پایان نامه بررسي و شناخت عوامل مؤثر در گرايش نوجوانان به فرهنگ بيگانه بين دانش آموزان دختر و پسر دوره دبيرستان
پيشگفتار :
نگرشها يكي از جنبه هاي مهم زندگي عاطفي و احساسي ما محسوب ميشوند. ما نسبت به افراد، انديشه ها و اشياء نظرات ويژه اي داريم، كه ناشي از شناخت و آگاهي ما از آنها ، احساس ما نسبت به آنها ومايل ما به انجام عملي درباره آنها است اينگونه نظرها در اغلب اوقات حتي شيوه ي برخورد ما را با آن اشخاص يا انديشه ها و يا اشياء مشخص مي كنند.
بايد دانست كه خاستگاه رفتارهاي ظالمانه، تبعيض آميز و يا توهين آميز و بعكس نسبت به افراد انديشه ها و يا اشياء نگرشها هستند كه درطول زمان در شخص شكل گرفته اند و نسبتاً ثابت و پايدار مانده اند و در شكل گيري آنها عوامل متعددي اثر داشته اند.
در اين فصل به تعريف لغوي و رسمي نگرش ، ماهيت، اجزا و ابعاد نگرش، تفاوت نگرشها با مفاهيم مشابه ، سير تاريخي گرايش به فرهنگ بگيانه ريشه ها و زمينه هاي گرايش به فرهنگ بيگانه نيازها ، ويژگيها و مسايل نوجوانان و تاثير محيط اجتماعي دررشد و شخصيت تاثير دوستان وهمسالان ، و سرانجام عوامل گرايش به فرهنگ بيگانه مورد بررسي قرار مي گيرند.
1- تعريف، اجزاء و ابعاد نگرش :
تعريف لغوي نگرش : اصطلاح “Attitude” از ريشه لاتيني “opttiudo” مشتق شده است كه به معني «برازندگي» و مناسبت است. از اين رو، “Attitude” مناسبتي را نشان ميدهد كه فرد در گير انجام نوعي عملكرد است»
(Artture S. Reber , 1985, p.654)
واژه “Attitude” مانند اكثر اصطلاحات مجرد و انتزاعي داراي معاني متعددي در زبان انگليسي است. ريشه اين كلمات، كلمه لاتين “Aptus” ميباشد كه از يك سو به معني «برازندگي» و از طرف ديگر به معني «سازش و توافق» ميباشد. واژه ي “Attitude” ، مانند “Apttitude” كه به معني «استعداد» است بريك وضعيت ذهني و رواني و آمادگي براي انجام يك عمل دلالت دارد.
(Fishbein, et al 1967, pp 1-13)
در فرهنگ لغت “Webster” واژه “Attitude” معاني گوناگوني دارد. ولي معنايي كه بيشتر با هدف مورد نظر ما، ارتباط دارد، تعريف زير ميباشد.
«يك وضعيت، اندامي، آمادگي براي پاسخ دادن (عمل) دربرابر محركي، مانند (شي، مفهوم و موقعيت) به روش معين و ثابت»
(Webster New Collegiate Lictionary, 1981, p.13)
نگرش: عبارتست از يك نظام باد او ام كه شامل يك عنصر شناختي، يك عنصر احساسي و يك تمايل به عمل است.
(Freedman. et al 1970)
بطور كلي روان شناسان اجتماعي در مورد 3 عنصر بودن نگرش توافق نظر دارند.
اجزاء نگرش:
نگرشها از 3 عنصر تشكيل شده اند:
الف- عنصر شناختي يا ادراكي:
كه شامل عقايد و باورها هستند . نگرش را تقويت مي كنند. مثل اطلاعات و شناخت هاي فرد راجع به موضوع نگرش.
ب- عنصر عاطفي يا احساسي:
كه اين عنصر معمولاً با باورها پيوند دارند و به هيجانهاي مربوط به موضوع نگرش مربوط ميشود كه بصورت حالت تنفر يا علاقه و يا خوشايند و ناخوشايند، احساس ميشود.
ج- عنصر رفتاري يا حركتي :
كه تمايل به عمل و آمادگي براي پاسخگويي به شيوه اي معين است و يا به نوع خاصي از رفتار منجر ميشود. مثلا اگر كسي نگرش مثبت به موضوع خاصي داشته باشد ، آمادگي كمك و پاداش و پشتيباني كردن دارد و اگر گرايش منفي داشته باشد ، آماده است تا به آن زيان رسانده يا كيفر دهد يا آن را نابود كند.
(اوپنهايم، 1369) و (كريمي، 1370) و (شكر كن، بي تا)
ماهيت نگرش:
درمورد ماهيت نگرش ميتوان گفت كه غالباً درك ما از نگرش (نسبت به يك شئي يا موضوع و …) خط مستقمي است كه از احساسات مثبت شروع شده، به بي تفاوتي و بالاخره به احساسات منفي ختم مي شود، از اين رو موقع اندازه گيري نگرش، سعي براين است كه نگرش سعي بر اين است كه نگرش افراد را بر روي يك خط مستقيم يا يك پاره خط معيار، به گونه اي قرار دهيم كه با منظور داشتن نمره براي آن و يا نوعي ربته بندي، ميتوان از آن تعاريف تقريباً مثبت، شديدا منفي و مانند آن به عمل آورد.
(اوپنهايم، 1369)
ابعاد نگرش:
نگرشها داراي ابعاد مختلفي هستند كه عبارتند از:
- نگرشها با توجه به ويژگيهاي موضوع بر مفاهيم ارزيابي كننده مبتني هستند و رفتار فرد را بر مي انگيزند.
(Anderson and Fishbein, 1965)
- نگرشها در كيفيت و شدت در پيوستاري از مثبت خنثي از خنثي تا منفي در تغيير هستند.
(Kerch et al, 1962 , Mc Grath, 1964)
- نگرشها ، داراي جنبه فطري يا رشد سرشتي يا بلوغ نيستند بلكه اكتسابي مي باشند.
(Sherif and sherif , 1956)
- نگرشها داراي موضوع خاص هستند.
(Sherif and sherif, 1956, Newcomfd et al , 1965)
- نگرشها به صورتهاي مختلف داراي ارتباط دروني، با يكديگر مي باشند.
(Krech et f al 1962, Mc Grath, 1964)
- نگرشها نسبتاً ثابت و پايدار هستند.
(New comb et al 1965, sherif and sherif, 1956)
2- مقايسه بين نگرش و مفاهيم مشابه
بين نگرش و ارزش و عقيده و علاقه ، تفاوتها و شباهتهايي وجود دارد كه به اختصار عبارتند از:
تفاوت عقيده و نگرش:
عقيده در ساده ترين سطح عبارت از چيزي است كه شخص بر مبناي واقعيتها، درست مي پندارد. براي مثال – شخص عقيده دارد كه رعايت مقررات راهنمايي و رانندگي از وقوع سوانح اتومبيل جلوگيري ميكند. ولي عقيده اي كه داراي يك جزء ارزيابي كنند و يك جزء هيجاني باشد نگرش ناميده ميشود.
نگرشها، در مقايسه با عقايد، خيلي به دشواري قابل تغيير هستند، در صورتي كه عقايد به سادگي تغيير مي يابند.
(ارونسون، 1369)
تفاوت نگرش و علاقه:
علاقه و نگرش با يكديگر تفاوتها و شباهتهايي دارند هر دو به دوست داشتن يا دوست نداشتن مربوط ميشوند هر دوي آنها به ترجيح دادن ها در مورد گروهها، نهادهاي اجتماعي و فعاليتها مربوطند و هر دو شامل احساسهاي شخصي درباره چيزي هستند و همني چيزي موجب تمايز و تفاوت علائق از نگرشها مي گردد. يعني در نگرش احساس فرد نسبت به يك گروه يا يك شي، يا يك نهاد اجتماعي مربوط مي شود، اما در علائق احساس فرد نسبت به يك كار يا فعاليت مربوط است.
(كريمي ، 1370)
به طور خلاصه ، نگرش عبارت از مجموعه اي از شناختها، باورها، عقايد واقعيت ها است كه حاوي ارزشيابيهاي مثبت و منفي (احساسات) ميباشد و همه آنها به يك موضوع مركزي مربوط اند و اين موضوع مركزي همان موضوع يا شي مربوط به نگرش است.
(كريمي، 1370، ص 238-239)
3- تاريخچه گرايش به فرهنگ بيگانه (غربگرايي) در كشورهاي اسلامي :
سير تاريخي روند گرايش به غرب و غربزدگي، در كشورهاي اسلامي را ميتوان به 3 دوره تقسيم نمود:
الف- گرايش آگاهانه به غرب
به منور اقتباس از شيوه هاي غربي جهت ستيز با قدرت غرب كه به تدريج موجب علاقه و دلبستگي به غرب گرديد كه ميتوان آن را «غربگرايي» ناميد.
ب- دوره خود باختگي و تسليم و تقليد بي چون و چرا
چشم بسته از غرب يا دوره «غربزدگي»
ج- دوره مقابله و غرب ستيزي يا «طرد عناصر بيگانه و غربي» يا دوره «بازگشت به خويشتن»
(نقوي، 1361)
لازم به ياد آوري است كه هدف از تقسيم بندي جريان گرايش به غرب، نشان دادن روال عادي آنها نسبت به اين جريان است، نه اين كه تمام ممالك اسلامي در برابر اين پديده در زمان مشخصي عكس المعل يكساني داشته اند. آغاز و پايان اين جريان نيز در كشورهاي اسلامي متفاوت است.
اكثر جامعه شناسان، تنها مرحله اول و دوم را در جريان غربگرايي مورد توجه قرار داده اند و مرحله سوم را كه مرحله مقاومت و طرد بيگانه و بازگشت به خويش و فرهنگ ملي – اسلامي است ناديده گرفته اند. و تقسيم بندي آنها «اقتصادي» است و نه «فرهنگي» زيرا اقتصاد را زير بنا تصور كرده اند. ولي مطالعات بيانگر اين واقعيت است كه بينش ، اعتقادات ، طرز تفكر، حتي در وضع اقتصادي نيز تحول ايجاد ميكند و عقيده زير بنا است و نه اقتصاد لذا اين تقسيم بندي با بافته هاي علوم اجتماعي و سياسي در مورد جهان اسلام مطابقت دارد.
(نقوي، 1361)
3-1- دوره هاي غربگرايي در كشورهاي اسلامي :
در كشورهاي اسلامي شروع غربگرايي ، ناشي از «غربزدگي» و دلبستگي شديد به غرب نبوده، بلكه دليل غربگرايي، شناخت ضعف خود در برابر غرب و علاقه شديد آنها، براي تجديد عظمت و شكوه و جلال گذشته اسلام و ستيز با غرب و شكست دادن آن بوده است. يعني مسلمانان مي خواستند با سلاح خود دشمن، او را شكست دهند. ولي به تدريج خود قرباني آن سلاح گرديدند و به صورت يك انسان مقلد و چشم و گوش بسته در آمدند.
(نقدي، 1361)
در جامعه شناسي اسلامي، وقتي بحث «تحول» به ميان مي آيد، آنچه كه مهمترين مساله محسوب ميشود «ايده آل» است. و تحول 2 نوع است:
الف- يا جامعه از ايده آل، دور ميشود كه اين روند، موجب فساد و تباهي و انحطاط مي گردد.
ب- يا جامعه تلاش ميكند كه مجدداً به ايده آل، نزديك شد و آن را بدست آورد كه اين را اصلاح يا تجديد گويند.
(نقوي ، 1361)
لازم به ياد آوري است كه در دوره ي اول گرايش به غرب، زمامداران و رهبران كشورهاي اسلامي آغازگر آن بودند ولي در مرحله بعدي، استعمار ، رهبري اين جريان را بدست گرفت.
ولي مجدداً استعمار گران بطور نامستقيم از طريق روشنفكران وطبقه ي اشراف، اهدافشان را دنبال كردند و بطور مستقيم وارد ميدان نشدند.
(نقوي، 1361)
نقوي (1361) از «برنارد ليويس» نقل مي كند، در كشورهايي مانند الجزاير و هندوستان كه مستقيما توسط استعمارگران غربي اداره مي شدند، جريان غربگرايي به آرامي و با احتياط جلو رفت، زيرا اين جريان موجبات نا آرامي و بر افروخته شدن خشم مردم و شورش برعليه آنها را به دنبال داشت ولي در كشورهاي نيمه مستعمره مانند ايران، تركيه و مصر كه در راس آنها زمامداران وابسته به غرب و ظاهراً مسلمان حكومت داشتند جريان غربگرايي به شدت تمام ادامه پيدا كرد و موجب غربزدگي گرديد. زيرا دراين كشورها افراد به ظاهر مسلمان حكومت مي كردند. لذا خطر شورش مردم و ايجاد مقاومت كمتر وجود داشت.
الف- غربگرايي، در تركيه (عثماني سابق)
عوامل گرايش به غرب در تركيه را ميتوان نتيجه شكستهاي امپراتوري عثماني و ناكامي در فتح «وين» در سال (1095 هـ. ق. 1683 ميلادي) و فتح منطقه آزوف توسط روسها در سال (1111هـ.ق- 1699 م) و واگذاري شبه جزيره مسلمان كريمه به روسها دانست. زيرا پس از شكستهاي پي در پي دولت عثماني از بيگانگان نتيجه گرفتند كه علت غلبه دشمن، برتري شيوه ها و ابزار نظامي آنها است و لذا به اقتباس شيوه ها و ابزار نظامي از غرب تصميم گرفتند .
كاريترين ضربه، كه موجب شناخت ضعف مسلمانان در برابر غرب شد، اشغال مصر، توسط ناپلئون در سال (1213 هـ. ق. – 1798 م) است در آن زمان مصر جزيي از امپراتوري عثماني محسوب مي گرديد.
در قرن 19 ميلادي نيز امپراتوري عثماني، ميدان مبارزه قدرتهاي استعماري و دولت عثماني تشويق انگليسيها، در زمينه شيوه هاي اداري و نظامي، دست به اصلاحاتي به شيوه غربي زد كه اين مساله يكي از عوامل مهم آغاز گرايش به غرب در تركيه محسوب ميشود.
(نقوي، 1361)
ب- غربگرايي و غربزدگي در مصر
غربگرايي در مصر، همزمان با تركيه آغاز شد.
« … حمله ناپلئون به مصر در سال (1213 هـ.ق- 1798 م) بي گمان آغاز غربرگايي مصريان بود، اگر درابره تاثير تمدن و فرهنگ فرانسه بر اصلاحات اجتماعي محمد علي ترديدي وجود داشته باشد، در تاثير تمدن و فرهنگ فرانسه بر زندگي فرهنگي و گرايش مصر به غرب مجال ترديد نيست»
(عنايت ، 1358، ص 22)
تقليد مصر از فرهنگ فرانسه دو دليل داشت: دليل اول – تلاش فرانسه در گسترش فرهنگ خود در مصر بود. و دليل دوم – تلاش مصريان در اخذ فرهنگ فرانسه بود. چون به همراه ناپلئون مظاهري از فن و صنعت چاپ وارد مصر شد و موجب انتشار بسياري از آثار ادبي و فرهنگي و اسلامي در مصر گرديد كه موجبات جلب اعتماد مصريان به فرانسه و غرور ملي و فرهنگي آنها شد. و نيز با انتشار آثار انديشمندان سياسي و اجتماعي فرانسه و غرب زمينه آشنايي مصريان با اين انديشه ها فراهم گرديد. تاسيس «بنياد مصر» بدست ناپلئون براي بررسي و پژوهش در تاريخ و فرهنگ مصر باستان زمينه تقويت سياست فرهنگي فرانسه در مصر را فراهم نمود. و گروهي از انديشمندان فرانسوي در زمينه آشنايي مصريان با فرهنگ فرانسه تلاش زيادي نمودند. ازسوي ديگر، محمد علي خديو مصر، براي تأمين نيازهاي مالي كارشناسي دستگاههاي اداري و نظامي دولت سيصد تن از دانشجويان مصري را براي ادامه تحصيلات ابتدا به ايتاليا و سپس به فرانسه اعزام نمود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.