پایان نامه عكاسي تبليغاتي
در سالهاي اخير عكس رنگي در مقايسه با عكس سياه و سفيد رواج فوقالعاده زيادي يافته است. آنچه تجارب زياد عكاس رنگي را نشان ميدهد اين است كه رنگ نيز يكي از عناصر تصوير است، مانند عناصر ديگر آن.
بايد دانست كه رنگ، به تنهايي ندرتاً قادر است توجه ببيننده را جلب كند. بيش از هر چيز بايد گفت كه رنگ به تنهايي قادر است اختلاف دو ناحيه را كه در عكس سياه و سفيد ممكن است محسوس نباشد، به خوبي نشان دهد. همآهنگي و تضاد رنگها جاي بحث زيادي دارد و با استفاده از هر يك از اين دو ويژگي ميتوان تصاوير بسيار زيبايي پديد آورد.
رنگ چنانچه هست و آنچنان كه ما ميبينيم
در اولين قدم عكاسي رنگي، نخستين سؤالي كه پيش ميآيد اين است كه: « رنگ چيست؟ آسمان چرا آبي است؟ گل چرا قرمز است؟»
در جواب گفته ميشود: «آسمان آبي است، چون فقط اشعه آبي را منعكس ميكند. گل سرخ است، به دليل اينكه جز اشعه سرخ پرتوهاي ديگري را منعكس نميكند.»
اما چنين پاسخي وقتي ميتواند كاملاً صحيح باشد كه در دنيا فقط يك رنگ سرخ وجود داشته باشد. در صورتي كه ميدانيم چنين نيست. گلي كه از آن بحث ميكنيم حتماً بهتر است از گلهاي ديگر اشعة سرخ را منعكس ميكند ولي اشعة سبز، زرد، آبي را كاملاً جذب نميكند و به نسبت كمي و زيادي آنها گفته ميشود كه اين سرخ مايل به نارنجي يا مايل به بنفش و غيره است. بدين ترتيب نتيجه ميگيريم كه در طبيعت رنگ خالص وجود ندارد و آنچه ميبينيم تركيباتي از انواع مختلف رنگهاست.
رنگ و نور . به اين نكته بايد خوب توجه داشت كه «رنگ بدون نور معني ندارد» و در حقيقت يكي بدون ديگري نميتواند وجود داشته باشد. از آنجه كه نور پيوسته در حال تغيير است. مسئله عكاسي رنگي پيچيده و مشكل ميشود، زيرا مواد حساس فيلمها توانايي و خاصيت تعبير و تفسير چشم انسان را ندارد و آنچه را كه در حقيقت وجود دارد عيناً ثبت ميكند.
هر گاه نور از لحاظ «شدت» تغيير يابد (گلي كه در نور ضعيف تيره به نظر ميآيد در نور آفتاب روشن ديده خواهد شد.) از لحاظ «كيفيت» نيز تغيير ميكند و اينجا مسئله مهمي پيش ميآيد كه همانا درجة حرارت رنگ است. وقتي از موضوعي عكس رنگي گرفته شود رنگهاي آن تحت تأثير «حرارت رنگ» به صورت متفاوت روي مادة حساس فيلمها اثر خواهد كرد. عواملي كه در اين تغييرات مؤثرند عبارتند از: جنس و طبيعت و منبع نور (نور خورشيد يا نور مصنوعي)، موضوع در سايه است يا زير آفتاب، فصل، ساعت روز، وضع آسمان، موقعيت جغرافيايي محل و غيره… مشكل كار در اينجاست كه چشم انسان اگر هم قادر به تخمين «شدت» نور باشد. از تجزيه و درك «كيفيت» آن عاجز است.
درجة حرارت رنگ
در فيزيك گفته ميشود كه اگر به فلزي حرارت داده شود. بر حسب مقدار گرمايي كه به آن ميرسد و به تدريج بالا ميرود نورهاي رنگي متفاوتي چون سرخ تيره، سرخ روشن، نارنجي، زرد، سفيد و سفيد مايل به آبي از آن ساطع خواهد شد. با توجه به اين نكته، ميتوان تصور صحيحي از كيفيت نور و چگونگي رنگي كه منابع مختلف نور دارند پيدا كرد. همين است كه حرارت رنگ نام دارد اين است كه درجة حرارت رنگ يكسان نميماند و برحسب فصل سال، ساعت روز، منطقه جغرافيايي، شرايط جوي و غيره تغيير ميكند. براي مثال اگر نور خورشيد را در هواي روشن در نظر بگيريم ملاحظه خواهيم كرد كه عكسي كه در وسط روز گرفته شود اغلب رنگ حاكم در آن رنگ «آبي» خواهد بود، در حالي كه اگر در همان محل، صبح اندكي بعد از طلوع خورشيد يا عصر كمي پيش از غروب عكس بگيريم رنگ حاكم «سرخ» خواهد بود.
اين موضوع به اين شكل توجيه ميشود كه درجة حرارت رنگ در حوالي ظهر 5000 تا 6000 درجة كلوين است، در حالي كه صبح و عصر به 3000 تا 4000 درجه كاهش مييابد.
نور روز
خورشيد در موقع طلوع و غروب 2000 تا 3000 درجه كلوين
نور صبح و عصر در هواي آفتابي 3000 تا 4000 درجه كلوين
نور وسط روز در هواي آفتابي 5000 تا 6000 درجه كلوين
آسمان آبي 13000 درجة كلوين
نور مصنوعي يا نور چراغ
لامپهاي برق معمولي 2000 تا 3000 درجة كلوين
لامپهاي هالوژن 34000 درجة كلوين
لامپهاي فلاش منيزيم آبي 5000 تا 6000 درجة كلوين
فلاش الكترونيك 6000 درجة كلوين
توجه: اين درجهها وقتي صحيح است كه لامپهاي نور ولتاژ برق كامل و ثابت باشد. در لامپهاي كار كرده يا هنگامي كه جريان برق ضعيف است رنگ نور زيادتر و درجه كلوين پايينتر خواهد بود.
نور سفيد و رنگها
پيشتر گفتيم كه نور سفيد مركب از تعداد بيشماري پرتوهاي رنگين تكرنگ است كه طيف مرئي خورشيد را به وجود ميآورد. اما به طور كلي آن را ميتوان به سه ناحية بزرگ اصلي تقسيم كرد كه عبارتند از: «آبي بنفش» «سبز»، «قرمز»، كه از تركيب پرتوهاي اين سه رنگ اصلي كه آنها را رنگهاي اوليه نيز ميگويند همة رنگهاي ديگر را ميتوان پديد آورد. همين كه يك قسمت از پرتوهاي نور سفيد از ميان برود، بلافاصله چشم احساس رنگ خواهد كرد. رنگ يك جسم در حقيقت نتيجة كاهشي است كه در مجموعة پرتوهاي نور سفيد ايجاد ميشود. به عبارت ديگر، به علت جذب بعضي و انعكاس بعضي ديگري از پرتوهايي است كه بر چمن ميتابد كه چشم آن را سبز ميبيند زيرا چمن همة پرتوها را جذب كرده است جز آنهايي كه تشكيل دهندة رنگ سبز هستند. سيب قرمز ديده ميشود چون تمام تشعشات نور را جذب ميكند جز آنهايي كه از اختلاطشان رنگ قرمز پديد ميآيد.
هنر ديدن
وضوح تصوير و نور صحيح دو شرط اساسي براي موفقيت عكاس در برداشتن عكس از نظر فني است. عكسي را از نظر فني ميتوان «عكس خوب دانست كه محاسبة نور آن صحيح انجام بگيرد و تمام جزئيات آن در حد كافي از وضوح برخوردار باشد. اما هر تصويري كه از لحاظ فني صحيح و خوب باشد. الزاماً عكس جالبي نيست. در موقع گرفتن عكس، اگر قلب و روح انسان در برابر موضوعي كه انتخاب كرده است از احساس خالي باشد، حساسترين فيلمها هم نخواهد توانست كوچكترين خدمت و كمكي بكند، زيرا عكس خوب با داشتن معني و مفهوم و با برخورداري از محتوي و فرم، بايد بتواند توجه بيننده را جلب كند و مدتي معطوف خود نگهدارد.
از لحاظ فرم، يعني طرز قرار گرفتن خطها، سطحها، حجمها، و شكلها، كه در حقيقت هر تصويري از همين اجزاء تشكيل ميگردد. از اصول و قواعد كمپوزسيون (تركيببندي) ميتوان كمك گرفت. وقتي عكس خوبي را تماشا ميكنيد، بلافاصله نظرتان به موضوع آن جلب ميشود. سپس مشاهده ميكنيد كه (1) عناصر تصوير به كمك طرح و شدت و ضعف رنگها، با موضوع اصلي ايجاد همآهنگي كردهاند، و (2) هيچ چيزي نيست كه توجه بيننده را از موضوع اصلي منحرف كرده به سوي خود بكشاند. در نتيجه، از مجموعة تصوير احساس توازن و تعادل ميشود.
وظيفه عكاس هنرمند است كه تركيبها را بيابد، جدا سازد و براي تماشاي ديگران آماده كند. آنچه نظر يك عكاس را جلب ميكند بيشك چيزي است كه با روح و فكر و سرشت او پيوند دارد، چرا كه او را وادار به انتخاب يكي و انصراف از ديگري ميكند.
عناصر گرافيكي تصوير
آنچه در يك عكس مهم است وسيلهاي نيست كه آن را گرفته، بلكه عكاسي است كه آن را پديد آورده است. اين عكاس است نه دوربين كه بهترين عكسها را به وجود ميآورد. بيان هنري امري است فطري و غريزي و اكثراً بيش از معلومات و اطلاعات به احساسات نياز دارد.
كادربندي
انتخاب يك مربع يا مستطيل، به اصطلاح چهارچوبي، است كه موضوع را در برميگيرد، اغلب اوقات اين كار لحظهاي پيش از گرفتن عكس در داخل پنجره ديد (ويزور) انجام ميپذيرد. براي يك عكاس خوب، كادربندي يك موضوع عبارت است از لحاظ كردن آن به هنگام عكسبرداري در داخل چهارضلع پنجرة ديد به طرزي مناسب. ابعاد موضوع هر چه باشد، امكان كادرگيريهاي متعدد وجود دارد. از صحنههاي خيلي كلي تا جزئيات، به اصطلاح ديگر از پلان كلي تا پلان جزئي.
پلان يا نماي كلي. موضوع را با محيطش نشان ميدهد. مانند ساختماني در ميان يك منظره.
نماي متوسط. كادربندي فشردهتري دارد و روي موضوع اصلي بيشتري تأكيد ميكند، بيآنكه جاي زيادي براي اطراف آن باقي بگذارد، اين شيوة كادربندي براي صفحههاي داستاني كه از موضوعهاي زنده گرفته ميشود بسيار مناسب است.
نماي نزديك قسمت اصلي موضوع را شامل ميشود، بدون آنكه متضمن محيط و جوانب باشد: مانند كودكي در گهواره.
نماي درشت. فقط حاوي پرمعنيترين قسمت موضوع است: مانند دست، صورت، گلبرگهاي يك گل و غيره …. ميتوان گفت: كه نماي درشت بر روي جزئياتي انگشت ميگذارد كه خود ميتواند موضوع مستقلي باشد.
به اين ترتيب قدرت بيان منحصر به فردي به تصوير ميبخشد. نماي درشت به شدت مورد توجه عكاسان مدرن است زيرا توجه انسان را به جزئياتي جلب ميكند كه چشم معمولاً به تجزيه و تحليل آن نميپردازد.
نقطه ديد
جايي است كه چشم بيننده يا عدسي دوربين قرار دارد و يكي از اركان اساسي عكاسي محسوب ميشود. زيرا پرسپكتيو موضوع فقط به آن بستگي دارد.
نقطه ديد پايين. پلانهايي را كه به طور طبيعي قرار دارند در هم ميفشارد و چنان به نظر ميرسد كه اشيا را به هم نزديك كرده و به روي هم انداخته است. ارتفاع اشيايي را كه در پلان (پيشزمينه) واقعاند تشديد ميكند. خط افقي را پايين ميآورد.
نقطه ديد بالا. پلانها را از هم جدا ميكند و به نظر ميرسد. كه اشيا از هم دور شدهاند. ارتفاع اشياء واقعي در پلان اول ميكاهد. گويي به زمين چسبيدهاند. خط افق را بالا ميبرد.
نقط ديد طبيعي. همان است كه به آن عادت كردهايم و انتخاب نقطه ديد، عامل اساسي در عكاسي است.
خطوط و ريتم
خطها اسكلت حقيقي تصوير را پديد ميآورند. بعضي از خطوط موضوع، خطهاي اصلي هستند. به عبارت ديگر از آنها نميتوان چشم پوشي كرد. اين خطوط، پديد آرونده فرمها و شكل اشياء، حد و مرز نواحي خاكستري و رنگها و نيمرنگها هستند و سايه را از روشن جدا ميكنند. خط افق، حد فاصل متعلقات زمين و آسمان است و به شكلي سمبوليك (نمادين) يادآور بينهايت ميباشد. خطوط ديگر ـ مستقيم، منحني، شكسته، عمودي، مايل، افقي، ساده و يا مركب همواره در شكل دادن به تصوير نقش مهمي به عهده دارند خطها سخن ميگويند.
- خط منحني. نرمش، كمال، سرشاري، ملايمت و اتحاد را به ياد ميآورد.
- خط مستقيم. القا كنندة آشتي ناپذيري، دقت، صراحت، خشونت است.
- خط شكسته. بيان كنندة اختلاط، در هم برهمي، عدم وضوح، اشتباه، بينظمي، تشويش، آشفتگي، اختلال، ازدحام، تجمع است.
- جهت خطوط. اين نكته نيز اهميت دارد. مخصوصاً اگر تكرار شده باشند.
- خطوط افقي مكرر. آرامش و استراحت را به خاطر ميآورد.
· خط عمودي. قدرت، وقار، نجابت.
- خط مايل. احساس وقت.
خط
هر جا كه مرز و حد طولاني ما بين تنها بوجود بيايد، خطها در تصوير ايجاد ميگردند. خطوط براي تأكيد روي يك موضوع و جلب نظر تماشاگر به طرف صحنه يا موضوع اصلي عامل مهم و مؤثري هستند حتي اگر كاملاً كوچك باشد. (عكس 1-1) با آفرينش خط شكسته قوي نيز ميتوان روي موضوع اصلي تأكيد و تكيه نمود نظير عكس(عكس 2-1).
سايه و روشن
عكس، جز يك انعكاس دو بعدي از جهان سه بعدي چيزي نيست، جهاني كه عمق دارد و از چشم ما تا افق طبقهها و رديفهايي عرضه ميكند. براي احساس عمق، بعد و برجستگي از يك سطح مسطح، پرسپكتيو هندسي به تنهايي كفايت نميكند و لازم است داراي پلانهاي مختلف همراه با امكانات كمكي، مانند كنتراست و سايه روشن باشد.
نور، برحسب جهت تابش خود، پلانهاي مختلف يك موضوع را به گونههاي متفاوت از هم جدا ميكند و فرم آن را با شدت و ضعفهاي گوناگون نمايان ميسازد.
- نور مقابل (روبرو). همه جا را يكنواخت روشن ميكند، برجستگيها را از بين ميبرد و تصاوير مسطح به وجود ميآورد.
- نور 45 درجه . برعكس سازنده فرمها و برجستگيهاست و آن را «نور كلاسيك» مي گويند.
- نور جنبي. مماس با پلان اول، به طرزي جالب و گيرا است نظم و ترتيب و جنس اجسام را نمايان ميكند. مانند: سطح چوب، سنگ، پارچه و غيره… .
- نور پشت يا ضد نور. فرم اجسام را از زمينه جدا ميكند و به آنها فقط شكل يك سايه سياه (سيلونت) را ميدهد. برحسب زاوية تابش نور بر اشياء سايههاي متفاوتيكه هر يك معنا و مفهومي دارد پديد ميآورد.
همان قدر كه جهت تابش نور قابل بحث است. كنتراست آن نيز جاي گفتگو دارد.
سايهها
سايهها نيز تنها از لحاظ ايجاد عمق و برجستگي در عكس اهميت ندارند. بلكه شكل و خم آنها، خود موضوع جالب و زيبايي براي عكاسي است و يكي از فتوژنيك1ترين عناصر تزئيني به شمار ميروند.
يكي ديگر از موضوعهايي كه به اندازة سايهها جالب و فتوژنيك هستند انعكاسهاي مختلف در روي سطحهاي براق مانند آب، آسفالت و نظاير آن است.
ضد نور
سادهترين و معموليترين وضع نور براي گرفتن عكس، قرار گرفتن منبع نور در سمت راست و يا چپ عكاس و موضوع است. اگر منبع نور درست در روبرو نباشد و بطور مايل به موضوع بتابد تصويري حاصل خواهد شد كه آن را «نيمه ضد نور» ميتواند ناميد. در حالت ضد نور كامل (منبع نور در برابر دوربين) شكل كلي موضوع مهمتر و حساستر از جزئيات آن است و بايد توجه زياد به خطوط و كنارههاي موضوع معطوف داشت. موقع عكسبرداري ضد نور در بيرون توجه كنيد كه اشعة خورشيد مستقيماً به روي عدسي نتابد.
1 – Photo genic خوش عكس
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.