پایان نامه عقب ماندگی ذهنی کودک و بررسی تاثیر آن بر سلامت روانی والدین
مقدمه:
وجود يک کودک عقب مانده ذهنی مسائل فراوانی را در خانواده و اعضای آن بوجود می آورد و تأثير آن بر رفتار و واکنشهای والدين موضوعی نيست که قابل اغماض و انکار باشد. اين تأثير تنها بر روی نحوه ارتباط والدين با يکديگر و يا ارتباط بين کودک معلول با سايرين نيست، بلکه ارتباط متقابل و تعاملات افراد خانواده را نيز تحت تأثير قرار می دهد (تيم چاک[1]، به نقل از نظامی 1366).
وجود کودک عقب مانده ذهنی معمولاً منجر به تغيير رفتار اعضای خانواده می شود. والدينی که با هزاران اميد و آرزو منتظر تولد طفل طبيعی و سالم و زيبا می باشند، با تولد کودک عقب مانده با مرگ آرزوها و اميدها و افول انتظارات خود مواجه می شوند و آينده ای مبهم و تاريک را برای خود ترسيم می نمايند.
وقتی کودک از لحاظ بدنی طبيعی بدنيا می آيد، انتظارات والدين تا اندازه ای برآورده می شود. اما بعدها اگر در جريان رشد کودک مشکلی رخ دهد ممکن است که اين توقعات تغيير کند و درست در همين زمان است که برچسب هايی از قبيل کندآموز، کندذهن و عقب مانده ذهنی از طرفين والدين مورد استفاده قرار می گيرند (الکساندر و تيم چاک[2]، به نقل از نظامی 1366).
در نگاهی گذرا به مسئله عقب ماندگی ذهنی و تأثيری که اين پديده بر روابط والدين با يکديگر و با کودک و از طرفی با ديگران می گذارد، می توان والدينی را مشاهده کرد که تا مرز نابودی و از بين بردن فرزند خويش پيش رفته و يا درصدد طرد کامل او برآمده اند. از سويی ديگر، والدينی را نيز می توان يافت که تمام هم و غم و نيز تلاش خود را صرف رشد و شکوفايی و درمان و تربيت فرزند عقب مانده ذهنی خود کرده اند. شايد اين برخوردها و واکنش های متضاد از طرف والدين بيانگر اين باشد که آنها در هنگام برخورد با فرد عقب مانده ذهنی دچار نوعی ابهام می شوند و اين باهام شايد به دليل عدم شناخت موضوع عقب ماندگی ذهنی، انواع و عوامل بوجود آورنده آن باشد. بنابراين قبل از هر چيز با توجه به مسائل متعدد کودکان عقب مانده ذهنی ضروری به نظر می رسد که درک روشنی از تعاريف، طبقه بندی و علل و عوامل مؤثر در بروز عقب ماندگی ذهنی ارائه گردد. چرا که در هر مقطع زمانی تعريفی خاص با توجه به نگرش های حاکم بر جوامع از پديده عقب ماندگی ذهنی ارائه می شود و در نتيجه وظايف والدين نيز بر اساس اين تعاريف و نگرشها، تعيين و مشخص می شوند (تيم چاک[3]، به نقل از نظامی 1366). والدين نه تنها نسبت به فرزند عقب مانده ذهنی خود واکنش عاطفی نشان می دهند. فشار گروهها خواه واقعی باشد يا غيرواقعی، اغلب والدين را به کناره گيری از تماس های عادی اجتماعی شان وادار می سازد. خانواده بی اختيار گوشه گير می شود و به دليل افزايش اين طرد اجتماعی و گوشه گيری، والدين تمايل به تمرکز دائمی و بيش از حد بر فعاليت های کودک پيدا می کنند. اين افزايش توجه و تمرکز به ناتوانائی های کودک، موجب بروز اختلالات شخصيتی و روانی بيشتر والدين می گردد (داور منش، 1370).
وجود کودک عقب مانده ذهنی اثرات عميقی بر روی نحوه ارتباط اعضای خانواده با هم و هر يک از آنان با کودک می گذارد و همين اثرات، چنانچه به گونه ای منطقی و چاره جويانه حل نشود، ضايعات جبران ناپذيری بر والدين و ساير اعضای خانواده و خصوصاً کودک عقب مانده وارد می کند. عامل هرگونه تفاهم و پذيرش يا عدم تفاهم در اصل خود والدين می باشند. بنابراين نوع عکس العملی که پدر و مادر در مقابل عقب ماندگی ذهنی فرزندشان از خود بروز می دهند در ايجاد جوی مساعد هم برای خود کودک و هم برای ساير افراد خانواده نقش بسيار حساسی را دارد (ميلانی فر، 1370).
تعريف عقب ماندگی ذهنی[4]:
تاکنون تعاريف متعددی از عقب ماندگی ذهنی توسط دست اندرکاران و متخصصان مختلف ارائه گرديده است. اما بايد اذعان نمود که تعريف دقيق و روشن عقب ماندگی ذهنی چندان آسان نيست، زيرا که عقب ماندگی ذهنی با شرايط يکسان و به يک ميزان و با علل مشابه و آثار همانند در همه افراد عقب مانده ذهنی مشاهده نمی شود. عقب ماندگی ذهنی يک پديده تک بعدی نمی باشد، بلکه يک شرايط مرکب و پيچيده ذهنی است. به همين جهت بسياری از متخصصين امور تربيتی، روان شناسی و روان پزشکی و پزشکی علاقمند به بررسی ابعاد مختلف عقب ماندگی ذهنی می باشند. بديهی است که در اين ميان، پزشکان در تعريف عقب ماندگی ذهنی عمدتاً توجه خاصی به ضايعات مغزی معطوف داشته و روان شناسان بيشتر به چگونگی رفتار در افراد عقب مانده ذهنی توجه می نمايند. در هر حال آنچه که مورد نظر غالب متخصصان آموزش و پرورش کودکان عقب ماندگی ذهنی می باشد، ارائه يک تعريف جامع از عقب ماندگی ذهنی و نمايان نمودن تمامی ويژگی های مربوط به تأخير در رشد ذهنی و روانی و عاطفی و اجتماعی افراد عقب مانده است (افروز، 1370).
انجمن عقب ماندگی امريکا[5] تعريفی بدين قرار ارائه می دهد، عقب مانده ذهنی به شرايطی اطلاق می شود که در آن عملکرد کلی ذهن به طور مشخصی پايين تر از ميانگين است و همزمان با آن در رفتارهای انطباقی نارسايی هايی ديده می شود که اين وضعيت در دوران رشد پيش می آيد (گروسمن، به نقل از منشی طوسی، 1369). عملکرد کلی ذهن بر اساس نتيجه آزمونهای هوشی استاندارد سنجيده می شود. زمانی که گفته می شود عملکرد ذهنی فرد پايين تر از ميانگين است يعنی دو انحراف معيار نمره هوشی او از حد متوسط پايين تر است و رفتار سازگارانه عبارتست از درجه رسيدن فرد به معيارهای مناسب سن و گروه اجتماعی در استقلال فردی و مسئوليت اجتماعی می باشد (منشی طوسی، 1369).
کـانـر[6] دو طبقه از اشخاص مبتلا به نقص ذهنی را برحسب موقع و منزلت بزرگساليشان تعريف کرد. تعاريف او ميزان معلوليت را با توجه به شرايط محيطی که فرد معلول بايد خود را با آن منطبق سازد مورد توجه قرار می داد و کندذهنی نسبی و مطلق را با توجه به تعابير ذيل مورد تميز و تفکيک قرار می داد.
نوع اول عقب ماندگی ذهنی شامل افرادی که در تمام جوامع دچار مشکل هستند يعنی نارسايي های آنها به گونه ای است که هم در جوامع پيشرفته و هم در جوامع غير پيشرفته، عقب مانده ذهنی تلقی می شوند. و نوع دوم شامل افرادی می شود که محدوديت های هوشی آنها به طور قطع مرتبط با معيارهای فرهنگی خاص است که آنها را احاطه کرده که در جوامع ساده ترف آنها هيچ مشکلی در باب نايل شدن و برخورداری از برابری در برآورد آرزوهای قابل درک و عملی خود ندارند (رابينسون به نقل از ماهر 1366).
اينهلدر[7] شاگرد و همکار پياژه تعريف هوش و عقب ماندگی را اينطور بيان می کند. هوش نتيجه تأثير دائمی و متقابل فرد با محيط است و اگر اين رابطه متقابل به طور متعادل صورت گيرد موجب توانايی سازگاری با محيط و پيشرفت هوش می شود. کودک در مراحل مختلف رشد تصاوير ذهنی مختلفی دارد که از تصاوير ذهنی ساده شروع می شود و به تصاوير پيچيده تری می رسد. گذشتن از این مراحل يعنی از مراحل پايين به مراحل بالاتر بستگی به رشد هوش، ساختمان عصبی و بدنی، تجارب اجتماعی و تجارب زندگی او دارد.
اهميت نظريه اينهلدر در هوش اين است که پديده های روانی و بخصوص هوش دارای الگوی مخصوص و از يک نظام کلی که اساس آن تجارب اوليه و عکس العملهای کودک از بدو تولد حتی قبل از اينکه قادر به تکلم باشد شروع می شود. اين عکس العملها حسی و حرکتی هستند که کودک روابط محسوس عينی و عملی بين اشياء و حوادث را بطور منظم يکی بعد از ديگری کشف کرده و پاسخهای عملی و درست به وضعيت های مختلف می دهد. از همين جا اينهلدر عقب مانده را افرادی از جامعه می داند که در مراحل پايين رشدی متوقف می شوند و در آنها کششهای نهاد قوی و زياد است (به نقل از ميلانی فر 1370).
[1] Timchuk
[2] Alexander and Timchuk
[3] Timchuk
[4] Mental Retardaion
[5] Mental Retardation
[6] Caneer
[7] Inhelder
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.