پایان نامه تدريس در مقطع ابتدائي كودكان عقب مانده ذهني
مقدمه
در مورد كودكان استثنايي بايد گفت كه به طور كلي دستگاه عصبي كودك به درجه رشد و كمال بزرگسالان نرسيده و چون رشد ادامه دارد و به عبارت در حال تغيير و تحول است لذا رفتار نيز به همان منوال در تحول و تغيير خواهد بود. در كودكان استثنايي واكنشها ويژگي هاي خاص دارند، چون كودك رشد فكري كامل ندارد لذا نمي تواند بر رفتارهاي خود مانند بزرگسالان كنترل داشته باشد يا اگر عمل خلافي از او سر زند احساس گناه و تقصير كند.
اين كودكان در مقابل فشارهاي زندگي واكنشهاي نسبتاً سريع و شديد نشان مي دهند و به همان سرعت هم وقتي نشانه هاي زندگي از بين رفت بهبود مي يابند. از آنجا كه وابسته و متكي به ديگران هستند و در واقع از نظر شخصيتي نارس و نابالغند لذا در مقابل فشار و ناراحتي تنها كاري كه خواهند كرد اختلالات رفتاري است كه وسيلة بيان كودك است.
اگر كودك سن كمتري داشته باشد در ارتباط با ديگران بيشتر در زحمت بوده و حتي وقتي قادر به تكلم است چون دايره اطلاع بر لغات محدود است و اصولاً قادر به درك و بيان مفاهيم كلي نيست و در بيان احساسات خود دچار مشكل است لذا اختلالات رفتاري و رواني شديدتري از خود نشان مي دهد.
زبان كودك را نه ديگران مي فهمند و نه پزشك معالج. كودك نمي تواند از احساسات خود مانند ترس و اضطراب، احساس محروميت و شكست صحبت كند ولي مي تواند آنها را به زبان علائم جسماني مانند بيقراري، امتناع از رفتن به مدرسه بهانه گيري و نظاير آن بيان كند.
پس پررفتار غير عادي كودك يا علائم جسماني را به خصوص اگر علت بخصوص نداشته باشد بايد به عنوان واكنش نسبت به شرايطي كه در اطراف اوست در نظر گرفت.
كودك بايد از مراحل مختلف رشد عبور كند، توقف يا عدم رشد كافي و به اصطلاح تثبيت كه در كودك خيلي شايع است موجب اختلال به درجات مختلف مي شود و كودك در مقابله با مرحله بعدي رشد دچار مشكل مي شود، كه بررسي و كشف اختلالات رفتاري كودكان و تغيير علائم رواني آنان يكي از مشكلات مهم روان شناسي و روان پزشكي كودك است.
لغت استثنايي اصولاً يك اصطلاح آموزشي است و مربيان آموزش و پرورش و مشاوران راهنمايي در زمرة اولين كساني هستند كه به محدوديتهاي يادگيري، عاطفي، شخصيتي، اجتماعي و مشكلات اين افراد پي مي برند و بايد نسبت به رفع آنها با روشهاي موجود و همچنين پيشگيري از اقدامات آتي اقدام نمايند.
در اينكه تمام كودكان افراد استثنايي هستند شكي نيست. هيچ كودكي عيناً شبيه كودك ديگر نيست و هر كودكي خصوصيات منحصر به فرد خود را دارد، اگرچه اين وضع تنها در كودكان صدق نمي كند ولي عده اي از كودكان به اندازه اي با كودكان ديگر فرق دارند كه بايد توجه مخصوص به آنها مبذول داشت. اين انحراف به طور كلي در تمام خصوصيات جسماني، عاطفي، عقلاني و اجتماعي آنها ديده مي شود كه باعث اشكال و مانعي بزرگ در سازگاري آنها با محيط اجتماع مي گردد و به همين منظور به اين دسته از افراد اجتماع استثنايي مي گويند.
به طور كلي اين كودكان را از 3 نظر مورد مطالعه قرار مي دهند:
1) آنهايي كه از بدو تولد به علت ناراحتي هاي ارثي واختلالات مادرزادي بيماري مشخصي دارند مانند سندرم دان، هيدروسفالي، ميكروسفالي و …
2) كساني كه از ابتدا با وسايل تشخيص مي توان به بيماري آنها پي برد مانند:
دررفتگي مادرزادي لگن، اختلالات متابوليكي و اختلالات غدد مترشحه داخلي (هيپوتيروئيديسم)
3) افرادي كه نقص عضو و بيماري آنها در طول رشد كودك مشخص مي شود مانند: فلج مغزي، عقب ماندگي ذهني، اختلالات شنوايي، بينايي و وجود ضايعات و آسيبهاي مغزي مختصر كه باعث اختلال در عملكرد مغز مانند اختلال Minimal brain dysfunction در خواندن، نوشتن، حافظه و سازگاري و … كودك مي شود.
نكتة مهم اين كه پيروزي و موفقيت بيمار فقط به ميزان معلوليت بستگي ندارد بلكه ميزان تواناييهاي بيمار در به حركت در آوردن اعضاي سالم براي جبران قسمتهاي ناتوان، ميزان فعاليت و پشتكار، محيط خانواده و كارداني مربيان نيز در اين امر دخالت دارند.
در ميان كودكان استثنائي، يعني افرادي كه به لحاظ ويژگيهاي خاص جسماني، ذهني، عاطفي و رواني، در برخورداري مطلوب از تسهيلات و امكانات مختلف جامعه، بويژه آموزش و پرورش نيازمند توجه و حمايت فوق العاده مي باشند. كودكان و دانش آموزان عقب مانده ذهني به واسطه همان پيچيدگي خاص پديده هوش و عقب ماندگي هوشي جايگاه قابل ملاحظه اي دارند.
تاريخ گذشته ما نشان مي دهد كه وظيفه كودكان عقب مانده ذهني به عهده خانواده او و مؤسسات خصوصي بوده است ولي امروزه عرفا به عنوان يك وظيفه مدرسه پذيرفته است.
آموزش و پرورش كودكان عقب مانده ذهني با استفاده از روش هاي مناسب هم براي فرد و هم براي جامعه ارزشمند است.
عقب مانده هاي ذهني در سايه يك برنامه آموزشي كه مطابق نيازها و استعدادهاي آنها تعيين شده باشد مي توانند: 1) زندگي كاملتر و از نظر شخصي رضايت بخشتري را بگذرانند.
2) شناخت بهتري از مسائل خود به دست آورده و سازگاري بيشتري نسبت به آنها از خودشان نشان دهند.
3) از نظر اجتماعي پيشرفت كنند.
4) از نظر اقتصادي استقلال بيشتري كسب نمايند.
آموزش دادن كودكان عقب مانده ذهني هم از نظر دولت و هم از نظر جامعه كاري است مقرون به صرفه هزينه هايي كه دولت براي تهيه برنامه هاي آموزشي اين كودكان متحمل مي شود تا بتواند در آينده به طور كامل يا به طور نسبي از خود مراقبت نمايد كمتر از مبالغي است كه براي نگهداري آنها در مؤسسات و انجمن هاي دولتي ويژه عقب مانده ها اختصاص داده مي شود.
مطالب موجود درباره كودكان استثنايي از منابع گوناگون تهيه شده است زيرا اين كودكان مورد علاقه پزشكان روان شناسان و جامعه شناسان و ساير كساني مي باشند كه در زمينه هاي مربوط كار مي كنند.
جدول زير تعداد درصد كودكان استثنائي و احتياج به آموزش ويژه را نشان مي دهد:
كودكان استثنائي | تعداد درصد در اجتماع | تعداد درصد كودكان استثنائي كه براي آموزش ويژه نام نويسي كرده اند |
اختلال گفتاري | 5/3 | 86/2 |
عقب ماندگي ذهني | 3/2 | 68/1 |
اختلال عاطفي | 2 | 95/0 |
اختلال يادگيري | 2 | 73/4 |
اختلال شنوايي | 6/0 | 17/0 |
اختلال بينايي | 1/0 | 07/0 |
كوري و كري و معلول چند نوعي | 6/0 | 23/0 |
اختلال شكسته بندي، فلج و بيماريهاي ضعيف كننده | 5/0 | 28/0 |
جمع | 6/11 | 97/10 |
جدول از كتاب ‹‹آموزش كودكان استثنائي هالاهان و كوفمن[1]چاپ دانشگاه ويرجينيا 1988›› اقتباس شده است.
‹‹تاريخچة كودكان ع.ذ››
عقب ماندگي ذهني يا به اصطلاح ديگر نارسايي رشد قواي ذهني موضوع تازه و جديدي نيست بلكه در هر دوره و زمان افرادي در اجتماع وجود داشته اند كه از نظر فعاليتهاي ذهني در حد طبيعي نبوده اند، به خصوص از روزي كه بشر زندگي اجتماعي را شروع كرده موضوع كساني كه به عللي قادر نبودند خود را با اجتماع هماهنگ سازند مطرح بوده است.
اجتماع براي مصلحت، تعصب يا سالم سازي بعضي از اين افراد تحمل كرده، عده اي را محبوس مي ساخت يا به مرگ محكوم مي نمود، از مجموعه مدارك بدست آمده چنين استنباط مي شود كه تا قرن هجدهم اين افراد مورد توجه و لطف نبوده و حتي پزشكان از پذيرفتن و درمان آنان خودداري مي كردند.
اصطلاح بيگانه يا خارجي كه به فرانسه آلينه و به انگليسي ‹‹ايلين›› گفته مي شود براي مجانين و الينيست براي روانپزشكان و پزشكان معالج اين بيماران از قديم الايام به كار رفته و اين كلمات از آلينوس لغت يوناني مشتق شده است و علت آن اين بوده است كه عقب ماندگان ذهني را مانند مجانين بيگانه از اجتماع مي دانستند، اگرچه بعداً متوجه شدند كه اين بيماران با محيط و اجتماع بيگانه نيستند بلكه به علل ضايعات مغزي تماس آنها با عالم خارج تغيير كرده است.
بقراط حكيم يوناني نيز به ضايعات مغزي اين افراد اشاره كرده و اختلالات رفتاري و كمبودهاي هوشي آنها را مربوط به اين نوع ضايعات دانسته است.
در قوانين روم قديم، اسپارت ها و حتي رژيم نازي كشتن و از بين بردن افراد ع.ذ را مجاز مي دانستند. برعكس بعضي مذاهب آسيايي مانند (كنفوسيوس) در چين كه پيروان آن معتقدند ‹‹آنچه به خود نمي پسندي به ديگران روا مدار›› و زرتشت در ايران مردم را تشويق مي كردند كه با بيماران رواني و عقب مانده هاي ذهني رفتاري انساني داشته باشند و تا آنجا كه ممكن است به آنها كمك كنند.
تا اوايل قرن نوزدهم كتاب يا رسالة علمي قابل قبولي در زمينة عقب مانده ها و افراد مبتلا به اختلالات رفتاري يا به اصطلاح ناسازگار نوشته نشده بود و به طوري كه قبلاً هم اشاره شده به اين نوع بيماري ها جنون يا ديوانگي مي گفتند.
در اواخر قرن هجدهم روانپزشك معروف فرانسوي كه به حق بايد او را بنيانگذار روان پزشكي جديد دانست به نام (فيليپ پنيل) به سرپرستي بيمارستان رواني (لجاستو) در پاريس كه مخصوص بيماريهاي رواني مردان بود انتخاب شد.
اولين اقدام او باز كردن زنجير از پا و گردن بيماران بود و برخلاف تنبيه و شكنجه، كه درمان بيماران رواني و عقب ماندگان ذهني آن زمان بود، به دلجويي آنان پرداخت و براي آنان برنامه هاي تفريحي و گردش در نظر گرفت. اين روش بعدها به درمان اخلاقي مشهور شد. زيرا پنيل بود گه زندان را تبديل به بيمارستان كرد.
بعداً ‹‹اسكيرول›› برنامه هاي فيليپ پنيل را در بيمارستان رواني ‹‹زنان پاريس›› به مورد اجرا گذاشت. اولين بار در سال 1801 فيليپ پنيل در كتابي به نام ‹‹رسالة پزشكي فلسفي دربارة جنون شوق و شور›› كه نتيجة ده سال مطالعات او بوده به چهار گروه بيماريهاي رواني اشاره كرد و عقب ماندگيهاي ذهني را گروهي از بيماران رواني دانست.
1) ملانكولي يا ماليخوليا
2) ماني يا جنون شور و شوق (شيدايي)
3) جنون
4) عقب ماندگيهاي ذهني
در حقيقت اولين دورة توجه به مسائل بيماران رواني و عقب ماندگي هاي ذهني انقلاب كبير فرانسه و برابري حقوق بشر بود و در همين برنامه هاي انقلابي بود كه مراقبت، درمان و آموزش كليه افرادي كه به سن تحصيل رسيده بودند مطرح شد و انقلاب صنعتي دولتها را به تعليم و تربيت كليه افراد كشور مؤظف كرد و از همين جا مسأله كودكان استثنايي مورد توجه قرار گرفت.
در اوايل قرن نوزدهم پزشك فرانسوي به نام ‹‹اتيارد›› به تربيت كودكي وحشي پرداخت اين كودك توسط دو شكارچي در جنگلهاي ‹‹آويرون›› فرانسه پيدا شده بود.
كودك عقب ماندگي بسيار شديد داشت. گفتار را به صورت صداهاي حلقي انجام مي داد و از نظر عاطفي و اجتماعي محدوديتهاي كامل داشت. ايتارد تربيت اين كودك را در مدرسه كرولالهاي پاريس كه خود رئيس آن بود به عهده گرفت، اگرچه معالجات وي مؤثر واقع نشد ولي راه جديدي براي پيشرفت در نحوة آموزش و پرورش كودكان و افراد عادي، عقب ماندگي ذهني و حتي معلولين كه امروزه آن را روشهاي آموزش سمعي و بصري مي گويند، گرديد.
شاگرد و همكار ايتارد دكتر ‹‹سگن›› در سال 1837 مؤسسه اي براي عقب مانده هاي ذهني در پاريس ايجاد كرد و در سال 1846 يعني ده سال بعد كتابي به نام:
درمان اخلاقي، بهداشت و آموزش كودكان عقب مانده نوشت و روش ‹‹حواسي-حركتي›› را در آموزش كرولالها به كاربرد. در سال 1848 به امريكا رفت و در سال 1881 يك سال قبل از گردش كتابي به نام ابلهي و درمان آن با روش فيزيولوژيك نوشت.
يكي از اقدامات مهم سگن تهية دستگاه ساده اي بود كه به نام آزمون مهره اي معروف است. اين دستگاه براي آزمايش استعداد كودكان و پرورش ادراك حسي مانند بينايي و شنوايي به كار مي رود. در اين آزمون كودك بايد مهره هاي چوبي را كه به شكلها و اندازه هاي مختلف بريده شده اند در محل خودشان كه به همان شكل و اندازه در تختة چوبي كنده شده است بگذارد و به همين جهت بعضي به اين آزمون نام آزمون تخته چوبي داده اند و لازمة اجراي اين آزمون تشبيه شكل و اندازة مهره ها با جاهاي خالي در تخته است كه گواه خوبي براي رشد عقلي كودكان مي باشد و نمرة آزمودني بستگي دارد به سرعتي كه كار را نجام داد و تعداد اشتباههايي كه مرتكب شده است. سگن معتقد بود كه رشد عمومي بدن را اعم از قسمتهاي جسماني يا رواني مي توان با روشهاي خاص تربيتي بهبود بخشيد. كارهاي سنگين باعث شد كه خانم ماريا مونتسوري از ايتاليا به آموزش و پرورش عقب ماندگان ذهني و كودكان كودكستاني پرداخت.
در اوايل قرن بيستم توجه به اصلاح نژاد بشر در دستور كار قرار گرفت و تأكيد شد كه 90% عقب ماندگيها به علت عوامل ارثي است لذا موضوع نازا كردن عقب مانده ها بر سر زبانها افتاد و تا سال 1955 در 28 ايالت امريكا به توصيه كميته پژوهش بخش اصلاح نژاد انجمن زاد و ولد امريكا نازا كردن عقب مانده ها به صورت قانون درآمد كه به موجب آن هزاران ع.ذ نازا شدند و بالاخره در قرن بيستم بود كه عقب ماندگيهايي كه به علل اختلالات متابوليكي نقصهاي كروموزومي، بيماريهاي مادر در دوران بارداري و عوارض زايمانها و هزاران علل ديگر كه باعث بروز اين عوارض در كودكان مي شوند كشف شد و راه را براي پژوهش و درمان اين افراد هموار ساخت.
در امريكا اگرچه تا سال 1950 براي كودكان عقب ماندة ذهني از طرف عده اي از اولياي اين كودكان انجمنهايي افتتاح شده بود ولي از سال 1960 به بعد به دستور ‹‹جان اف كندي›› رئيس جمهور وقت برنامة مفصل و دقيقي تهيه و عقب ماندگي ذهني از نظر پزشكي، آموزشي، روان شناسي، اجتماعي قضايي توسط متخصصان و كارشناسان مورد مطالعه قرار گرفت و جز برنامه هاي رسمي دولت شد.
عواملي كه تقريباً باعث شد توجه همة كشورها و طبقات مختلف به طرف افراد مبتلا به نارسايي عقلي معطوف شود به شرح زير است:
1) ميزان شيوع كودكان عقب مانده
2) پيشرفت علوم پزشكي
3) اهميت موضوع از نظر اقتصادي و بهداشت رواني
ميزان شيوع كودكان عقب مانده:
تقريباً طبق آمارهاي مختلف بين 1 تا 2 درصد جمعيت كشورها را كودكان با بهرة هوشي كمتر از هفتاد يعني افراد عقب مانده تشكيل مي دهند. يعني اگر جمعيت كشور را 68 ميليون نفر حساب كنيم در حدود 700 هزار تا يك ميليون نفر عقب مانده ذهني خواهيم داشت.
تا قبل از دومين جنگ جهاني كثرت عقب ماندگي ذهني چندان محسوس نبود چون اكثر آنها در خانواده زندگي مي كردند و والدين از آنها نگهداري مي كردند اما بعد از بروز جنگ خانواده ها از هم گسسته شدند و آنها قادر نبودند كه احتياجات خود را رفع كنند چه برسد به كودكان عقب افتاده و خانواده ها اجباراً آنها را در خيابانها رها مي كردند يا آنها را به حال خود گذاشتند. و اين امر سبب شد تا كثرت اين افراد كه چندان قابل توجه به نظر نمي رسيد به طور غير منتظره اي توجه مردم را به خود معطوف دارد.
طبق آمار سازمان جهاني بهداشت در سال 1960 دو تا سه درصد كودكان به علت نارسايي رشد هوشي احتياج به تعليم و تربيت مخصوص در مدارس ويژه داشتند و نكتة مهم اين است كه تنها اين افراد نيستند كه عقب ماندگي دامنگيرشان شده است بلكه خانواده ها، بستگان، آموزشگاهها، مراكز درماني و جامعه نيز به علت وجود اين افراد هميشه دچار مشكلات گوناگون و فراوان است.
[1] – Dartiel. P. Hallahan and James. M. Kauffman 1988.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.