پایان نامه بررسي انديشه مرگ در قصايد و حديقه سنايي
چكيده
حكيم ابوالمجد مجدودبن آدم سنايي از شعرا و عرفاي قرن ششم بود. وي از جمله شعرا و نويسندگاني است كه بر قرآن و حديث تسلط كامل داشت و استفادههاي شاياني به خصوص در كتاب « حديقه الحقيقه و شريعه الطريقه» خود از اين منابع برده به طوري كه اگر اين كتاب را در برخي موارد خاص ترجمه و تفسير قسمتي از قرآن بدانيم سخني گزاف نخواهد بود. يكي از موارد اشارات شاعر در باره روح، مرگ، بهشت و دوزخ است.
سنايي روح را يكي از الطاف الهي نسبت به انسان ميداند و عقيده دارد كه حقيقت آدمي همان روح است و جسم خاكي به وسيله آن به شرافت و ارزش رسيده است. وگرنه جسم بدون روح هيچ تفاوتي با خاك ندارد. وي معتقد است كه جسم و كالبد خاكي انسان متلاشي ميشود اما روح پايدار و جاويد ميماند. وي جايگاه روح را كه پاك است نزد خداوند ميداند ولي سرانجام در زمان معين و مشخص به سوي خدا بازخواهد گشت.
در رساله حاضر كوشش شده است مرگ از نظر سنايي شناخته و تحليل شود تا پايداري و جاودانگي روح انساني مشخص گردد.
كليدواژهها:
سنايي: ابوالمجد مجدود بن آدم سنايي، شاعر و حكيم و عارف بزرگ قرن ششم در سال 467 هـ.ق در غزنه متولد شد و در سال 529 هـ . ق در همين شهر درگذشت و به خاك سپرده شد.
مرگ: از بين رفتن حيات و فقدان تظاهرات حياتي را گويند.
روح: لطيفهاي است ازلي كه جايگاه علوم و وحي و الهام باشد و از جنس ملائكه است و مفارق از جسم و جسمانيات ، يعني مجرد محض است.
نفس: جوهري است كه ذاتاً مستقل است و در فعل نياز به ماده دارد و متعلق به اجساد و اجسام است.
مرگ پيش از مرگ: كشتن هواي نفس واعراض از لذات جسماني، نفساني، و شهواني است.
مقدمه
همه از صنع اوست كون و فسار خلق را جمله مبدأ است و معاد
همه از او و بازگشـــت بـــدو خير و شر جمله سرگذشت بدو
حديقه، 61
بيشتر ما از مرگ ميترسيم. صرف اداي كلمه مرگ ميتواند براي بسياري وحشتزا باشد. حتي از شنيدن آن احساسات جانگدازي به انسان دست ميدهد. خنده را از لبها ميزدايد، شادماني را از دلها ميبرد، تيرگي و افسردگي آورده و هزارگونه انديشههاي پريشان از جلوي چشم ميگذرد. دليل آن را ميتوان در حس نرسيدن به جاودانگي و بي مرگي دانست و همين، ترس او را از ناشناخته افزايش ميدهد. از ديگر دلايل وحشت از مرگ آن است كه در تداوم زندگي فيزيكي وقفه مياندازد و در واقع نوعي جدايي از چيزهايي را ايجاد ميكند كه براي انسان بسيار عزيز بوده است. به اين ترتيب مرگ عدم اطمينان از آينده را نيز به همراه دارد، اما در هر حال بايد اين ترس از ميان برود.
در فضاي ديوانه وار و پرخروش زندگي امروزي هيچ چيز جز مرگ حتمي نيست. هركس بايد روزي بميرد، روزي ميآئيم و روزي هم بايد برويم. ما همگي هر آن به زمان مرگ كه رهايي از اين جنجال، تغييرات و ترديدهاي زندگي فيزيكي را ممكن ميسازد نزديك تر ميشويم.
زندگي از مرگ جدائي ناپذير است. تا زندگاني نباشد مرگ نخواهد بود و هم چنين تا مرگ نباشد زندگاني معني نخواهد داشت. از بزرگترين ستارهآسمان تا كوچكترين ذره روي زمين دير يا زود از ميان ميروند. سنگها، گياهان، جانوران وانسانها هر كدام پي در پي به دنيا آمده و پس از چند صباحي نيز رفتهاند و طبيعت هميشه برروي بازمانده آنها دوباره زندگاني را از سر ميگيرد.
بي خودي منتهاي راز همهســــت مرجع روح پاك با كلمـهســـت
حديقه، 89
سنايي معتقد است كه همه موجودات اين زمان مشخص را دارند و وقتي لحظه مرگ انسان فرا برسد، گزير و گريزي از آن نيست، زيرا اين امر چون ساير امور در هستي تنها به فرمان خدا انجام ميپذيرد.
ما را چــــون اجـــل فـــراز آيـــد به ســــرره ورا جـــواز آيـــــد
حديقه، 305
مرگشان هم قهر كرد آخر به امر كردگار اي برادر مرگ دان قهار قهاران همه
ديوان، 542
با بررسي در حديقه و قصايد سنايي در مييابيم كه وي به سه نوع مرگ معتقد است :
1ـ مرگ اضطراري (طبيعي يا اجباري) : كه همان مفارقت روح از بدن است. سنايي با تعليم عرفاني خويش به انسان ميآموزد كه براي رسيدن به وصال حق بايد در راه او عاشقانه جان را فدا كرد. بايد عاشقانه در مقابل خواست خدا گردن نهاد و انسان به مرگ كه آفريده اوست از جان و دل راضي باشد.
مرد بايد كه درين راه چو زدگامــي چنــــد بستهاي گردد از انسان كه پريشان نشود
شور آن شوقش چونان شود از عشق كه گر غرق قلزم شود آن شور به نقصان نشود
مست آن راه چنان گردد كز سينه اش اگــــر غذي دوزخ سازي كه پشيمــان نشـود
چون ز ميــدان قضــا تير بلا گشـــت روان جان سپر سازد مردانه و پنهـــان نشود
موكب جان ستدن چون بزند لشگر شــــوق او به جز بر فرس خاص به ميدان نشود
ديوان، 173
2ـ مرگ ارادي (اختياري): منظور از اين نوع مرگ جدا شدن روح از جسم نيست. مرگ ارادي يا مرگ پيش از مرگ يك مفهوم صرفاً عرفاني است و از حديث پيامبر (ص) كه فرمودند: « بميريد پيش از آن كه بميريد.» گرفته شده است. سنايي اين نوع از مرگ را بزرگترين عامل رهايي انسان ميداند و عقيده دارد اگر انسان با تمام وجودش به خداوند عشق بورزد، از خود تهي ميشود و به چيزي جز عظمت حق نينديشد، اعمال و افعالش خدايي ميشود به مرحله فناي في الله (مرگ پيش از مرگ) ميرسد.
زان پيش كه نوبت به سرآيد تو در آن كوش تا مرده زنده شوي اي زنده مرده
ديوان، 587
3ـ مرگي كه در هر لحظه وجود دارد : اين نوع مرگ گامي در جهت رشد و تكامل انسان است و مقدمه زندگي جديد. اين نوع مرگ براي عارف بريدن از مراحل پست، متصف شدن به اوصاف پسنديده و رسيدن به مراحل والاست.
سنايي معتقد است كه چهره واقعي هر فرد بعد از مرگ مشخص ميشود. صفات و نياتي كه در درون هر فرد است نشان دهنده شخصيت واقعي اوست كه انسانها برابر آن صفات در پيشگاه حق حاضر ميشوند.
سنايي مسلمان واقعي و معتقدي است كه با بهره گيري از قرآن اعتقادات دروني خود را در مورد پديده مرگ بيان داشته است. تقسيم بندي زير بيان اعتقادات ديني او در مورد مرگ ميباشند :
1ـ حتمي و قطعي بودن مرگ
2ـ مرگ يك ناموس الهي است
3ـ انديشيدن به مرگ سبب هدايت انسان ميشود
4ـ مرگ پايان كار انسان نيست
5ـ مرگ عامل رسيدن به آرامش است
6ـ مرگ عامل محرك انسان به تلاش و كوشش است.
سنايي همچون ساير مسلمانان معتقد است كه بايد بهشت و جهنمي باشد تا فرد بدكار به عذاب جهنم نائل شود و فرد متقي نيز بر صدر بهشت بنشيند. وي ايمان به خدا، پيروي از سنت رسول اكرم (ص) و رياضت و عبادت را از جمله عواملي اساسي براي رهايي از عذاب جهنم معرفي ميكند. به نظر او رسيدن به پاداش اعمال نيك (بهشت) در گرو عمل صالح و كسب آن ميباشد. وي براساس آيات و روايات به توصيف بهشت و نعمات آن و از طرف ديگر جهنم و عذابهاي آن ميپردازد. اما با كمي توجه و دقت در حديقه و قصايد سنايي در مييابيم كه توجه او به دوزخ و عذابهاي آن بيش از توجه وي به بهشت و نعمات آن است و همين امر سبب گرديده كه به هشدار و اندرز انسانها پرداخته و ايشان را از گرفتار شدن در آتش دوزخ برحذر داشته است و توصيه ميكند كه هميشه آماده پذيرش مرگ باشيد.
به اين ترتيب لازم است كه بيشتر درباره آنچه حتماً به سراغمان خواهد آمد، يعني مرگ بدانيم. هميشه ضمير ناخودآگاه ما سئوالاتي را طرح ميكند كه از كجا آمده ايم و به كجا خواهيم رفت ؟ آيا مرگ لغايت همه چيز است ؟ آيا زندگي با پايان يافتن حيات كالبد فيزيكي به انتها ميرسد ؟ اگرنه، بعد از مرگ چه بر سرما خواهد رفت ؟ بعد از مرگ به كجا ميرويم ؟ بهشت و جهنم چيست ؟ و. .. اين يكي از مهمترين موضوعاتي است كه حتي ذهن بشر ابتدايي را نيز به خود مشغول ميداشته است. از آنچه تا به حال در كاوشهاي باستان شناسي به عمل آمده، معلوم شده است كه انسان اوليه نيز به زندگي بعد از مرگ اعتقاد داشته است و اين را ميتوان از موميايي اجسادي كه از آنها به دست آمده است فهميد و علاوه بر اين از وسايل و ابزاري كه در قبرها كنار اجساد ميگذاشتند، ميتوان پي برد. مثلاً ساكنان جزيره « فيجي» عقيده داشتند كه مردگان نيز مانند زندگان كشاورزي ميكنند، تشكيل خانواده ميدهند و با دشمنان خود ميجنگند و كارهاي زندگان را آنها نيز انجام ميدهند.
« كاميل فلاماريون» فيلسوف و فلك شناس فرانسوي در كتاب « مشاهدات علمي » خود در احوالات مردم اين جزيره مينويسد:« از عادات مردم جزيره « فيجي» اين است كه پدر و مادر خود را در سن چهل سا لگي زنده زير خاك ميكنند و علت اينكه اين دوره از عمر را انتخاب ميكنند اين است كه وسط تقريبي عمر و كاملترين سنين زندگي است و به گمان ايشان متوفي در روز بعث اموات با همان حالت قوت و كمال برانگيخته ميشوند. » (دستغيب، 1377، 4)
اين اعتقاد در بين اديان الهي قبل از اسلام هم جايگاه ويژهاي را در ميان انسانها داشته است و در همه كتب آسماني و آثار دانشمندان به وضوح درباره بقاي روح و وجود زندگي پس از مرگ سخن به ميان آمده است. در دين مبين اسلام هم بر زندگي اخروي بسيار تأكيد شده است و آن را نتيجه و غايت آفرينش دنيا و بشر ميداند.
بحث درباره قيامت و معاد در قرآن به عنوان اصل كلي و مهمي آمده كه اعتقاد به آن را شرط مسلماني بعد از ايمان به توحيد و نبوت قرارداده است. هر مسلماني ميداند كه اين دنيا سراي گذر است و هر رفتار خوب يا بدي كه داشته باشد در كارنامه اعمال او ثبت ميشود و در قيامت در دادگاه الهي آن اعمال را حاضر ميبيند و براساس آن پاداش يا كيفر داده ميشود. اين اعتقاد اسلامي بر فرهنگ و ادب ايران هم نمود خاص خود را در آثار منثور و منظوم آن نشان داده است، كه از آن جمله ميتوان « حديقه الحقيقه » سنايي كه منظومهي تعليمي و عرفاني است اشاره نمود. به طوري كه اين اثر و بسياري از آثار اين حكيم عارف سرمشق شعرا و عرفاي بعد از خود از جمله سعدي در بوستان، مولانا در مثنوي و. .. قرار گرفته است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.