي، احساس هاي ديگران را باز مي شناسيم. ديدن حالت چهره و شنيدن صدا و كلماتي كه براي سخن گفتن برمي گزينند. مطالعات مختلفي كه توسط برايان لي[6] و همكارانش صورت گرفته، نشان داده اند كه نيمكره راست نقش مهمتري در فهم هيجان دارد. توجيه اين قضيه آن است كه هر نيمكره مستقيما از نيمه مقابل محيط پيام هايي دريافت ميكند. براي مثال هنگامي كه فرد مستقيما به طرف جلو نگاه ميكند محركهاي بينايي سمت چپ مي روند. البته اطلاعات موجود در هر نيمكره از طريق جسم پينه اي به نيمه مقابل فرستاد ميشوند ولي پيام هايي كه از طريق مخابره ميشوند در مقايسه با پيام هايي كه مستقيما به هر نيمكره ارسال ميشوند از وضوح و دقت كمتري برخوردارند.
در مطالعات مربوط به تفاوت نيم كره ها در بازشناسي ديداري، محركها معمولا به وسيله دستگاه محرك نما ارائه ميشوند. محرك نما تصاوير را در بخش خاصي از ميدان ديداري ارائه ميكند و اينكار چنان با سرعت انجام ميگيرد كه آزمودني فرصتي براي به حركت در آوردن چشم هايش نخواهد داشت.
پسخورانه حاصل از هيجانهاي برانگيخته
درنظر جيمز براهميت دو جنبه از واكنش هاي هيجاني، يعني رفتارهاي هيجاني و پاسخهاي خودكار تاكيدشد. همان طور كه پيشتر عنوان شد حركات شماري از عضلات – عضلات چهره- به ما امكام مي دهد كه حالت هيحاني خود را با ديگران تبادل كنيم.
آزمايش هاي انجام شده حاكي از آن دارد كه پسخورانه حاصل از انقباض عضلات چهره ميتواند بر خلق افراد اثر گذارنده و حتي در فعاليت سيستم عصبي خودكار تغييراتي به وجود آورد.
اكمن[7] و همكارانش از شماري از آزمودنيها خواستندكه اداي برخي از حالتهاي هيجاني را در آورند و به اين ترتيب تجليات چهره اي هيجانهايي مانند ترس، خشم، اندوه و خوشحالي و شگفت زدگي را به نمايش گذارند. مثلا براي نشان دادن قيافه كسي كه دچار وحشت شده باشد از آزمودني مي خواستند كه ابروهايش را به سمت بالا بكشيد. پلك فوقاني را بالا ببرد و پلك پايين را جمع كند. سپس در حين انجام آزمايش محققان به ثبت واكنش هاي فيزيولوژيكي اين افراد كه تحت كنترل سيستم عصبي خودكار بود پرداختند.
نتايج نشان داده كه حركات بيانگر هيجاني تغييرات وسيعي در فعاليت سيستم عصبي خودكار ايجاد مي نمود مثلا حالت خشم موجب افزايش ضربان قلب و دماي پوست مي شد.
حالت بدي باعث ضربان قلب و كاهش دماي پوست مي شد و حالت خوشحالي موجب كاهش ضربان قلب ميشوند ولي تاثيري بر دماي پوست نداشت.
چرا بايد الگوهاي ويژه اي از حركات عضلات چهره باعث تغيير در خلق يا تغيير در فعاليت سيستم عصبي خودكار شوند؟ شايد اين پيوند متاثر از تجربه و يادگيري باشد به عبارتي، شايد وقوع اين حركات ويژه همراه با تغييرات مربوط ه سيستم عصبي خودكار منجر به شرطي سازي كلاسيك اين دو شود، به ترتيبي كه پسخورانه هاي حركات چهره توان آن را مي يايند كه پاسخ هاي خودكار را فرا خوانند و در ادراك و فهم هيجان نيز تغيير به وجود آورند. يا شايد اين پيوند فطري است. شايد ارزش انطباقي حركات بيانگر هيجاني در اين باشد كه احساس ها و مقاصد را به ديگران منتقل مي كنند. يكي از راههاي كه از طريق آن احساس هاي خود را با ديگران منتقل مي كنيم تقليد است. وقتي كه مردم كسي را مي بينيد كه هيجان خاصي را بروز مي دهد تمايل دارند تا حركات او را تقليد كنند.
اين تمايل به تقليد كردن حالتهاي هيجان ظاهرا فطري است فيلد[8] و همكارانش در يافتند كه حتي بچه هاي نوزاد نيز تمايل به تقليدي حركات بيانگر هيجاني ديگران دارند.
و بديهي است كه اين توانايي بسيار زودتر از آن روي مي دهد كه بتوانيم آنرا ناشي از يادگيري بدانيم. (پژمان، 1374، ص 304)
بازشناسي حالتهاي هيجاني افراد كه دچار آسيب مغزي شده اند:
حركات بيانگر چهره ظاهرا در ساقه مغز سازمان مي يايند و به توسط قطعه هاي پيشاني كنترل ميشوند. بهترين شاهد براي اين مدي، سندرمي است به نام فلج پيايز مغز كاذب. صدمه به پياز مغز ميتواند در ناحيه چهره فلجي به وجود آورد به نام فلج پياز مغزه فلج پياز مغز كاذب نيز شبيه به اين اختلال است ولي در اثر صدمه به گذرگاهي ايجاد ميشود كه بين قشر حركتي و هسته هاي عصبي جمجمه اي پل مغز و پياز مغز وجود دارد.
اين هسته ها كنترل عضلات صورت را بر عهده دارند. كساني كه دچار فلج پياز مغز كاذب هستند، نمي توانند عضلات چهره خود را به شكل ارادي به حركت در آورند، اما هنوز قادر به نشان دادن حركت خودمختار هستند. حركاتي مثل صاف كردن گلو يا عطسه كردن.
مشاهدات انجام شده بر روي افرادي كه دچار آسيب مغزي شده اند حكايت از آن دارد كه نيمكره راست در بازشناسي و ابزار هيجان نقش مهمي بر عهده دارد. صدمه نيمكره راست منجر به اختلال در بازشناسي هيجان هايي ميشود كه توسط افراد ديگر ابراز ميشوند.
بازشناسي ديداري هيجانها نيز مانند بازشناسي شنيداري ظاهرا بيشتر در نيمكره راست صورت ميگيرد تا نيمكره چپ. (پژمان، 1374، ص 299)
رابطه بين هيجان و انگيزش:
برحسب گرايش نظري شخص، هيجانها از يك يا دو طريق به انگيزش مربوط ميشوند. اولين شيوه اي كه ميتوان هيجان را به انگيزش مربوط دانست اين است كه بگوييم هيجانها نوع خاصي از انگيزه هستند. اين در واقع موضعي است كه سيلوان تام كنيز[9]، كارون ايزارد[10] دارند كه در فصلي قبلي درباره شان بحث شد. طبق نظر اين دو، هيجانها با تعريفي كه از انگيزه ميشود برابر است، زيرا آنها رفتار را نيز بخشيده و آنرا هدايت مي كنند مثلا ترس، شخص را براي عمل كردن وهدايت آن عمل به سمت هدف، نيرومند مي سازد: يعني ، فرار كردن از خطر. پس هيجانها مانند برنامه ها، اهداف، نيازهاي فيزيولوژيكي در تمام انگيزه هاي ديگر هستند آنها رفتار را نيرو بخشيده و هدايت مي كنند. دومين شيوه در نظر گرفتن رابطه بين هيجان و انگيزش اين است كه هيجان ناظر حالت انگيزشي است. طبق نظر روس باك، انگيزش در هيجان دو روي يك سكه اند زيرا انگيزه اه براي نگه داشتن شرايط دروني بدن كه براي زندگي واجب است، فعاليت مي كنند و هيجانها به عنوان گزارش پيشرفت جاري، در اين باره كه آن انگيزه ها تا چه اندازه اي توانسته اند خوب حفظ شوند عمل مي كنند، يعني هيجانها وسايلي هستند كه حالتهاي انگيزش توسط آنها را نظام پاسخ مناسب براي موقعيت موجودشان خبردار ميشوند. اين هيجان است كه نظام هاي پاسخ بدن را براي عمل آگاه مي سازد اين نظامهاي پاسخ بدن است كه سرانجام وسايلي را براي ارضاي انگيزه ها مي يابند.
[1] . self-regulated
[2] . emotion
[3] amygdala
[4] . basal foebrain
[5] . Paul Ekman
[6] Beriden Lee
[7] Paul Ekman
[8] Feild
[9] Silvan Tom Kins
[10] Carren Eizard
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.