پایان نامه بررسي ساخت قدرت در خانواده هاي ساكن شهرستان لامرد و عوامل موثر بر آن
چکیده
هدف اين مقاله بررسي ساخت قدرت در خانواده هاي ساكن شهرستان لامرد و عوامل موثر بر آن است. تحقيق به روش پيمايشي انجام شده و داده ها از يك نمونه 200 نفري از زنان متأهل آموزگار ساكن شهرستان لامرد در بهار 1390 گردآوري شده است. در اين تحقيق ساخت قدرت در خانواده با دو مفهوم الگوي تقسيم كار و الگوي تصميم گيري قدرت زن و شوهر در خانواده اندازه گيري شد.
واكاوي داده ها با به كارگيري فن رگرسيون چند متغيره انجام شد. الگوي تصميم گيري در خانواده بيشتر تحت تأثير درآمد زن ، سابقه كار شوهر و درآمد شوهر بود.
الگوي تقسيم كار در خانواده به طور عمده تحت تأثير ميزان سابقه كار شوهر و درآمد شوهر بود. در نتيجه متغيرهاي مهمي كه در شكل دهي ساخت قدرت در خانواده هاي لامردی موثربودند به اين شرح شناسايي شدند: تحصيلات، درآمد شوهر، محل تولد زن، بيشترين دوره زندگي شوهر ، تحصيلات شوهر .
مقدمه
در همه جوامع مسأله مشارکت زنان و چگونگي مشارکت زن در خانواده به لحاظ اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مطرح ميباشد. اگر چه سطح و ميزان مشارکت زنان در همه جوامع يکسان نيست،اما امروزه در ايران با افزايش تحصيلات زنان، تغيير در وضعيت اشتغال و تغيير در الگوي سکونت که منجر به سکونت در شهرها و مناطق جديد شده است، وضعيت مشارکت خانوادگي زنان بيشاز پيش تغيير کرده است. شناخت عوامل تأثير گذار بر مشارکت زنان در خانواده از مباحث مهم مطرح در حوزه خانواده ميباشد. يك نسل پيش، پيوند ميان زن و مرد مخصوصاً در ازدواج سنتي، عمدتاً بر اساس نقشهاي ثابت بود. در حدود يك نسل، تمام اينها تغيير كرده است و نقش زن و مرد آن چنان كه در گذشته ثابت و مشخص بود، ثابت نيست. به بياني فنيتر، شناخت ما از خود و هويت خود به صورت پروژهاي بازانديشانه در آمده است. دگرگوني بزرگ ديگر به موقعيت در حال تغيير زنان و موازنه قدرت آنها با مردان برميگردد. جوامع ما از نظر روابط ميان دو جنس، هر روز مساوات طلبتر ميشود. امروز، قدرت زنان در زندگي خانوادگي بيش از هر زمان ديگري است. اين دگرگوني، ساختاري است و ابعاد جهاني دارد. (گيدنز: ١٣٨٤ ) بررسي روند تحولات ميزان فعاليت زنان بر اساس اطلاعات منتشر شده به وسيله مرکز آمار ايران در سالهاي مختلف، نوسانهاي مشارکت زنان را نشان ميدهد. بر اساس اين بررسي فعاليت زنان که در سال،١٣٦٥،2/8 درصد بوده است در سال١٣٧٥به١٢ درصد افزايش پيداكرده است.
خانواده نمادي اجتماعي است. چون همانند آينه اي عناصر اصلي جامعه را در خود دارد و انعكاسي از نابساماني هاي اجتماعي است. گذشته از اين خانواده از اهم عوامل موثر بر جامعه است. هرگز هيچ جامعه اي نمي تواند به سلامت رسد مگر آنكه از خانواده هايي سالم برخوردار باشد. رابينسون نيز به خانواده« به عنوان مهمترين عامل فرايند اجتماعي شدن» مي نگرد (باربوزا و ويليام ،2004)خانواده را مي توان به عنوان نظامي از روابط در نظر گرفت كه جامعه پذيري وتكوين شخصيت افراد از كاركردي مهم و اساسي آن است .(واعظی ،1384)
زنان نيمي از جمعيت هر جامعه را تشكيل مي دهند و مربي و تربيت كننده كل افراد جامعه محسوب مي شوند. اما زن در طول تاريخ به طور كلي و در ايران به طور خاص موجودي بوده است كه به لحاظ فرهنگ حاكم بر جوامع در حاشيه تحولات قرار داشته و دارد. اين امر پديده اي نسبتا عام و فراگير در سراسر جهان بوده و صرفا بعد از انقلاب صنعتي، از آنجا كه زنان كارگران ارزانتر و مطيع تري در قياس با مردان بودند، به تدريج از وضعيت حاشيه اي به متن آورده شدند(كديور، 1375)
خانواده يكي از ديرپاترين نهادهاي اجتماعي است كه به اعتقاد بسياري از صاحب نظران، تاريخي به قدمت حيات انسان دارد. به لحاظ اهميت و نقشي كه اين نهاد درسلامت و تداوم حيات جامعه دارد، همواره يكي از موضوعات مورد علاقه و توجه متفكران اجتماعي بوده است؛ تا آنجا كه هر انديشمندي به فراخور تخصص و زمينه فكري خويش به تفكر و تدبر در ابعاد مختلف آن پرداخته است. با وجود عموميت و فراگيري اين نهاد در تمام جوامع، تفاوت بسياري، همانند ساير جنبه هاي زندگي اجتماعي، در الگوهاي خانواده و ازدواج در ميان فرهنگ هاي گوناگون وجود دارد.
آنچه مسلم است، خانواده نيز همچون ساير سازمان ها و نهادهاي تشكيل دهنده جامعه، در طول تاريخ دچار دگرگوني هاي عميقي گرديده است. وسعت و اهميت اين تغييرات تا آنجاست كه امروزه بسياري از جامعه شناسان و صاحب نظران نگران آينده اين نهاد بوده و از كاهش اهميت و حتي زوال آن بويژه در جوامع پيشرفته سخن مي گويند.هر چند اين نگراني تا حدود زيادي بجا بوده و اين موضوع واقعيت دارد كه پيدايش نهادهاي جديدي در جوامع صنعتي و توسعه يافته به كاهش بسياري از كاركردهاي سنتي خانواده منجر گرديده و اشكال تازه اي از روابط خانوادگي را ايجاد نموده است؛ اما با وجود اين، اين واقعيت را نيز نمي توان انكار نمود كه خانواده هنوز جايگاه بسيار مهمي را در ساختار كلي جامعه اشغال نموده و همچنان عهده دار نقش ها و وظايف بسيار خطيري مي باشد. در همين زمينه، يكي از جامعه شناسان معتقد است با وجود تغييرات و تحولات شديدي كه خانواده بويژه در چند دهه اخير به خود ديده است، اين نهاد از تمام نقش هاي سنتي خود محروم نشده است. وي پيشرفت هاي تكنولوژيك و فرايندهاي ناشي از آن را به عنوان يكي از علل اساسي تغيير در ساخت و كاركرد خانواده مطرح مي كند:« يكي از بنيادي ترين و فراگيرترين جريانات ناشي از صنعتي شدن تخصصي شدن امور در جوامع جديد است. در نتيجه گسترش اين جريان، سازمان هاي تخصصي گوناگون بخش مهمي از مسئوليت هاي خدماتي خانه و خانواده را به خود اختصاص داده اند. از سوي ديگر، توسعه صنعتي،ساختار سنتي خانواده را از لحاظ اقتدار حاكم بر آن سست كرده است. پدر خانواده ديگر همان رئيس مرسوم در جوامع كشاورزي محسوب نمي شود. يكي ديگر از علل مهم افت اقتدار خانواده را مي توان با جهان بيني هاي دموكراتيك جوامع صنعتي مرتبط دانست كه بطور معمول تاكيد بيشتري بر حقوق فردي دارند. بدين ترتيب روند دموكراسي به همان سان كه نقش هاي سنتي نهادهاي سياسي، اقتصادي و آموزشي را دگرگون ساخت، نقش خانواده را نيز تغيير داد»(سیدی ،1382)
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.