پایان نامه بررسی گرايش آموزش زبان فارسي به غير فارسي زبانان
مقدمه:
کشور پهناور ايران داراي فرهنگي و تمدن غني به وسعت تاريخ است و از اين جهت مايه ي فخر و مبا هات همه ي ايرانيان مي باشد . بسياري از خارجيان از دير باز در پي آشنايي با اين مرز و بوم و فرهنک و تمدن خاص آن بوده, و در اين راه اقدام به يادگيري زبان فارسي نموده اند چرا که زبان آيينه ي فرهنگ است و بدون آشنايي با زبان بهره جستن از چشمه زلال فرهنگ ميسر نخواهد بود .
در اين ميان وظيفه ي ايرانيان ميهن پرست اشاعه فرهنگ و تمدن ايران و تلاش در جهت ترويج هر چه بيشتر زبان و ادبيات فارسي و هموار نمودن راه براي آموزش هرچه بهتر آن است .هر چند در سال هاي گذشته در زمينه ي آموزش علمي اين زبان تحقيقاتي صورت گرفته ولي با وجود اين کمبود هايي نيز در اين زمينه احساس مي شود . از آنجا که آموزش واژه يکي از مهمترين بخش هاي آموزش زبان دوم / خارجي محسوب مي گردد و بدون آگاهي از واژه ها زبان آموز توانايي برقراري ارتباط معني دار با هل زبان را نخواهد داشت نگارنده دراين پايان نامه بر آن است به تهيه ي متن هاي آموزش واژه بر اساس حوزه معنايي ويژه ي غير فارسي زبانان سطح پيشرفته بپردازد .
1-2 . بيان موضوع:
هدف اصلي يادگيري زبان برقراري ارتباط است، براي دستيابي به اين هدف، واژگان نقش مهمي ايفا ميكنند، چرا كه ايجاد ارتباط بدون واژهها غير ممكن است. از اين رو، آموزش واژه يكي از مهمترين بخشهاي آموزش زبان دوم / خارجي محسوب ميگردد زيرا بدون آگـاهي از واژهها زبان آموز توانايي برقراري ارتباط معنيدار با اهل زبان را نخواهد داشت، پس مسئله آموزش واژهها از اهميت خاصي برخوردار است. از سوي ديگر يادگيري واژه فرايند سادهاي نيست، اما استفاده از روشهاي كارآمد در آموزش واژه، يادگيري آن را آسان ميكند. تا كنون روشهاي مختلفي در زمينهي آموزش واژه ارائه شده و به كار رفته است. در اين ميان آموزش واژه بر اساس حوزههاي معنايي از جمله روشهاي موفق علمي بوده است. در اين روش، واژههايي كه از نظر معنايي با يكديگر ارتباط نزديكي دارند يا به يك موضوع خاص مربوط هستند درون متني واحد قرار مي گيرند و با هم آموزش داده ميشوند. تحقيقات به عمل آمده در مورد حوزههاي معنايي نشانگر اين واقعيت است كه واژهها به تنهايي و جدا از واژههاي ديگر رنگ و بوي معنايي خود را از دست ميدهند. آموزش واژه از اين طريق باعث ميشود واژه هايي كه با يكديگر ارتباط معنايي دارند بهتر ياد گرفته شوند و نگهداري آنها در حافظه براي مدت زمان طولاني تضمين ميشود. چرا كه عقيده بر آن است كه واژهها بر اساس حوزههاي معنايي در حافظه ـ بلند مدت ذخيره ميشوند. از آن جا كه امروزه آموزش زبان فارسي بيشتر از قبل مورد توجه قرار گرفته است,پرداختن به جنبههاي گوناگون آن و تهيه متنهاي درسي به ويژه در زمينه واژگان اهميت فراواني دارد. از اين رو، موضوع پايانامه حاضر نيز در راستاي تهيه متنهاي آموزش واژه به روش حوزههاي معنايي است.
1-3. هدف تحقيق و اهميت آن:
از آن جا كه رشته آموزش زبان فارسي به غيرفارسي زبانان رشتهاي كاملا نوپا است و در مراحل اوليه رشد و تكوين قرار دارد و تحقيقات علمي اندكي در زمينهي آموزش آن صورت گرفته است ، لازم است در زمينههاي گوناگون اعم از آموزش واژه و تهيه و تدوين متن هاي درسي تحقيق و بررسي بيشتري صورت پذيرد. از سوي ديگر ، در سالهاي اخير بسياري از خارجيان به دلايل گوناگون در داخل و خارج از ايران به يادگيري زبان فارسي علاقهمند شدهاند، اما در حال حاضر كتابهايي كه براي آموزش زبان فارسي در مراكز آموزش زبان فارسي مورد استفاده قرار ميگيرد، بسيار اندك است و در اين ميان برخي از كتابهاي موجود بر پايهي روشهاي علمي استوار نيستند.با وجود اين ,همين کتاب هاي اندک هم تا کنون با استقبال نسبتاّ خوبي روبرو شده است و هم اينک در مراکز آموزش زبان فارسي مورد استفاده قرار می گيرد. پس بايد كتابها و منابعي بر اساس روش هاي علمي جديد تهيه و در اختيار علاقهمندان به يادگيري زبان فارسي قرار گيرد.
هدف پايانامه حاضر، تهيهي متن هاي درسي آموزش واژههاي زبان فارسي براي هموار كردن راه آموزش زبان فارسي است.
1-4 . سوالات و فرضيه های تحقيق:
سوالهای تحقيق:
1ـ کارآمدترين نظريه براي آموزش واژه کدام نظريه است؟
2ـ آيا بهترين روش براي آموزش واژه به زبان آموزان غيرفارسي زبان روش حوزه هاي معنايي است؟
3ـ آيا آموزش واژه ها براساس نظريه حوزه هاي معنايي در سطوح زباني مختلف با هم تفاوت دارد؟
4ـ آيا روش حوزه هاي معنايي محدوديتي در نوع سوال ها ايجاد مي کند؟
فرضيه هاي اين تحقيق عبارتند از:
1ـ بهترين نظريه براي آموزش واژه نظريه حوزه هاي معنايي است.
2ـ کارآمدترين روش آموزش واژه روش حوزه هاي معنايي است.
3ـ آموزش واژه در سطوح زباني مختلف با هم تفاوت دارد.
4ـ روش حوزه هاي معنايي در نوع سوالها محدوديت ايجاد مي کند.
1-5 . مفاهيم:
1-5-1. واژه:
زبان شناسان و نيز فرهنگ نويسان كوشيدهاند تا مفهوم «واژه» را تعريف كنند، اما همه كوششهاي آنان به طريقي بينتيجه مانده است. با وجود اين، سخنگويان همه زبانها ميدانند كه واژه چيست. آنان اين دانش را از طريق توانايي خود در فهرست كردن واژهها، در تقطيع گفتهها به واژههاي مختلف، يا در تشخيص واژهها از گروهها به هنگام مواجه شدن با فهرستي از آنها نمايان ميسازند. ما همه ميدانيم كه واژه چيست، ليكن هيچ كس نميتواند آن را تعريف كند. يكي از تعاريف معمول واژه به صورت زير است:
واژه هر واحد زباني را گويند كه در نوشتار بين فواصل يا بين يك فاصله و يك خط تيره ظاهر شود(فالک[1]32,1978)
تلاشهاي ديگري كه به منظور تعريف مفهوم «واژه» انجام گرفته، با مشكلاتي از اين سنخ مواجه شده است. اما، نبايد تعجب كرد كه علي رغم اين گونه پژوهشها ، باز تعريف جامع و صريحي در اين باره وجود ندارد. آنچه كه اغلب مورد بررسي قرار كرفته كنش زباني است، يعني رو ساخت زبان، كه براي بررسي در دسترس است. اما براي اينكه شخص بتواند سخن بگويد، بايد دانشي داشته باشد كه شالوده كنش زباني وي را تشكيل دهد. در مورد مفهوم «واژه» اين دانش بخشي از كنش زباني ما را تشكيل ميدهد و فقط بهطور ناقص و غير مستقيم قابل بررسي است. (فالک، 1978 , 31).
واژه مفهوم بسيار گستردهاي دارد. حتي در جوامع بدوي كه با صورت هاي نوشتاري آشنايي ندارند، گويشوران قادر به تشخيص واژه ها هستند. اين مسئله شگفت انگيز است چرا كه هيچ كس تا كنون نتوانسته تعريفي جامع، جهان شمول و قابل قبولي از واژه ارائه دهد. (ايچسون[2]، 1992,49).
به نظر اسپير[3] (1975 , 186) واژه كوچكترين واحد دستور زبان است كه مي توان آن را به عنوان يك پاره گفتار[4]كامل به كار برد. واژه در گفتار عبارت است از هر واحد زبان شناختي كه گويشور زبان بتواند آن را به تنهايي به كاربرد. واژه در نوشتار نيز هر واحدي است كه بتوان آن را با يك فاصله از واحد ديگر جدا كرد.
ريچارد و ديگران[5] (1992 , 406) واژه را كوچكترين واحد زبان شناختي ميدانند كه به تنهايي ميتواند در گفتار و نوشتار به كار رود.
معروف ترين تعريفي كه از واژه عنوان شده تعريف بلومفيلد[6], زبان شناس ساختگراي آمريكايي است. به نظر او «واژه» كوچكترين صورت آزاد[7] است كه به تنهايي و مستقل ميتواند به كار رود. البته اين تعريف كامل و دقيقي از واژه نيست و داراي ايرادهاي زيادي است. (ايچسون، 49,1992). خلاصه آنكه واژه از مشخص ترين واحدهاي زباني است، اما يافتن يك توصيف عام و صريح در مورد اين مفهوم به طوري كه با قضاوتهاي سخنگويان بومي دربارهي اينكه كدام صورتهاي زباني واژه هستند، مطابقت كند, بسيار دشوار است. بخشي از اين دشواري ناشي از اين واقعيت است كه اين قبيل قضاوتها مربوط به كنش هستند، از اين رو، عوامل غير زباني ممكن است در قضاوت سخنگو دربارهي واژه موثر افتد.
1-5-2. آموزش (تدريس):
آموزش را اين چنين ميتوان تعريف كرد: «كسي را در انجام كاري هدايت و ياري كردن، دادن دستورالعمل، راهنمايي كردن در مورد مطالعه هر چيزي ، در اختيار گذاشتن دانش، شناساندن و فهمانيدن» (كيمبل[8]و گارمزي[9]، 133,1963). آموزش ,عبارت است از هدايت و تسهيل يادگيري، كمك به ياد گيرنده در امر يادگيري و فراهم نمودن شرايط لازم براي يادگيري (براون[10]، 1994 , 7).
به نظر سيف (1371 ,15)« به هر گونه فعاليت يا تدبير از پيش طرحريزي شدهاي كه هدف آن ايجاد يادگيري در يادگيرنده باشد آموزش گفته ميشود». سيف (همان,53) آموزش را به صورت ديگري هم تعريف ميكند:« آموزش به فعاليتهاي هدفدار معلم كه براي ايجاد يادگيري در يادگيرنده به صورت كنش متقابل بين معلم و يادگيرنده ، جريان مييابد اطلاق ميشود».
1-5-3 0نظريه آموزش (تدريس):
نظريه مبسوط تدريس، اصول گزينش روشها يا تكنيكهاي معين را مشخص ميكند. نظريه تدريس هماهنگ با درك كامل شما از محصل و موضوعي كه بايد ياد گرفته شود، راه دستيابي به روشهاي فوق را در روز معين براي شاگردان معين تحت قيود گوناگون كه ناشي از وضع خاص يادگيري است، نشان خواهد داد(براون ، 1993 , 8).
جروم برونر[11] (1996, 41-40) اظهار داشته كه نظريه آموزش بايد بتواند ويژگيهاي زير را مشحص كند:
1 – بايد تجاربي را شامل باشد كه بتواند موثرترين وجه گرايش به يادگيري را در فرد تثبيت كند.
2 – بايد داراي مجموعهاي از اطلاعات باشد به نحوي كه شاگرد بتواند آن اطلاعات را به آسان ترين صورت درك كند.
3 – داراي مفيدترين نوع موادي باشد كه بايد آموخته شود (كيواني، 1363 , 16).
1-5-4 . يادگيري
تا كنون تعاريف مختلفي از يادگيري ارائه شده است:
بنا به تعريف لغت نامه هاي معاصر، يادگيري عبارت است از «فراگرفتن يا به دست آوردن دانش دربارهي موضوعي يا مهارتي كه به كمك مطالعه، تجربه يا آموزش». تعريف تخصصي تر احتمالا بدين صورت خواهد بود كه : يادگيري عبارت از تغييري نسبتا دائمي در رفتار است كه بر اثر تمرين تقويت شده[12] حاصل ميشود» (كيمبل و گارنري،133,1963). هر يك از اين تعريفها از يادگيري به جنبههاي خاصي از فرايند يادگيري تاكيد ميكند و جنبههاي ديگر آن را ناديده ميگيرد. جامع ترين تعريف كه تا كنون از يادگيري به دست آمده تعريف اين افراد است:
هيلگارد[13]و ماركويز[14] (1986) يادگيري را چنين تعريف ميكنند«تغييري نسبتا دايمي در رفتار است كه در نتيجه تمرين حاصل شده است». (ترجمه براهني، 1380 , 434).
براون (ترجمه كيواني، 1363, 15) يادگيري را به تفكيك اجزاي سازندهي اين تعريف چنين بيان ميكند:
1 – يادگيري عبارت است از فراگيري يا «به دست آوردن».
2 – يادگيري يعني حفظ اطلاعات يا مهارتها.
3 – يادگيري مستلزم توجه فعال و آگاهانه به رويدادهاي بيرون و درون ارگانيسم و اثر گذاشتن بر اين رويدادهاست.
4 – يادگيري امري نسبتاً دائمي، ولي دستخوش فراموشي است.
5 – يادگيري عبارت از تغيير در رفتار است.
6 – يادگيري مقتضي نوعي تمرين – شايد تمرين تقويت شده است.
1-5-5 . رابطهي تدريس (آموزش) و يادگيري:
تدريس را نمي توان جدا از يادگيري تعريف كرد. هيلگارد و مارکويز(198,1986) اين طور اظهار ميدارد كه «براي جوابگويي به نيازهاي تعليم و تربيت ، نظريههاي يادگيري را بايد «وارونه كرد» تا نظريههاي تدريس از آن به دست آيد.» تدريس يعني پيش بردن و تسهيل امر يادگيري، قادر ساختن شاگرد به يادگيري. مهيا ساختن شرايط يادگيري، درك شما از اينكه محصل چگونه ميآموزد فلسفه تعليم و تربيت، اسلوب تدريس، خط مشي، روش و تكنيكهاي كلاس داري شما را تعيين ميكند.
1-5-6 . مقايسه آموزش با يادگيري:
از مقايسه تعريفهاي يادگيري به اين نتيجه ميرسيم كه بين فرايندهاي يادگيري و آموزش تفاوت وجود دارد. يادگيري هميشه معطوف به يادگيرنده است، اما آموزش مستلزم فعاليت بين حداقل دو نفر (معلم و يادگيرنده) است. البته معني اين مطلب آن نيست كه يادگيري و آموزش دو فرايند نامرتبط هستند، در واقع اين دو به هم وابستهاند. يادگيري هدف است و آموزش وسيله رسيدن به اين هدف . اما با وجود اين وابستگي ، آموزش و يادگيري دو فرايند مستقل هستند.
نظريه يادگيري صرفا به پديده يادگيري ميپردازد. يعني آن تعيين كننده چگونگي يادگيري و توصيف كننده راههايي است كه در آن رفتار يك فرد( معلم) بر فرد ديگر (زبان آموز) اثر ميگذارد. گيج (75,1972)همين تميز را قائل شده است: در حاليكه نظريههاي يادگيري مربوط هستند به راههايي كه در آن ارگانيسم (زبان آموزان) به يادگيري ميپردازد، نظريههاي آموزشي راههايي را مورد بررسي قرار ميدهند كه در آن شخص (معلم) شخص (زبانآموز) را تحت تاثير قرار ميدهد و سبب ميشود كه او چيزي ياد بگيرد (سيف 1371 ,53).
1-5-7 . حوزههاي معنايي
حوزههاي معنايي به مجموعه اي از مدخل های واژگانی[15] اطلاق ميشود كه هسته معنايي مشتركي داشته باشند. به بيان ديگر حوزههاي معنايي در برگيرنده واژههايي است كه معنايشان به يك حوزه و مفهوم مربوط ميشود. گروهي از واژهها در واژگان زبان كه از نظر معنايي با هم ارتباط دارند. اعضاي يك حوزه معنايي را تشكيل ميدهند. يك روش براي آموزش واژه اين است كه واژههايي كه به يك حوزه معنايي مربوط هستند مثل آشپزي، خريدو غيره با هم آموزش داده ميشوند. واژهها حول يك موضوع و به طور منظم ارائه ميشوند، در هر حوزه امكان برخورد با واژههاي جديد فراهم ميگردد. تفاوتها و شباهتهاي واژهها در يك حوزه معنايي يا با كاربرد روش تجزيه و تحليل و مولفههاي معنايي يا با ارائه واژه در بافت مشخص ميشود، در نتيجه دريافت معناي واژه دقيق صورت ميگيرد. اين روش به صورت واژه، رابطه بين صورت و معناي واژه و كاربرد واژه توجهي ندارد. ميتوان با كاربرد فنون مختلف اين كمبودها را جبران كرد: تلفظ و تكرار واژه ها به صورتهاي مختلف توسط معلم باعث ميشود زبان آموز صورت واژه را نيز به ذهن بسپارد. براي ارتباط بين صورت و معنا نيز مي توان از بازيهايي مثل تطبيق واژهها [16]استفاده نمود. چون تفاوت معنايي واژهها جزئي است تا حدودي اين كار مشكل است. ارائه واژهها در بافت يا استفاده از روش ايفاي نقش و نمايش نيز به كاربرد طبيعي واژهها منجر ميشود (هچ[17]و براون[18]، 1995 ,20 , 419).
نكته ديگر اين كه هداپ[19]و هداپ[20] (1996) پيشنهاد ميكنند تسهيل آموزش واژه بهتر است از واژههاي دستهبندي شده استفاده كنيد (اسميت[21]، 1997, 4 ). در اين روش نيز چون واژهها منظم ارائه ميشوند يادگيري احتمالا آسانتر خواهد بود.
آكماجين و ديگران (ترجمه غلامعلي زاده 1375 , 292) در تعريف حوزههاي معنايي ميگويند: «مفهوم حوزههاي معنايي را ميتوان به استناد و شم زباني به هر مجموعهاي از واژهها تعميم داد كه اعضاي آن رابطه معنايي نزديك با يكديگر داشته باشند و همه آنها را بتوان تحت يك عنوان عام گردآورد. واژههاي حاكي از رنگ، واژههاي خويشاوندي و واژههاي مربوط به آشپزي نمونههايي از حوزههاي معنايي ميباشند.»
1- 5- 8 0خلاصه
فصل نخست با عنوان «کليات »شامل بخشهاي مختلفي نظير مقدمه , بيان موضوع , هدف تحقيق و اهميت آن , انگيزه ي تحقيق , مفاهيمي چون واژه , آموزش , نظريه آموزش , يادگيري , رابطه اي آموزش و يادگيري , مقايسه آموزش با يادگيري , حوزه هاي معنايي است که به صورت مفصل به آن پرداخته شده است
[1] J.S.Falk.
[2] J.Aitchson
[3] .R.A. Spear
[4] utterance.
[5] . Richards et al.
[6] L.Bloom Field
[7] . Minimal Free.
[8]G.A.Kimble
[9] N.GarMezy
[10].H.D.Brown
[11] J.Bruner.
[12] .reinforced Practice.
[13] . E.R.Hil gard
[14].Marquis
[15] .Lexical Entries
[16] Matching
[17] . .E.Hatch
[18] . C.Brown
[19] Joan B. Hoddap
[20] .Albert F. Hoddop
[21] . Carl B. Smith
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.