پایان نامه بررسي مقدماتي آزمون شخصيت كرنل (فرمN2 ) براي سوال هاي 60 و 58
مقدمه:
بحث هاي اساسي موضوع :
اختلالات روان تنی
اصطلاح اختلالات روان تنی[1] به حالت فیزیکی ناشی از عوامل روانشناختی یا شدت یافته توسط آن ها اطلاق می شود. هر چند اکثراختلالات فیزیکی تحت تاثیراسترس،تعارض،یا اضطراب منتشرقرارمی گیرند، برخی از اختلالات بیشتر تاثیرپذیرهستند. دراختلالات روان تنی در طبقه”عوامل روانشناختی موثربرحالت فیزیکی” قرارداده شده اند.((کاپلان – سادوک 1990ص 253چاپ اول ترجمه دکترنصرت اله پور افکاری چاپ دوم 1371چکیده روان پزشکی بالینی تهران : انتشارات آزاده))
پزشکی روان تنی [2] بر وحدت روان و تن و تعامل بین آن ها تاکید می کند( این در عین حال طب مکمل[3] و دگرشیوه[4] است). درمجموع اعتقاد براین است که عوامل روانشناختی درپیدایش تمام بیماری ها اهمیت دارند. آیا این نقش درشروع، پیشرفت،تشدید یا وخامت بیماری است یا درزمینه سازی یا واکنش به بیماری قابل بحث بوده و از اختلالی به اختلال دیگرفرق می کند. طب روان تنی امروزه بخشی از زمینه طب رفتاری است. درسال 1978″ آکادمی ملی علوم” طب رفتاری را ” یک زمینه بین رشته ای مربوط به پیدایش و یکپارچگی معلومات و روش های رفتاری و طبی زیستی وابسته به تندرستی و بیماری و تطبیق این معلومات و روش هایی برپیشگیری ، تشخیص و توان بخشی ” تعریف کرده است.
در دی اس ام فور تجدید نظرشده ازاصطلاح طب روان تنی استفاده نشده است . در عوض به توصیف عوامل روانشناختی موثربراختلالات طبی،بصورت”یک یا چند مساله روانشناختی یا رفتاری که اثرنامطلوب و قابل ملاحظه برسیر یک اختلال طبی عمومی می گذارد، یا بطور قابل ملاحظه خطرپیامد نامطلوب را درشخص بالا می برد” می پردازد . معهذا، معدودی مخالف این عقیده اند که عوامل روانشناختی و رفتاری تقریبا در تمام اختلالات پزشکی نقشی دارند.
(ص 533)
((کاپلان – سادوک ترجمه دکترنصرت اله پور افکاری خلاصه روان پزشکی :علوم رفتاری – روانپزشکی بالینی تهران :شهرآب،آینده سازان))
اختلالات روانی فیزیولوژیائی ، اختلالاتی هستند که به صورت بدنی ظاهر می شوند،ولی علت آنها مسائل هیجانی است که برکارکرد دستگاه عصبی خودکار،غدد درون ریز، و جریانهای فیزیولوژیائی بدن تاثیرمی گذارند. تفاوت این اختلالات با اختلالات بدنی شکل آن است که این اختلالات در ارتباط نزدیک با دستگاه سمپاتیک و پاراسمپاتیک بوده و با ضایعات و جراحات بدنی آشکار همراه اند، و حتی ممکن است موجب مرگ شخص بشونددر این راستا اختلالاتی از قبیل زخم معده، سرطان ، آسم، مشکلات قلبی – عروقی، اگزما، و از این قبیل می باشد. فشار روانی ناشی از موقعیتهای دشواری است که فرد با آن روبه رومی شود و نمی داند که چگونه با آن وضعیت دشوار سازش حاصل کند، زیرا مطمئن نیست که بتواند ازعهده آن برآید. انواع مختلف رفتارهای نابهنجار، راههای سازش با استرس محسوب می شوند ، البته راههائی که مناسب نیستند. این راههای سازش با استرس به دو عامل بستگی دارند: یکی ضعف و ناتوانی درمنابع روانی،دیگری ادراک شخص نسبت به موقعیتی که با آن مواجه شده است. این اندیشه که عوامل روانی و اجتماعی در ایجاد بعضی بیماریهای بدنی موثرند از دیربازشناخته شده بود. امروزه حالاتی که در آن شکایات بدنی همراه با ضایعات و آسیبهای بافتی همراه است ولی علت آن روانی است تحت عنوان اختلالات روانی فیزیولوژیائی[5]یا روانی بدنی[6]نامیده شده اند. بسیاری از این اختلالاتی که در این مقوله مورد بحث قرار می گیرند نتیجه برانگیختگی فیزیولوژیائی شدید، و بادوام هستند. پاسخ بعضی ازافراد به این نوع برانگیختگیها، یا فشارروانی، رفتارهای بیگانه و عجیب است.پاسخ بعضی دیگر اختلالاتی شبیه سرطان، و پاسخ افرادی دیگر سردردهای میگرنی ، و از این قبیل است. علت متفاوت بودن پاسخهای این افراد مربوط است به نگرشها، الگوهای فیزیولوژیائی ، و تجارب گذشته و حال آنان ، همچنین حمایتهای اجتماعی که از آن برخوردارند.
آزاد،حسین 1378صص 228-227 آسیب شناسی روانی تهران :انتشارات بعثت
تاریخچه
تاریخ طب روان تنی به باورهای قدیمی مبنی بر اینکه جسم ممکن است تحت تاثیرعوامل برونی قرارگیرد می رسد. مروری به مفاهیم تاریخی طب روان تنی : ص533
روانکاوی:
زیگموند فروید(1900) ابتلاء جسمی در هیستری تبدیلی، که ریشه روانزا دارد، روی می دهد – مثلا، فلج یک اندام. هیستری تبدیلی همیشه یک علت و معنی روانی اولیه دارد ؛ یعنی معرف تظاهر سمبولیک جانشین یک تعارض ناخودآگاه است. تبدیل فقط به اعضائِی که ازسیستم عصبی عضلانی ارادی یا سلسله اعصاب جسمی – حرکتی عصبی می گیرند مربوط می گردد. انرژی روانی مهارشده ازراه های روانشناختی تخلیه می شود. فرنزی(1910)مفهوم هیستری تبدیلی درمورد اعضائی هم که ازسلسله اعصاب اتونوم عصب می گیرند بکار می رود؛مثلا خونریزی کولیت قرحه ای را می توان تظاهر یک تخیل روانی خاص تلقی نمود.(بیماری هائی مثل کولیت قرحه ای امروزه بیماری های روان تنی شمرده می شوند که فقط در اعضاء تحت تسلط سلسله اعصاب اتونوم روی می دهند). تعبیرفرنزی از علائم روان تنی به عنوان واکنش های تبدیلی نخستین انطباق این مفهوم بربیماری هائی مثل کولیت بود.
جلیف – گردوک(1910) اختلالات آشکار عضوی ،مثل تب وخونریزی،دارای معانی روانی اولیه معرفی شدند؛یعنی مثل علائم تبدیلی بازتاب تخیلات ناخودآگاه هستند.
فرانتس الکساندرعلائم روان تنی فقط دراعضاء تحت تسلط سلسله (1968)(1934)اعصاب اتونوم روی می دهد و معنی خاص ندارد(برخلاف هیستری تبدیلی ) بلکه محصول نهائی با حالات فیزیولوژیکی طولانی هستند، علاوه برعوامل روانی درگیر، انرژی روانی سرکوب شده بطور فیزیولوژیک تخلیه می شود. مشاهدات الکساندرتوسط در مطالعه ترشح زیاد پپسینوژن تائید شد. نخستین مفهوم مدل زیستی – روانی – اجتماعی را مطرح کرد.
هلن فلاندرزدانبار(1936) یک شکل شخصیتی خودآگاه والگوی رفتاری خاص درارتباط با بیماری های روان تنی خاص مطرح کرد شبیه تیپ کرونری آ فرایدمن و روزنمن(1959)
هلن دویچ (1939) و گرین اکر(1939)معتقد بودند که ضربه های تولد، شیرخوارگی و کودکی شخص را مستعد بیماری روان تنی بزرگسالی می سازد.
انژل کارما(1950)زخم پپتیک معنی روانی خاص دارد. این نظر تعمیم مفهوم تبدیلی فروید به عضوی است که ازسلسله اعصاب اتونوم عصب می گیردمشابه مفهوم فرنزی.
یورگن رویچ(1958) اهمیت تعامل بین افراد – یعنی ارتباط بین بیمار و محیط . آشفتگی درارتباط منجر به بیماری روان تنی می گردد، نوعی قهقرائی از ارتباط . مفهوم “شخصیت شیرخوارگی” را به عنوان آسیب پذیری دربرابربیماری روان تنی مطرح کرد. پیترسیفنوز و جان نمیا( – 1970). مفهوم آلکسی تایمی بعدها توسط استودمایر،که مایل به کاربرد اصطلاح “سوماتوتایمی” با تاکید برعوامل فرهنگی در استفاده از زبان تن و علائم جسمی برای بیان ناراحتی بود، تعدیل یافت.
پسیکوفیزیولوژیکی :
والترکانن(1927)همراهان فیزیولوژیکی بعضی از هیجانات ونقش مهم سلسله اعصاب اتونومیک را درایجاد آن واکنش ها نشان داد. این مفهوم مبتنی بر طرح های تجربی رفتاری پاولفی است.
هارولد ولف(1943)با استفاده از آزمون های عینی آزمایشگاهی سعی کرد استرس زندگی(خودآگاه) به پاسخ فیزیولوژیکی را از طریق آزمون های عینی آزمایشگاهی مرتبط سازد. تغییرفیزیولوژیکی ، اگرطولانی گردد،می تواند به تغییرساختاری منجرشود. او الگوی پژوهشی بنیادی را برای زمینه های پسیکوایمیونولوژی ، پسیکوکاردیولوژی ، وپسیکونوروآندروکرینولوژی تثبیت کرد.
هانس سلیه (1945) نشان داد که تحت استرس یک سندرم تطابق عمومی پدید می آید. هورمون های آدرنوکورتیکال مسئول این واکنش فیزیولوژیکی است.
جان ماسون (1968)هریک ازپاسخ های هیجانی عامل غالب درتعیین اندازه واکنش های فیزیولوژیکی وابسته به استرس و تنش متغیرهای روانشناختی درگیر یا عوامل کلیدی تنظیم کننده واکنش نسبت به استرس هستند. مفاهیم ماسون مقدمه ای برای تاکید ریچاردلازاروس (1984)درارزیابی شناختی محرک های استرس آمیز توسط فرد به عنوان عام خیلی مهم درتعیین واکنش های هیجانی بود.
مایرفرایدمن (1959)نظریه شخصیت تیپ آ به عنوان عامل خطرساز بیماری قلبی . این سندرم در30 سال گذشته برخیلی از پژوهش های روان تنی مسلط بوده است. مفهوم اساسی توسط هلن فلاندرزدانبار در 1936 معرفی شد.
رابرت آدر (1964) مفاهیم بنیادی و روش های پژوهشی را برای پسیکونوروایمینولوژی برقرار کرد.
اجتماعی فرهنگی :
کارن هورنای (1939) ، جیمزهالیدی (1948) ، مارگارت مید (1947) برنقش فرهنگی درپیدایش بیمای روان تنی تاکید نمود. به نظر آن ها فرهنگ برمادر تاثیرمی گذارد، که او به نوبه، ازطریق روابطش با کودک براو اثرمی کند، مثلا از طریق مواظبت ، تغذیه و انتقال اضطراب.
تامس هولمز،ریچاردریهی (1975) شدت و تعداد رخدادهای استرس آمیزاخیرزندگی را با احتمال بیماری ربط دادند. جان کاس (1976) عوامل روانی اجتماعی می توانند به عنوان استرس زا یا “حامل” درتعیین آسیب پذیری نسبت به بیماری عمل کنند.
نظریه سیستم ها:
آدولف مایر (1958)رویکرد روانی – زیست شناختی را برای ارزیابی بیمار تدوین نمود که برارزیابی منسجم جنبه های رشدی ، روانشناختی ، اجتماعی ،محیطی و زیست شناختی اختلال بیمار تاکید می کند. مفهوم اساسی مدل زیستی – روانی اجتماعی دررویکرد او تلویحا مطرح است.
زبیگینولیپووسکی (1970) رویکرد کل نگر برای بیماری روان تنی ضروری است. عوامل برونی (بوم شناختی ، عفونی ، فرهنگی، محیطی) ، درونی (هیجانی)، ژنتیک ، سوماتیک، وسرشتی و نیز سابقه قبلی وفعلی حائزاهمیت هستند وباید توسط پژوهشگرانی که درزمینه های مختلفی که آموزش دیده اند کار می کند مورد مطالعه قرار گیرند.
جورج اینگل (1977)اصطلاح زیستی – روانی – اجتماعی مشتق از نظریه عمومی سیستم ها و مبتنی برعقاید مفهومی که مدتها قبل توسط الکساندر و مایرمعرفی شده بود، ابداع کرد.
هربرت وینر (1977) مدل ادغامی پدیده های روان تنی . او نه تنها برنیازبرادغام عوامل زیست شناختی ، اجتماعی و روانشناختی سهیم در آسیب پذیری نسبت به بیماری ، بلکه بردرک این فرآیندها درسطوح ژنتیک، ملکولی ونوروفیزیولوژیکی تاکید کرد.
لئون آیزنبرگ جورج اینگل (1995) پژوهش روانپزشکی معاصرنشان می دهد که جسم/روان به بردارهای زیست شناختی و اجتماعی پاسخ می دهد، درحالیکه بطور مشترک توسط هردو ساخته می شود. راه های عمده مغزی درژنوم مشخص شده اند،روابط مفصل طرحریزی شده و نتیجتا نشان دهنده تجارب اجتماعی درجهان هستند.صص536-535
[2] Psychosomatic medicine
[3] Complementary
[4] alternative
[5] Psychophysiological
[6] Psychosomatic
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.