پایان نامه مقایسه هوش هیجانی با تفکر انتقادی
مقدمه
آدمي براي پاسخ به درخواستهاي متنوع دنياي پيچيده عصر حاضر، نيازمند توانمنديهاي بيشماري است از اين رو براساس ضرورتهايي كه بر وي تحميل ميشود ساز و كارهايي به صورت خود انگيخته يا خود ساخته در او شكل ميگيرد و او را از ساير جانداران متمايز ميسازد. انسان با نگاهي ژرف و متفكرانه به رفتارهاي خويش در مييابد كه از ويژگيهاي خاصي بهرهمند است كه موجب سهولت سازگاري او با شرايط جديد ميگردد. در اين ميان ويژگيهاي شناختي داراي نقش ويژهاي در رويارويي با دنياي پيچيده هستند از جمله ويژگيهاي برجسته و شايد منحصر به فرد انساني، پديده «هوش»[1] ميباشد اين پديده در انسان از نظر كمي و كيفي به گونهاي است كه او را قادر به تمدنسازي كرده است. به اين ترتيب تغييراتي كه در زندگي و موقعيتهاي مختلف روي ميدهد انسان را وادار ميسازد كه از ابعاد مختلف هوش بهرهمند گردد.
انسان در طول حيات خود پيوسته در حال حل مسئله، خلق پديدههاي مستند با طبيعت و برقراري ارتباط و كنترل رفتار خود و ديگران به سر ميبرد كه هر يك از اين فعاليتها با بعدي از توانمنديهاي هوشي در ارتباط هستند. هرچند كه بحث در مورد توانمنديهاي هوشي انسان در اين محدوده نميگنجد اما با نگاهي تيزبين به يكي از ابعاد ممتاز هوش ميتوان ظهور رفتارهاي هوشمندانه انسان را در قالب هيجانات مشاهده كرد (سارني[2]، 1999؛ به نقل از شمس،1384)، بعد مورد نظر «هوش هيجاني[3]» است كه به شناخت فرد از خود و ديگران، ارتباط با ديگران و نيز سازگاري و انطباق با محيط براي دستيابي به اهداف موردنظر مربوط ميشود، هوش هيجاني پيشبيني موفقيت فرد را ممكن ميسازد زيرا نشان ميدهد كه فرد چگونه دانشش را در يك موقعيت بلادرنگ به كارگيرد (بار ـ آن[4]، 2000؛ به نقل از گلمکانی،1384) .
هيجانهايي كه افراد احساس ميكنند ناشي از ارزيابي اطلاعات است كه اين ارزيابي شامل شناخت يا پردازش اطلاعات رسيده از محيط، بدن، حافظه فرد، تمايل به پاسخگويي به شيوه خاص، و ملاحظه نتايج اعمالي كه ممكن است از حالت هيجاني به دست آيند ميباشد. (شاكتر[5] و سينگر[6]، 1942، محيالدين بناب، 1375) بنابراين افكار و شناخت فرد در تعيين اين كه چه هيجانهايي برانگيخته خواهد شد، نقش اساسي ايفا ميكند و پس از ارزيابي موقعيت سبب واكنش هيجاني ميگردند (اكمن[7]، 1992، به نقل از محيالدين بناب، 1375). ناتواني افراد يك جامعه در شناخت صحيح و تجزيه و تحليل موضوعات گوناگون، حل مشكلات، اتخاذ تصميمهاي صحيح وارزيابي نتايج انواع پديدهها و جريانات، نسلهاي ناتوان و سازشپذير در مقابل انواع مسائل اجتماعي و فرهنگي را نتيجه خواهد داد ( پازارگادي و همكاران ،1381)
بدون شك، رشد تواناييهاي پيچيده تفكر براي موفقيت انسان در قرن بيست و يكم ضروري است، اريكسون معتقد است كه توانايي در تفكر انتقادي، حل مسئله و تعقل به عنوان اهداف اساسي تربيت محسوب ميگردد (عباسي، 1380 ) . هر فرد چه در جريان تحصيل و چه پس از فراغت از تحصيل پيوسته در حال اظهارنظر و اخذ تصميم است،روي اين زمينه بايد قضاوتهاي او منطقي باشد و بتواند قضاوت ديگران را نيز ارزيابي كند و آنچه را كه با دليل همراه است صحيح تلقي و غير از اين را بياعتبار بداند. هدف تعليم و تربيت چيزي جز تفكر نميباشد و در اين بخش تفكر انتقادي بخشي اساسي در تفكر و يادگيري ميباشد كه با رشد افراد ارتباط دارد و در نهايت به رشد جامعه ميانجامد. (مايرز[8] 1986؛ترجمه، ابيلي، 1380)
دعوت به تفكر در نظام فكري مسلمان نيز مورد تاكيد است. در قران آيات زيادي در اين رابطه وجود دارد. براي مثال در آيه 43 سوره عنكبوت آمده است:«تعجب نكنيد از اين كه حشراتي از قبيل عنكبوت را مثال ميزنيم جز عالمان و دانايان آن را در نمييابند.»، در اين آيه خداوند مثالهايي را براي انسانهاي آگاه و متفكر ميزند. همچنين در احاديث مختلف به تفكر توصيه شده است از جمله حديث نبوي، «يك دم انديشه از هفتاد سال عبادت بهتر است» و اينکه حضرت علي (ع) ميفرمايد: «خردها، رهبران انديشه، انديشهها، رهبران دلها و دلها، رهبران حسها و حسها، رهبران اندامها هستند». (نهجالبلاغه، نقل از الحيات)، بزرگان ادب و انديشه نيز ما را به تفكر دعوت نمودهاند چنانچه مولانا انديشه را مهمترين عنصر وجودي انسان قلمداد ميكند. (اسلامي، 1382)
افراد بايد عقايد و افكار و عادات و مهارتها، تمايلات و طرز برخورد خويشتن را مورد ارزيابي قرار دهند و با توجه به نقش هر يك از آنها در زندگي و توجه به دليل و نتايج خاص هر يك، در ارتباط با ديگران آنها را بررسي نمايند. (شريعتمداري، 1376، ص 29).
بيان مسأله
آدمي از همان بدو تولد در يك محيط اجتماعي قرار ميگيرد كه اين محيط در فرد به همان اندازه موثر است كه محيط طبيعي و فيزيكي در دگرگوني و تغيير وجودي فرد نقش دارد. زيرا نه تنها او را به بازشناسي واقعيات ملزم ميسازد بلكه نظام يا سيستمي ساخته و پرداخته از نشانهها و علائم را نيز براي وي فراهم ميكند كه افكار و انديشه و هيجانات و عواطف دروني فرد را تغيير ميدهد و روشهاي تازهاي به او ارائه ميدهد و يك رشته از فرايض و تكاليف بيشماري را به وي تحميل ميكند (گلمن[9]، 1994؛ ترجمه كوچك انتظار ، 1384).
تحقيقات نشان داده است كه عواملي غير از هوش يا استعداد در موفقيت افراد دخالت دارند از جمله اين عوامل ميتوان هوش هيجاني را نام برد، هوش هيجاني نوعي هوش درونفردي است و شامل ويژگيهايي مانند توانايي تهييج و برانگيختن خود، استقامت و پايداري در مقابل شكست، از دست ندادن روحيه، پس راندن افسردگي و ياس در هنگام تفكر، همدلي، صميميت و اميد داشتن است (گلمن، 1995؛ ترجمه كوچك انتظار، 1384) . افرادي كه از لحاظ هيجاني باهوش هستند حالتهاي هيجاني خود را به نحو صحيح درك و ارزيابي مينمايند. آنها ميدانند چگونه و چه وقت احساسات خود را بيان نمايند و به نحو موثري خلق خود را تنظيم مينمايند. اين افراد از لحاظ اجتماعي نيز كارآمد ميباشند. (سالوي[10]، 1999؛ ترجمه اكبرزاده، 1383).
اين كه هيجانها تا چه حدي توانايي تفكر و برنامهريزي كردن براي حل مشكلات يا بهبود در روابط به كار گرفته ميشوند مشخص ميكند كه شناخت هر فرد از تواناييهاي خود، چقدر است و به اين ترتيب نحوه عملكرد شخص را در زندگي مشخص ميكند (اكمن 1990، به نقل از گلمن 1995؛ ترجمه پارسا، 1380).
كشفهاي اخير دنياي علم نيز به قدرت مغز و خاصيت اثرپذيري آن، يعني توانايي در زمينه قدرتمند و باهوشتر شدن، حفظ محركات ذهني در بلند مدت اشاره دارند (صفوي، 1380). ديويي تفكر را جرياني ميداند كه در آن فرد كوشش ميكند مشكلي را كه با آن روبرو شده است مشخض سازد و با استفاده از تجربيات قبلي خويش به حل آن اقدام كند. (شريعمتداري، 1366)
علاوه بر اين انسانها به طور طبيعي با دنياي خودنقادانه رابطه برقرار ميكنند يعني اهل تحقيق و بررسي هستند نه اين كه هر آنچه به آنها گفته ميشود را قبول كنند (كديور، 1381). تفكر انتقادي از جمله شيوههاي تفكر است كه به تواناييهاي فكري افراد از جمله تحليل، تركيب، قياس، نقد و انتقاد خلاقانه تجارب به موقعيتهاي جديد كمك ميكند (چت مايرز، 1986؛ ترجمه ابيلي، 1374) و به معناي شكايت از يك موقعيت يا پديده نيست بلكه به معني تيزبيني است و در واقع به دستهاي از امور كه با جريان تفكر سنجيده و منطقي منجر ميشود، ارتباط دارد. (قاسميفر، 1383)
روانشناسان در دو سه دهه اخير موفقيت در زندگي اجتماعي و اقتصادي، احساس شادكامي و رضايت رواني، توانايي مقابله با استرس و ويژگيهاي شخصيتي و مهارتهاي اجتماعي را به هوش هيجاني نسبت دادهاند. مسئلهاي كه در این پژوهش برای محقق مطرح می باشداین است که:
آیا بین هوش هیجانی با تفکر انتقادی رابطه وجود دارد؟
آیا بین هوش هیجانی و تفکر انتقادی دختران وپسران تفاوت وجود دارد؟
ضرورت يا اهميت پژوهش
فلاسفه و دانشمندان در طول تاريخ عمدتاً بر هوش تحليلي تكيه داشته و آن را تحسين كردهاند، از نظر آنها هيجان به عنوان يك عنصر پر هرج و مرج، اتفاقي، غيرعقلاني، ناپخته و تا حدي مخرب و راهنمايي خطاپذير براي عملكرد انسان ميباشد. به طوري كه پابليوس سيروس[11] مينويسد «بر احساسات خود حكمراني كن، نگذار احساسات تو بر تو غلبه و حكمفرمايي كند». (اكبرزاده، 1383) . اما امروزه بر اهميت روانشناختي هيجان تاكيد زيادي ميشود و اين ايده كه هيجان ساير تواناييهاي شناختي را تقويت ميكند نه اين كه مانع آنها باشد، مورد پذيرش قرار گرفته است. علاوه بر اين بسياري ازمحققان معتقدند كه هيجان منبع اوليه انگيزش است (لازارد[12]، 1961، ليپر[13]، 1848؛به نقل از شمس ،1384) و تجربههاي هيجاني اطلاعات مهمي درباره محيط و موقعيت فراهم ميآورد كه اين اطلاعات قضاوتها، تعميمها، اولويتها و فعاليتهاي شخصي را شكل ميدهد (شوآرز[14]، 1990، و كلر، 1983؛ همان منبع).
اين ايده كه هيجان نه تنها در فعاليتهاي هوشمندانه بلكه در موفقيت زندگي نيز تاثير دارد به طور چشمگيري در قلمرو و هوش هيجاني ظاهر شده است.تئوري هوش هيجاني ديدگاه جديدي درباره پيشبيني عوامل موثر بر موفقيت و همچنين پيشگيري اوليه از اختلالات رواني فراهم ميكند كه تكميل كننده علومشناختي، علوم اعصاب و رشد كودك است. قابليتهاي هوش هيجاني براي خودگرداني هيجاني و تدبر ماهرانه روابط بسيار با اهميت هستند. مفهوم هوش هيجاني را ميتوان در موقعيتهاي آموزشي مانند دانشگاهها، مدارس و غيره براي كمك به روانشناسان و مشاوران در شناسايي دانشآموزان و دانشجوياني كه نميتوانند به طور موثر و مكفي با نيازهاي تحصيلشان كه ممكن است به اخراج از مدرسه يا احتمالاً مشكلات هيجاني بينجامد به كار برد (بار ـآن، 1997).
مربيان بزرگ تفكر را هم مبنا و اساس تعليم و تربيت قرار ميدهند و رشد استعداد تفكر را هدف عمده مؤسسات تربيتي ميدانند. آنها معتقدند كه هوش استعدادي عقلاني است و تفكر كار هوش يا عقل است اگر هوش يا عقل امري بالقوه باشد پس ما صرفاً در طريق پرورش تفكر ميتوانيم هوش را به گيريم و آن را از قوه به فعل درآوريم (شريعتمداري، 1366، ص 422).
هر فعاليت علمي و تحقيقي بايد دو تأثير در انسان به وجود آورد يكي اين كه بينش و بصيرت به انسان بدهد و ديگر اين كه راه حلهاي فني براي غلبه بر مشكلات در اختيار او قرار دهد (قاسميفرد، 1383). در جريان يادگيري نيز تعقل جزء اركان اصلي به شمار ميرود. فهم به معناي درك رابطه عنوان يا مطلب، درك رابطه اجزاء مطلب با هم و هر جزء به كل مطلب و به طور كلي قدرت ارائه تصويري كامل از موضوع ارائه شده است (شريعتمداري، 1375). يادگيرنده در اين جريان به تحليل موضوع و بررسي اجزاء آن ميپردازد. او علاوه بر تحليل به تركيب اجزاء با هم مبادرت نموده از اين طريق بهتر موضوع ارائه شده را درك ميكند. (شريعتمداري، 1366). توجه به شناخت بستر ذهني افراد و تواناييهاي آنها در تفكر انتقادي به شهروندان دیدی نقاد وجامع نسبت به کلیه ابعاد اجتماعی،فردی،اقتصادی،سیاسی و… داده و آنها را با اصول بنيادي دموكراسي آشنا ميكند. براي اينکه نسلي پويا و تلاشگر در پيشبرد ثبات و دوام جامعه تربيت شود، بايد دانشآموزان شيوههاي قضاوت درباره جامعه و تفكر در مورد زندگي خويش و ديگران را بياموزند.(شعباني، 1371).
بنابراين با توجه به اين كه غالباً، عاطفه به عنوان يك مؤلفه مفيد و حتي حياتي براي بروز واكنشهاي سازگارانه در مقابل موقعيتهاي اجتماعي به حساب ميآيد و با توجه به اهميت مهارت افراد در تفكر و استدلال و پردازش اطلاعات و در نهايت به كارگيري آنها، پژوهش در زمينه هوش هيجاني و تفكر انتقادي ضروري به نظر ميرسد.
اهداف پژوهش
هدف اصلي اين پژوهش تعيين رابطه ميان هوش هيجاني با تفكر انتقادي در ميان دانشآموزان دوره متوسطه شهر تهران است.
اهداف اختصاصي
- بررسي رابطه بين هوش هيجاني و تفكر انتقادي در دانشآموزان دوره متوسطه
- مقایسه هوش هيجاني دانش آموزان دختر وپسر دوره متوسطه
- مقایسه تفكر انتقادي دانش آموزان دختر و پسر دوره متوسطه
- بررسی رابطه هوش هيجاني و تفكر انتقادي در دانش آموزان دختر دوره متوسطه
- بررسی رابطه هوش هيجاني و تفكر انتقادي در دانش آموزان پسر دوره متوسطه
فرضيههاي پژوهش
- بين هوش هيجاني و تفكر انتقادي دانش آموزان رابطه وجود دارد.
- بين هوش هيجاني کلی دانشآموزان دختر و پسر و مؤلفه های آن تفاوت وجود دارد.
- بين تفكر انتقادي دانشآموزان دختر و پسرو مؤلفه های آن تفاوت وجود دارد.
- بين هوش هيجاني و تفكر انتقادي دانش آموزان دختر تفاوت وجود دارد.
- بین هوش هيجاني و تفكر انتقادي دانش آموزان پسر تفاوت وجود دارد.
متغيرهاي پژوهش
در اين پژوهش مطالعه بر روي دانشآموزان سوم متوسطه با دامنه سني 17 ـ 16 سال (دختر و پسر) كه در سال تحصيلي 85 ـ 84 در مدارس شهر تهران مشغول به تحصیلي هستند انجام شده است. از اين رو هوش هيجاني متغير پيشبينيكننده و تفكر انتقادي متغير ملاك و متغير جنسيت به عنوان متغير تعديلكننده و ميزان تحصيلات و سن به عنوان متغيرهاي كنترلكننده در نظر گرفته ميشوند.
[1] Intelligence
[2] Saarni
[3] Emotional Intelligence
[4] Bar-on
[5] Shacter
[6] Singer
[7] Acman
[8] Mayers
[9] -Golman
[10] -Salovey
[11]– Publilius Syrus
[12] -Lazard
[13] -Robert Leeper
[14] -Schwarz
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.