پایان نامه نگاهی به زندگی و آثار ناصیف یازجی و بررسی مقامات و دیوان
فهرست:
بخش اول:اوضاع سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و ادبی
جهان عرب و لبنان در قرن نوزدهم
-اوضاع سیاسی
– اوضاع اجتماعی
– اوضاع فرهنگی و ادبی
بخش دوم: نگاهی به زندگی و آثار ناصیف یازجی
فصل اول:تاریخچه زندگی ناصیف یازجی
- اصل خاندان
- در دربار امیر بشیر شهابی
- زندگی ناصیف در بیروت
- وفات یازجی
- مقام و منزلت ناصیف یازجی
فصل دوم:گذری بر آثار شیخ ناصیف یازجی
بخش سوم:بررسی مجمع البحرین
فصل اول: ویژگی مقامات
فصل دوم:برگزیده ای از مقامات شیخ ناصیف یازجی
- المقامه الطبیه
- المقامه العقیقیه
- المقامه النجدیه
بخش چهارم: پژوهشی در دیوان یازجی
فصل اول:ویژگیهای شعر ناصیف
فصل دوم:اغراض شعری
- مدح
- رثا
- حکمت
- غزل
- تاریخ شعری
منابع و ماخذ
ملخص الرساله
پیشگفتار
زمانیکه از ادبیات عصرنهضت سخن می گوییم، بیشتر افراد چنین گمان می کنند که در این دوره تمامی ادیبان و شاعران از هر آنچه که رنگ و بوی ادبیات کلاسیک داشت ،گریزان شدند و علیه سبک قدیم شوریدند؛ اما با مطالعه بیشتر و عمیق تر پی می بریم که در عصر نهضت ادبی ، استادانی وجود داشتند که بر اصالت عربی و اسلوبهای کهن اجدادشان سخت پایبند بودند.
اینان توانایی و مهارت بسیاری در زمینه های مختلف ادبیات و نیز علوم بلاغی و لغوی داشتند و بر حفظ آنها تاکید می کردند.از جمله این اساتید،”شیخ ناصیف یازجی” را می یابیم که کمتر کسی به شناخت این ادیب و شناساندن سبک و آثار وی پرداخته است.
شیخ ناصیف در سال 1800م در لبنان میان خانواده ای اصیل متولد شد . او از همان کودکی به آموختن علم و ادب پرداخت و از ده سالگی به سرودن شعر روی آورد.بیشتر اشعار این استاد در زمینه حکمت و رثا است. او هیچگاه ابزار مدح را در راه چاپلوسی و کسب مال دنیا به خدمت نگرفت.بسیار بر حفظ ارزشهای ملی – عربی پایبند بود و در تمام ظواهر زندگی اش به واقع عمل می نمود.
یازجی تمام عمرش را صرف مطالعه و تحقیق و تالیف کرد وچنان شهرتی کسب نمود که دانشجویان و اساتید از اقصی نقاط کشورهای عربی به سوی او می آمدندتا از سرچشمه دانش او جرعه ای نوشند.
شیخ ناصیف فرزندانی نیک تربیت نمود که برخی از آنها در زمینه شعر و ادب مشهور می باشند. از جمله فرزندان او “شیخ ابراهیم یازجی” است که راه پدر را ادامه داد.
شیخ ناصیف بجز مجال ادب در زمینه صرف و نحو و علوم بلاغی و منطق و طب و موسیقی از خود آثار ارزنده ای بجا گذاشت.
اما در زمینه ادبیات ،مقامات او در خور توجه می باشد. کتاب “مجمع البحرین ” شامل شصت مقامه است که به شیوه مقامات حریری نگاشته شده است. این کتاب مجموعه لغوی عجیب و با ارزشی می باشد که در بر دارنده حوادث تاریخی و تفاصیل دقیقی راجع به آداب و رسوم عربها در زندگی و منش و جنگها و افتخارات آنهاست.همچنین پر از ضرب المثل و معما می باشد.
بجز مجمع البحرین ،یازجی دیوان شعری از خود به جا گذاشت که موضوعات مختلفی چون غزل ، مدح،رثا ،حکمت و تاریخ شعری را در بر می گیرد. ولی در مجموع می توان گفت دیوان وی رنگ و بوی حکمت دارد چرا که شیخ علاوه بر آنکه قصاید مستقلی در زمینه حکمت سروده ، در مدح ها دو رثاهایش هم حکمت بسیاری آورده است . شبخ ناصیف در اشعارش بسیار رهروی متنبی می باشد .او متنبی را بسیار دوست می داشت و سبک وی را تقلید نمود . بنابراین اشعار یازجی به همان سبک قدیم سروده شده است و در نهایت جزالت و فخامت لفظ و معنا می باشد .
این رساله شامل چهار فصل می باشد :
فصل اول به اوضاع سیاسی ،اجتماعی ،ادبی و فرهنگی جهان عرب در قرن نوزدهم به صورت مجمل پرداخته شده است .
در فصل دوم زندگی « شیخ ناصیف یازجی » و آثار وی مورد برسی قرار گرفته است .
در فصل سوم به صورت مجزا مقامات شیخ – که اثر گرانبهایی است- و نیز سبک شیخ در مقامات آمده است .
و در فصل آخر دیوان شعری شیخ همراه با ترجمه برخی اشعار وی و بیان برخی نکات بلاغی مورد کنکاش واقع شده است .
در پایان از تمامی اساتید ارجمندم به خصوص استاد محترم جناب آقای دکتر جعفری و استاد گرامی جناب آقای دکتر شایگان مهر نهایت تشکر را دارم ، ونیز بسی لازم است از سر کار خانم وحدانی استاد محترم دانشگاه پیام نور و دانشگاه آزاد واحد مشهد که مرا از راهنمایی بی شائبه شان بهره مند نمودند تقدیر و تشکر نمایم .
در ضمن از کتابداران محترم آستان قدس رضوی و کتابخانه دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد و از تمام دوستان عزیزم که مرا در این مهم یاری رساندند از جمله خانم حاتمی کمال تشکر را دارم و از خداوند برای تمام این بزرگواران توفیق روز افزون خواستارم .
ملیحه قوچانی
بهمن 85
اوضاع سياسي و جغرافيايي كشورهاي عربي ولبنان
در سالهاي بين 1800 تا اوايل قرن بيستم جهان عرب شاهد تحولات بسيار بزرگي در زمينه هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ادبي و …. بود.
اين سال ها شاهد حضور دولت هاي غربي در كشورهاي اسلامي و دخالت مستقيم آنها در تمام امور اين سرزمين ها بود.
دولت هايي چون فرانسه و انگليس، رقيباني سختكوش بودند كه در جهت و راستاي منافع استعماري شان به اشغال و چپاول سرزمين هاي عربي مي پرداختند. هرچند حضور آنها در اين كشورها چندان به طول نينجاميد ولي آثار اين حضور تا مدت ها -وحتي به جرأت مي توان گفت تاكنون- در بيشتر زمينه هاي سياسي، اجتماعي، ادبي، ديني و فرهنگي باقي ماند.
از آن سو، دولت عثماني به ضعف گراييده بود و همين عامل وجود كشورهاي بيگانه را در جهان اسلام پررنگ تر مي كرد تا بدانجا كه از خلافت عثماني جز نمادي تهي چيزي باقي نمانده بود.
در مصر به فاصله چند سال از خروج فرانسويان از خاك آنجا، محمدعلي پاشا در سال 1805 م بر تخت پادشاهي نشست([1] ). او در ابتداي حكومتش، تمام هم و غمش را صرف كشورگشايي نمود و موفق شد كشورهايي چون سودان، شام و برخي ديگر از سرزمين هاي عربي را تصرف نمايد هرچند بعدها به دلايلي مختلف سربازان مصري مجبور شدند خاك سوريه را ترك گويند اما حكومت «محمدعلي » و جانشينش « اسماعيل پاشا، » دوران شكوفايي سرزمين مصر از جهات مختلف محسوب مي شود.
سوريه در آن روزگار از نظر سياسي، بحران هاي زيادي به خود ديد. در ابتداي قرن نوزدهم طعمه حاكمان مستبدي چون «جزار» و« عبدالله پاشا » يا ديگر فرمانروايان لبناني و غيره بود و پس از آنكه به مدت نه سال تحت تصرف مصر بود دوباره به حاكميت دولت عثماني درآمد و آشفتگي ها و نابساماني ها، ديگر بار ادامه پيدا كرد. همين اوضاع آشفته سبب شد تا بسياري از اديبان سوري ترك ديار كنند و به لبنان يا مصر يا حتي اروپا مهاجرت نمايند.
اما در لبنان، عصر « امير بشير شهابي » (1789-1840) عصر شكوفايي بود(1) . او دربار خود را مركز تجمع نويسندگان و شاعراني چون « نقولا ترك » ،« پطرس كرامه » و« ناصيف يازجي» كرد.
پس از دوران شهابیها اوضاع لبنان آشفته شد تا به حوادث سال 1860 و بالاخره به استقلال لبنان و حكومت فرمانداران انجاميد و آن آغاز شكوفايي نهضت مدارس و معارف بود اگر چه در اين دوره آزادي روزنامه ها محدود گرديده بود.
برخي لبناني ها نيز به خاطر اوضاع آشفته كشورشان به ناچار به مصر -كه از همه نظر بسيار اوضاع مناسبي داشت- و آمريكا مهاجرت كردند اما در همان كشورها هم در نهضت ادبي جهان عرب تأثير بسزايي گذاشتند كه در اينجا مجال بيان آن نيست.
ساير كشورهاي عربي هم آماج جنگ هاي پي در پي ميان بيگانگان و مسلمانان بود. اما مي توان گفت مصر و سرزمين شام اوضاعي بسيار بهتر از آنها داشتند و از همين دو سرزمين بود كه نهضت ادبي شكل گرفت و تا ساير كشورها پيش رفت.
اوضاع اجتماعي و فرهنگي:
همان گونه كه مي دانيد اوضاع سياسي هر كشوري تا حد زيادي بر اوضاع اجتماعي، فرهنگي، ادبي و …. تأثيرگذار است. به طور طبیعی اوضاع اجتماعي جهان عرب نيز از اوضاع و احوال سياسي آن متأثر شد.
مردم كشورهايي چون سوريه، لبنان، عراق و…. به خاطر آشفتگي اوضاع و ظلم حاكمان عثماني و دست نشانده هاي آنها در فقر زندگي مي كردند. در كنار آن جهل و ظلمت نيز همه جا را فرا گرفته بود.
يك فيلسوف فرانسوي كه در اواخر قرن هجدهم از كشورهايي چون تركيه، مصر و سوريه ديدن كرده بود مي گويد: «جهل و فقدان علم يك پديده عمومي در اين كشورهاست كه همه طبقات جامعه را دربرگرفته است و در تمامي زمينه هاي ادبي، علمي و هنرها جلوه گر مي شود حتي در صنايع دستي كه ساده ترين امور است …..» .[2]
اما با آمدن فرانسويان به خاك مصر، اوضاع دگرگون شد. هرچند حضور آنها در مصر بيش از سه سال نينجاميد ولي آنها با خود گروهي دانشمند و صنعتگر آوردند كه به تأسيس مراكز علمي پرداختند. آنها در قاهره مدارسي براي فرزندان فرانسويان ساختند. همچنين دو روزنامه فرانسوي به راه انداختند. همینطور اولين چاپخانه عربي را در اين كشور با خود به ارمغان آوردند. آنها صحنه تئاتر و مجامع علمي نيز به پا كردند.[3]
زماني كه محمدعلي به حكومت مصر نائل آمد تلاش زيادي در جهت ارتقاء مصر از لحاظ سياسي، فرهنگي، علمي، ادبي، نظامي و …. نمود. او براي يادگيري علوم غربي، هيئت هايي از مصر به اروپا مي فرستاد. از فرانسويان و برخي تركان بهره مي جست . در زمان او مدارس و چاپخانه و روزنامه هاي زيادي تأسيس شد.
اين وضعيت در زمان جانشين هاي محمدعلي بخصوص اسماعيل پاشا ادامه داشت به گونه اي كه در زمان اين پادشاه مصر آن قدر پيشرفت كرد كه آن را قطعه اي از اروپا به شمار مي آوردند.
اما در سوريه در نيمه هاي اول قرن نوزدهم نهضت ادبي – اجتماعي كم كم شكل گرفت. از جمله عوامل آن:
- گشايش درهاي تجارت و ورود بيگانگان به بيروت
- رواج چاپخانه هايي چون بولاق وآستانه والآداب الشرقيه و انتشار آثار آنها بود.
- ظهور علما و ادبايي كه بيشتر آنها در اروپا تحصيل كرده بودند و اكنون مناصب والايي در دربار حكومت عثماني داشتند.
- تأسيس مدارسي به شكل مدرن و جديد[4]
آري در اين دوره ما شاهد مدارس، چاپخانه، روزنامه و مجله ها، مجامع علمي و ادبي، كتابخانه ها، سالن هاي تئاتر زيادي در سرزمين هاي اسلامي هستيم كه در شكل گيري نهضت فرهنگي- اجتماعي تأثير بسزايي داشتند.
خلاصه آنكه اين عصر اختلاف فاحشي از ديگر دوره ها دارد. مهم ترين اين اختلاف، تأثيرپذيري كشورهاي اسلامي از تمدن اروپا بود. جهان عرب از زمان ظهور اسلام تا بدين دوره در چهارچوب تمدن اسلامي واقع بود. اما در اين دوره متأثر از تمدني شد كه از نظر شكل و روش ها با تمدن اسلامي تفاوت داشت.
جرجي زيدان در اين خصوص مي گويد: «در دوره عباسي كه مسلمانان به ترجمه علوم ساير ملل به زبان عربي پرداختند آنها ابتدا آن را هضم مي كردند و بعد به صبغه عربي – اسلامي در مي آوردند. اما در اين دوره جريان تمدن گرايي غرب آن قدر بر مسلمانان غلبه كرد كه چاره اي جز همگامي با آن را نداشتند. هر چند در ابتدا با آن احساس بيگانگي مي كردند و از آن دوري مي جستند…1».
بنابراين در اين زمان مسلمانان عرب ناخواسته در چنگ تمدن غرب قرار گرفتند و با وجود مقاومت ابتدايي سرانجام به آن تن دادندو حتي از آن استقبال كردند البته وجود هيئت هاي مذهبي اروپايي- امريكايي در كشورهاي اسلامي و رواج مدارس آنها در اين امر بسيار تأثير گذاشت. چرا كه آنها در اين مدارس، دانش آموزاني تربيت مي كردند كه به شيوه تمدن غرب بار مي آمدند. زبان آنها در اين مدارس زبان انگليسي يا فرانسويي بود و يا كتاب هايي كه تدريس مي شد به اين زبان ها نوشته شده بود و به ناچار اين دانش آموزان به خواندن اين كتاب ها كه گاه سياست هاي مذهبي در وراي آنها نهفته بود روي مي آوردند.
اين چنين نسلي تربيت شد كه در برابر تمام خواسته هاي غرب، سر تعظيم فرود آورد. خواسته هايي كه گاه تماماً با موازين اسلامي در تضاد قرار داشت.
اوضاع ادبي
همان گونه كه قبلاً ذكر شد اوضاع سياسي كمابيش بر ادبيات يك ملت تأثيرگذار است. به عنوان نمونه در عصر مغولي و عثماني ادبيات دچار ضعف و سستي آشكاري شد. حتي مي توان گفت اين ضعف و سستي در شعر آشكارتر از نثر بود. زيرا اساس شعر زيبايي هنري است كه متأسفانه در اين دوره ها از آن تهي شده بود و يك مشت بازي هاي لفظي جاي آن را پر كرده بود.
در دوره بعد كه جهان عرب با معارف و انديشه هاي غربي آشنا شد كوشيد تا شعر را به سطحي كه در خور آن است ارتقاء دهد.
مورخان ادبي اين دوره را دوره نهضت ناميده اند چرا كه ادبيات عربي با گرايش ها و مكاتب ادبيات غرب برخوردي نزديك پيدا كرد.
هر چند در ابتداي اين دوره نشانه هاي ضعف و سستي در شعر و نثر ديده مي شود و اديبان هنوز پايبند موازين شعري قديم و اوزان و بحرهاي معروف آن بودند اما كم كم نشانه هاي تجديد در آثارشان نمايان شد.
مورخان ادبيات عرب مراحل تكامل و ارتقاي شعر اين دوره را به دو مرحله تقسيم كرده اند1:
* مرحله سنت گرايي (مرحله رستاخيز و بيداري): در اين مرحله، شعر به سوي افكار و موضوعات و تخيلات و اساليب قديم شعر عربي حركت مي كند.
اين مرحله به دو بخش تقسيم مي شود: يكي سنت گرايي آميخته با انحطاط و ديگر نوآوري.
– سنت گرايي آميخته به انحطاط: اين گروه از شاعران، اشعارشان پر از الفاظ عاميانه و ركاكت در تعبير بود. اينان اغلب شاعران حكام و امرا بودند كه به مناسبت هاي مختلف برايشان شعر مي سرودند از جمله اين شاعران « نقولاترك» ، « پطرس كرامه» ، « شيخ حسن عطار» و « امين جندي بودند» .
– مرحله بازگشت به سبك عباسي: چون اوضاع و احوال اجتماعي و عمراني در نيمه قرن نوزدهم رو به ارتقا نهاد و وسايل آموزش و تحقيق افزون گرديد و ادبا قواعد و مسائل زبان عربي را نيك آموختند به راز سير قهقرايي خود آگاه شدند و مواضع ضعف را شناختند. از سوي ديگر ديوان شاعران پيشين منتشر شد و شاعران تازه كار بر شعر نوابغ گذشته، مخصوصاً شاعران دوره عباسي آگاهي يافتند، عزم خود را براي تقليد از آن و بريدن از شعر زمان يا قريب به زمان جزم كردند و در پي دقت در تعبير و متانت لغوي و غزارت در معاني و صفاي روح شعري و استواري قالب برآمدند، هرچند از پاره اي از بازمانده هاي عصر انحطاط چون تخميس و تشطير[5] و ماده تاريخ سازي و بازي هاي بديعي و نحوي نتوانستند كاملاً رهايي يابند.
پرداختن اين شاعران به تقليد از قدما، شخصيت و ابتكار را در شعرشان نقصان داد.
بنابراين شعر اين گروه، از زندگي و اجتماعشان فاصله داشت و در آن از نيازها و مسائل و مشكلات مردم جز اندك نشاني نبود و بر نهضت واقعي كه نتيجه آن شعر انساني باشد دلالت نمي كرد.
از شاعراني كه چنين نقشي داشتند مي توان از« شيخ ناصيف يازجي » ، « شيخ يوسف سير » ، « محمود سامي بارودي » نام برد.
* مرحله نوآوري (يا نهضت واقعي): در اين مرحله اهل ادب به واقع دريافتند كه ادبيات بايد آينه زمان خود باشد و رنگ محيطش را به خود گيرد.
در اين مرحله سه مكتب پديدار شد : مكتب مخضرمين، مكتب افراط كاران و مكتب اهل ابداع
– مكتب مخضرمين: مكتب كساني كه به نوآوري گرايش داشتند اما مي خواستند كارشان بر بنيان و اساس ادبيات قديم استوار باشد. آنها معتقد بودند كه بايد از اغراض و اساليب غربي استفاده كرد اما آن را به شيوه عربي فصيح و زبان متين ادا نمود كه هم رنگ عربيت داشته باشد و هم با محيط و زمان هماهنگ باشد.
از نمايندگان اين مكتب مي توان « عبدالله بستاني» ، « احمد شوقي» و« حافظ ابراهيم » را نام برد. از اقدامات تازه اي كه در اين مرحله شد پيدايش نمايشنامه هاي منظوم بود. از جمله نمايشنامه هاي « احمد شوقي» .
– مكتب تندروان: در كنار مكتب مخضرمين و بعد از آن مخصوصاً بعد از جنگ جهاني اول مكتب ديگري به وجود آمد كه برخورد و ارتباطش با غرب يا با آمريكايي ها شديد بود و نفوذ اجانب بر آنها نيرومند و فرهنگ غيرعربي شان از فرهنگ عربي شان قوي تر.
اين گروه از شاعران و نويسندگان، فكر، احساس و خيال خود را از شاعران و نويسندگان غرب به عاريت مي گرفتند و از عجايب آنكه آنقدر كه روي در ادبيات غربي داشتند با ادبيات عربي الفتي نداشتند. آنها شيوه هاي غربي را براي به تصوير كشيدن حيات شخصي و اجتماعي خويش مناسب تر مي ديدند. به سبب حوادثي كه ناشي از جنگ جهاني اول بود و درد و رنجي كه بر ملل عرب وارد مي شد اين مكتب كم كم رنگ رمانتيك به خود گرفت و به نوع خاصي از رمانتيسم فرانسوي به تقليد پرداخت.
برخي آن چنان در اين راه افراط كردند كه به نظر مي آمد اشعارشان ترجمه قطعاتي از اشعار فرنگي است آنهم ترجمه اي ناموفق.
اصحاب اين مكتب دوري گزيدن از اساليب قديم عربي را تبليغ مي كردند و مردم را به زندگي غربي آنچنان كه هست و ادبيات غربي دعوت مي نمودند. اينان به دنبال آن بودند كه شورشي همه جانبه بر هر چه رنگ ادبيات قديم دارد به راه اندازند و بسياري از رسوم و عادات شرقي را به نابودي كشانند. ادبيات آنها از محيط و احساس ملتشان به دور بود و شيوه آنها در تعبير از فكر و احساس، براي مردم نامأنوس.
از نمايندگان بارز اين مكتب « جبران خليل جبران » است.
وطن اين ادبيات به وضع عجيبي در لبنان و خارج از آن در غرب، آنجا كه مهاجران عرب ساكن شده بودند قرار داشت.
امتياز اين ادبيات درخشندگي اسلوب، موسيقي لفظي، امتداد خيال و كوشش براي پديد آوردن شعر آزاد بود.
گرايش به رمانتيك پس از چندي از بين رفت و گرايش سمبوليسم به وجود آمد. طرفداران اين گرايش، شعر را وسيله اي براي اداء و تعبير از زندگي جديد به كار گرفتند و به رموز و تعبيرات مبهم پناه بردند. از الفاظ خوش آهنگ استفاده نمودند و در استفاده از واژه هاي آسان آن قدر اسراف كردند كه در اشتباهات لغوي زيادي گرفتار آمدند و شعر را تا سرحد گفتار عوام فرو كشيدند.
از جمله شاعران اين گرايش «بشر فارس» است.
بعدها مكاتب و گرايش هايي چون رئاليسم و سورئالسيم* به وجود آمد1.
البته نكته اي كه در اينجا ذكرش حائز اهميت است اينكه شاعر عربي معاصر بر خلاف شاعران اروپايي، خود را ملزم و متعهد به مكتب و گرايش ادبي خاصي نمي داند و حتي در يك قصيده ممكن است از شيوه هاي مختلفي پيروي كند و مجموعه اي از تأثرات، تأثير ميراث ادبي و اساطير و مكاتب غربي را با هم نشان
دهد1.
– مكتب اهل ابداع:
شاعران اين مكتب سعي داشتند شعر را به راه صحيح خود سوق دهند و آن را از قيد فساد غزل و تملق و چاپلوسي مدح و تقليد عميق از قدما و خروج از حدود متانت ووقار برهانند.
اينان به جنبه هاي اجتماعي شعر همت گماشتند و از ناحيه انسانيت به ادبيات نگريستند. از راهيان اين ادبيات مي توان به « الياس ابوشبكه» ، « قوزي معلوف » و « احمدزكي ابوشادي » اشاره كرد.
اينان شعر را به جانب انسان در تمام مظاهر وجودش سوق دادند و براي عنصر انديشه در شعرشان جايگاه وسيعي قائل شدند.
از لحاظ قالب شعري، برخي از شعرا همان اوزان معمول و متداول را رعايت مي كردند. برخي مخصوصاً متجددين از موشحات اندلس تقليد مي كردند و قصايدي مي سرودند كه داراي قطعه هايي با قافيه هاي جداگانه بود. بعضي نيز شعر ازاد يا شعر منثور مي سرودند كه اينان نوآوران افراطي بودند.
در طول دوران نهضت ادبي هم ما شاهد نزاع هاي شديد ميان طرفداران شعر قديم و طرفداران شعر و سبك جديد هستيم. نزاعي كه پايان مشخصي نداشت و شعرسرايي به سبك قديم و جديد دوش به دوش هم تا به امروز به حيات خود ادامه دادند.
*****
از نظر موضوعات شعري اگر به موضوعات و فنون شعري عصر نهضت نظر افكنيم مي توانيم بگوييم كه شعر در آغاز اين دوره به همان حال و وضعي كه در اعصار كهن داشت، از مدح و رثاء و امثال آن باقي بود. اما بعدها اوضاع اجتماعي و سياسي جامعه سبب شد شعر سياسي پديد آيد. شعري كه بيانگر شوق و علاقه مردم مشرق زمين به استقلال و آزادي از هرگونه ستم و استعمار بود و نيز شعر اجتماعي كه آلام و بيماري هاي اجتماع را بيان مي كرد و به موضوعات مختلفي چون آزادي زنان، پرورش كودكان، توجه به مظلومان و …. مي پرداخت.
و نيز اشعار تمثيلي و قصصي كه داراي گرايش هاي اجتماعي و فلسفي بود. گاه شعر متعرض برخي از موضوعات تازه و اختراعات جديد چون قطار و هواپيما و برق و …. می گردید .
***
آري شعر معاصر ويژگي هاي عصري خاص خود را پيدا كرد. شعر معاصر صاحب تجربه زيبايي شناسي شد1. فلسفه زيباشناسي كه به كلي با فلسفه زيبايي شناسي قديم متفاوت است زيرا اين ويژگي در شعر معاصر از اعماق طبيعت اثر هنري- و نه بر اساس اصول خارجي تحميل شده- برمي خيزد و اجزاي زيبايي خود را در شكل و محتوا، خود مي سازد و در اين امر از ذوق و حساسيت معاصر متأثر است.
شاعر با واقعيت هاي زمانش در ارتباطي عميق است، نه آنكه از فاصله به آنها بنگرد و توصيفشان كند، بلكه با آنها زندگي مي كند و کنه زندگي را در آنها مي جويد.
در شعر شاعر معاصر نه تنها فرهنگ يك ملت بايد متبلور شود بلكه فرهنگ انساني بايد در آن تبلور يابد و با همه زمينه هاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي تمدن نوين در ارتباط باشد.
شعر معاصر تنها به آگاهي ها و ادراكات شخصي اكتفا نمي كند بلكه تجسم بخش آگاهي هاي جمعي است و بر مبناي ارزش هاي اجتماعي معاصر قرار دارد.
« بدرشاكرسياب » مي نويسد: «من ايمان دارم كه هنرمند، ديني بر عهده دارد كه بايد آن را به اجتماع درمانده اي كه در آن زندگي مي كند ادا نمايد. ولي نمي پسندم كه هنرمند و بخصوص شاعر را بنده اين عقيده قرار دهم. اگر شاعر در تعبير از همه جوانب زندگي صادق باشد لزوماً از دردها و آرزوهاي جامعه اش نيز سخن خواهد گفت بي آنكه كسي او را به اين امر سوق دهد و در همان حال نيز از دردها و احساسات خاص خودش كه در ژرفاي خود با احساسات غالب افراد جامعه اش يكسان است، سخن مي گويد»[6]..
آري شاعر عصر نهضت شاعري آزاد است كه فكر و تخيلات شاعرانه اش به هر سو پر مي كشد و از هر مجالي داد سخن برمي آورد.
« نازك ملائكه » در اين خصوص معتقد است: «كسي حق ندارد براي شاعر مسير شاعري او را تعيين نمايد چرا كه زندگي غني و هستي وسيع وشاعر در گزينش موضوعاتش آزاد است … »[7].
بنابراين شعر در عصر نهضت تابع ضوابط و قوانين نيست. شعر دیگر چون گذشته هدف قرار نمي گيرد بلكه وسيله اي مي شود در جهت بيان كردن و ابراز نمودن احساسات و افكار و آرزوهاي شاعر.
ديگر براي شاعر به كار بردن الفاظ فخيم و پرطنين در اولويت قرار نمي گيرد بلكه اين مضمون و محتوا و معناست كه در شعر بيشتر مطرح است.
درخصوص نثر نيز اگر بخواهيم آثار منثور اين دوره را با دوره هاي ديگر مقايسه كنيم در اين دوره اسلوب نثر به كلي دچارتحول و دگرگوني شد بخصوص از جهت فكري، عاطفي و هنري.
حتي مي توان گفت تطور نثر در اين دوره از تطور شعر وسعتي بيشتر و اثري عميق تر داشت. زيرا نويسندگان بيش از شعرا به عوامل فرهنگ نوين دست يافته بودند. [8]
1- جرجي زيدان، تاريخ آداب اللغه العربيه، دارالفكر، چاپ اول 1996 م، ج 4، صص 12-11.
1- حنا الفاخوري، تاريخ الأدب العربي، چاپ دوم، 1380 هـ.ش، انتشارات توس، تهران، ص 902.
[2] – جرجي زيدان، تاريخ آداب اللغه العربيه، ج چهارم، ص 5.
[3] – تاريخ آداب اللغه العربيه و ر.ك حنا الفاخوري، تاريخ الأدب العربي، صص 895-896
[4] – جرجي زيدان، تاريخ آداب اللغه العربيه، ج چهارم، ص 12.
1- حنا الفاخوري، تاريخ الأدب العربي، صص 924-928.
[5] – تخميس آن است كه شاعر به بيتش، سه مصرع ديگر بيافزايد به طوري كه از نظر معنا با هم ارتباط دارند و تشطير آن است كه مصرع اول و مصرع دوم هر كدام از دو قسمت تشكيل شده باشد و دو قسمت مصرع اول با هم همقافيه باشند و در قافيه مصرع دوم مخالف هم باشند و دو قسمت مصرع دوم با هم همقافيه باشند. (اباذر اباچي، علوم البلاغه، ص 30)
* – رئاليسم مكتبي است كه بيشترين تعهد را نسبت به انسان در واقعيت تاريخي قابل لمس آن داراست زيرا مستقيماً به مردم و مسائل و سرنوشت آنها ارتباط مي يابد و سورئااليسم مكتبي است كه صراحت واقعيت را كنار مي گذارد تا غير آن را بجويد. (صلاح فضل، منهج الواقعيه في الابداع الادبي) ص 201.
1- نجمه رجائي، آشنايي با نقد ادبي معاصر عربي ، ص 221.
[6] – بدر شاكر سياب، ديوان اساطير، دارالعوده، بيروت 1971 م، ص 8.
[7] – نازك الملائكه، قضايا الشعر المعاصر، منشورات دارالآداب، بيروت 1962، ص 269.
[8]– حنا الفاخوري، تاريخ الأدب العربي ، ص 931 .
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.