پایان نامه بررسي رابطه بين اعتياد به اينترنت و سلامت روان بر اساس تست SCL-90-R در مراجعين به كافي نت
چكيده:
اعتياد يا وابستگي رفتاري به اينترنت، صرف نظر از اينكه آنرا يك بيماري يا آسيب رواني يا معضل اجتماعي بدانيم، پديدهاي مزمن، فراگير و عود كننده است كه با صدمات جدي جسماني، مالي، خانوادگي، اجتماعي و رواني همراه است. شخص وابسته متعاقب وابستگي به آن دچار افت جدي در كاركردهاي فردي، اجتماعي و رواني ميگردد.
هدف: بررسي رابطه بين اعتياد به اينترنت و سلامت روان بر اساس تست SCL-90-R در مراجعين به كافي نتهاي مشهد در شش ماهه دوم سال 1384
روش: اين پژوهش يك مطالعه توصيفي-مقطعي است. ابزارهاي پژوهش عبارتند از:
1)پرسشنامه اختلال اعتياد به اينترنت Young 2)نشانههاي بيماري 90 تجديد نظر شده (SCL-90-R) 3) پرسشنامه جمعيت شناختي
نمونه مورد مطالعه 100 نفر(82 مرد و 18 زن) ميباشد كه از روش نمونهگيري چند مرحلهاي تصادفي انتخاب شدهاند.
نتايج: داده ها با استفاده از نرم افزارSPPS، آمار توصيفي و استنباطي تحليل گرديد، از بين شركت كنندگان 47 درصد اعتياد به اينترنت داشتند بين اختلال اعتياد به اينترنت و تمام مقياسهاي باليني SCL-90-R (جسماني سازي، وسواس- اجبار، حساسيت در روابط بين فردي، افسردگي، اضطراب، حالات پارانوئيدي، خصومت و پرخاشگري، حالات سايكوتيك)ارتباط معنيداري(P<0. 001)وجود دارد كه نمايانگر اينست كه شيوع اختلالات روانپزشكي در معتادان به اينترنت بالاتر از جمعيت عادي است.
واژه هاي كليدي:اختلال اعتياد به اينترنت-سلامت روان-SCL-90-R
مقدمه
اينترنت (Internet) كه در ابتدا به منظور برقراري ارتباط بين پژوهشگران وزارت دفاع آمريكا راه اندازي شد، امروزه با رشد چشمگير تعداد كاربران، بصورت شبكه عظيم جهاني درآمده است. (1)بطوري كه طبق تخمين دانشمندان تعداد كاربران از 500000 نفر در سال 1989 به حدود 700 ميليون نفر در سال 2004 رسيده است. (2)
اينترنت براي مردم اين نسل امكانات بسيار زيادي در جهت دستيابي به انواع اطلاعات، برقراري ارتباط با مردم كشورهاي مختلف، دانشگاهها و كتابخانههاي بينالمللي وامكان خريد و فروش كالا وهزاران امكانات متنوع ديگر فراهم آورده است.(1)
با رشد سريع تعداد كاربران در كنار فوايد بيشمار اينترنت، سوالاتي در زمينه اثرات نامطلوب آن بر انسانها، مطرح ميشود. بطوريكه اين موضوع نظر دانشمندان بسياري را در سالهاي اخير جلب كرده است.
در تحقيقات مختلف گزارش شده بعضي كاربران اينترنت الگوي مصرفي خاصي دارند كه باعث شده در زندگي عادي آنان اختلالاتي بوجود آيد بطوريكه گزارشهاي زيادي در زمينه پيامدهاي سوء استفاده از اينترنت در روابط خانوادگي، تحصيلي و شغلي افراد وجود دارد. تعابير مختلفي براي اين نوع مصرف از سوي دانشمندان پيشنهاد شده كه رايج ترين آن، اصطلاح”اختلال اعتياد به اينترنت”(Internet addiction Disorder) است (3) كه در DSM-IV-TR در گروه اختلال كنترل تكانه كه به گونه اي ديگر مشخص نشده است (NOS = Non Other wise Specified)، قرار ميگيرد. (4)
با وجود اينكه فرضيات فراواني درباره ماهيت اثرت اينترنت بر سلامت روان مردم وجود دارد، اما تحقيقات كميدرباره اين ارتباط انجام شده است. و به علت ناشناخته بودن آن در محافل علمي، اين اثرات معمولا از ديد متخصصان پوشيده مي ماند. (5)
اين تحقيقات تا كنون ارتباط بين اعتياد به اينترنت با اضطراب اجتماعي، منزوي بودن(Loytsker,Aiello، 1997 )(6) افسردگي (Rodgers,Young، 1998) (2)، (Orazack، 1999 )(7)، رفتار جنسي تكانهاي (Cooper و همكاران) (2) و.. . را نشان دادهاند.
با توجه به رشد سريع اينترنت در ايران و اهميت سلامت روان در كاربران اينترنت و تحقيقات محدود در اين زمينه، بر آن شديم اين پژوهش را با هدف بررسي ارتباط بين اعتياد به اينترنت و سلامت روان انجام دهيم.
سلامت روان:
سلامت و بيماري:
سلامت و بيماري مفاهيميداراي همپوشاني هستند كه در طيفي گسترده قرار دارند. يك طرف طيف را سلامت وضع جسمي، رواني و اجتماعي مطلوب، تشكيل ميدهد كه در طول زمان، متغير است. طرف ديگر، طيف بيماري قرار دارد كه با علائم بيماري وناتواني توام است. در طول تاريخ بويژه در قرن بيستم، در مقايسه با گذشته الگوي بيماري تغيير كرده است. نظريه هاي مربوط به جسم، روندهاي بيماري و وضع رواني، از هزاران سال پيش به بعد تغيير يافته است. زماني مردم معتقد بودند كه بيماري بوسيله ارواح خبيثه وعوامل مشابه بوجود مي آيند. در بين سالهاي 500 تا 300 پيش از ميلاد مسيح، فلاسفه يوناني نخستين نظريه را درباره سلامت و بيماري ارائه دادند. آنان سعي كردند توضيح دهند كه بيماري چگونه بوجود مي آيد و اظهار كردند كه جسم و روان موجوديتي جداگانه دارند. در دوران قرون وسطي، كليسا بر نظريه هاي بيماري، تاثيري وافر گذاشت و مصرا بر اين عقيده بودند كه دلايلي جادويي درباره بيماري وجود دارد. فلاسفه و دانشمندان، از قرن هفتم تا بيستم، زير بناي الگوي زيستي-پزشكي را در بيان مفهوم سلامت و بيماري، پايه ريزي كردند.
الگوي زيستي- پزشكي بسيار مفيد بوده است و پژوهشگران توانستند به پيشرفتهاي زيادي در اغلب بيماريهاي عفوني نائل آيند. اما اغلب پژوهشگران امروزه به اين نتيجه رسيدهاند كه جنبه هاي فردي بيماران، سوابق، روابط اجتماعي، شيوه زندگي، شخصيت و فرايندهاي رواني آنان بايد در بيان مفهوم سلامت و بيماري در نظر گرفته شود. در نتيجه، الگوي زيستي-رواني-اجتماعي به عنوان پيشرفته ترين نظريه، مورد قبول واقع شده است. در اين الگوي جديد، سيستمهاي زيستي، روان شناختي و اجتماعي همواره بر يكديگر تاثير ميگذارند و هر يك در ديگري تغييراتي ايجاد ميكند. ديدگاه فراخناي زندگي نيز با در نظر گرفتن تاثير رشد در سلامت و بيماري، بعد مهم ديگري به اين الگو افزوده است.
دورنماي پيشگيري از بيماريها:
بنا به گفته متخصصين بهداشت عمومي، اگر چه علم و فنآوري در درمان بيماريها نقش عمدهاي داشتهاند، پيشرفتهاي اساسي در بهداشت نه از راه تشخيص ودرمان، بلكه از راه پيشگيري از بيماريها و ارتقاء سلامت بدست آمدهاند. پيشگيري از بيماريها در سه سطح تعريف ميشود:
1-پيشگيري اوليه: شامل اقداماتي است كه به منظور پرهيز از بيماري يا جراحت انجام ميگيرد. دو روش نويد بخش براي پيشگيري اوليه وجود دارد. يكي درگير كردن متخصصان حرفه پزشكي و پيرا پزشكي در آموزش ارتقاي سلامت به بيماران(Levin و همكاران، 1992؛Radecki، Branton، 1992) و دوم استفاده از پرسشنامه هايي كه در تشخيص عوامل خطرزا و رفتارهاي غير بهداشتي كه نياز به اصلاح دارد، به بيماران كمك ميكند(Wise، 1986)
2-پيشگيري ثانويه: شامل اقداماتي است كه به منظور تشخيص و درمان بيماري يا جراحت در مراحل اوليه انجام ميشود. به عنوان مثال معاينات پزشكي ساليانه.
3-پيشگيري ثالث: جراحات شديد يا بيماريهاي پيشرفته، معمولا به آسيبهاي برگشت ناپذير يا دائم منجر ميشود. پيشگيري ثالث شامل اقداماتي است كه سبب كند شدن يا مهار آسيب ميگردد، از معلوليت جلوگيري ميكند و موجب توانبخشي بيمار ميشوند.
روشهايي براي ارتقاي وضعيت سلامت:
هدف برنامههاي ارتقاي سلامت، تشويق به انجام رفتارهاي بهداشتي به وسيله آموزش اين رفتارها و چگونگي صحيح انجام گرفتن آنها و همچنين متقاعد ساختن افراد به تغيير عادتهاي غير بهداشتي است. از جمله روشهاي براي ارتقاي وضعيت سلامت، ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
1-اخطارهاي ترس برانگيز
بر اساس الگوي باور بهداشتي، احتمال در پيش گرفتن رفتارهاي بهداشتي در كساني بيشتر است كه معتقدند در معرض خطر مشكلات بهداشتي جدي قرار دارند. به عبارت ديگر، ترس، انگيزه اي براي پرداختن به وضع سلامتشان شده است.
2-در اختيار گذاردن اطلاعات:
كساني كه مي خواهند زندگي سالميداشته باشند، به اطلاعات نياز دارند، آنان بايد بدانند چه كاري را در چه وقت، در چه جايي و چگونه انجام دهند.
3-روشهاي رفتاري:
روشهاي رفتاري، مستقيما بر بهبود رفتار پيشگيرانه تمركز دارند. چنين روشهايي شامل كاراموزي يا راهنمايي هايي ويژه براي درنظر گرفتن يك رفتار، وتهيه تقويميبراي يادآوري زمان انجام دادن رفتار مورد نظر ويادآورهاي قرارهاي ملاقات ميشود.
4- برنامههاي ارتقاي سلامت در مدارس:
مدارس دولتي و خصوصي موقعيت بي نظيري براي ارتقاي سلامت دارند. در كشورهاي پيشرفته، تقريبا به همه افراد در سنيني كه از نظر در پيش گرفتن رفتارهاي بهداشتي بسيار حياتي است، دسترسي وجود دارد. برنامههاي آموزش بهداشت در مدارس كه از كارايي لازم برخوردارند، به كودكان مي آموزند كه رفتارهاي سالم و ناسالم و پيامدهاي عمل به هر يك كدامند.
5-برنامههاي ارتقاي سلامت ويژه محل كار:
برنامههاي ارتقاي سلامت ويژه محل كار از نظر هدف تفاوت دارند، ولي معمولا همه آنها به اين عوامل خطر زا مي پردازند:فشار خون بالا، سيگار كشيدن، عادتهاي غذايي ناسالم، چاقي نداشتن تناسب جسمي، مصرف نابجاي مشروبات الكلي و استرس زياد.
6- برنامههاي ارتقاي سلامت در سطح جامعه:
اين برنامهها با هدف دستيابي به تعداد بيشتري از مردم براي افزايش اطلاعات و بهبود عملكردهاي پيشگيرانه آنان طراحي شدهاند.
روان شناسي سلامت:
روان شناسي سلامت، دانش خود را از زير شاخه هاي رشتههاي روان شناسي و چند رشته ديگر به غير از روان شناسي، مانند پزشكي، زيست شناسي، مددكاري اجتماعي همهگير شناسي، بهداشت عمومي، جامعه شناسي و مردم شناسي كسب ميكند.
مطالعه متغيرهاي مهم در روان شناسي سلامت، مستلزم استفاده از روشهاي تحقيقي آزمايشي و غيرآزمايشي است. روشهاي آزمايشي معمولا با كنترل ودستكاري متغيرها انجام ميشوند تا بتوانند به نتيجه علت و معلولي دست بيابند. در روشهاي غير آزمايشي، تمركز بر مطالعه روابط ميان متغيرها(اما نه رابطه سببي)است. روشهاي همبستگي روابط ميان متغيرها را نشان ميدهند، اما معلوم نيست كه ايا اين روابط سببي هستند يا نه. روشهاي شبه آزمايشي در بررسي متغيرهايي كه نميتوان آنها را كنترل كرد، مانند سن و جنس مفيدند. پژوهشگران در بررسي افراد داراي سنين مختلف، از روشهاي مقطعي و طولي استفاده ميكنند. براي بررسي نقش وراثت در سلامت و بيماري، ميتوان از روش مطالعه دوقلوها استفاده كرد. (8)
بهداشت رواني
بهداشت رواني (Mental health=Mental Hygiene) يا روانپزشکي پيشگير(Preventive Psychiaty) به کليه روشها و تدابيري اطلاق ميشود که براي جلوگيري از ابتلا به بيماريهاي رواني به کار ميرود.
تعريف :
مشکل تعريف بهداشت رواني از آنجا سرچشمه ميگيرد که هنوز تعريف صحيح و قابل قبولي براي بهنجاري (Normality) نداريم. بسته به تعاريف و نقطه نظر هاي زيادي با توجه به شرايط و موقعيت هاي اجتماعي، سنن و فرهنگ براي بهنجاري شده است.
پزشکان و افرادي که با ديد پزشکي به مسئله نگاه ميكنند بهنجاري يا سالم بودن را نداشتن علائم بيماري تلقي ميكنند و به عبارت ديگر سلامتي و بيماري را در دو قطب مخالف يکديگر قرار ميدهند و براي اينکه فردي سالم و بيمار شود بايستي از قطب سالم به قطب مخالف برود. اين امر در بعضي از بيماريها منجمله بيماريهاي عفوني ممکن است صادق باشد ولي بيماريهاي رواني صادق نيست. عدم وجود علائم بيماري رواني و يا از بين رفتن علائم بيماري در اثر درمان به اين معني نيست که فرد از سلامت رواني کامل برخوردار و باصطلاح سالم است. بيماران مبتلا به صرع، جنون ادواري و انواع افسردگي و نظاير آن از اين قبيلند. البته اين موضوع منحصر به بيماريهاي رواني نيست و در اکثر بيماريهاي جسماني نيز صدق ميكند. بيماران مبتلا به فشار خون يا بيماري قند و غيره اگر به علت استفاده از دارو به فشار خون عادي و يا قند خون در حد طبيعي دارند دليلي بر سلامتي آنها نيست چون قطع درمان باعث پيدايش و برگشت علائم بيماري خواهد شد. پزشکان و روانپزشکان بهداشتي (Public Health Psychiatrist) که در سازمانهاي بهداشتي با طب پيشگيري و برنامههاي اجرايي سروکار دارند و به اصطلاح، ديد بهداشتي دارند مانند اپيدميولوژيستها براي تعريف بهنجاري از نرمال ميانگين (Normality as Avarage) يا زنگوله معروف منحني توزيع نرمال استفاده ميكنند و افراد را با خصوصيات افراد ميانگين مقايسه ميكنند. اين روش جنبه باليني و درماني نداشته و جنبه آماري دارد. بعلاوه تعيين خصوصيات افراد ميانگين که از طريق آماري بدست مي آيد، خود مسئله سختي است. روانپزشکان فردي را از نظر رواني سالم ميدانند که تعادلي بين رفتارها و کنترل او در مواجهه با مشکلات اجتماعي وجود داشته باشد. (Normality as Transactional system and/or Interacting system) از اين ديدگاه انسان و رفتارهاي او در مجموع يک سيستم در نظر گرفته ميشود که بر اساس کيفيات تاثير متقابل عمل ميكنند. با اين ديد سيستميک ملاحظه ميشود که چگونه عوامل متنوع زيستي انسان بر عوامل رواني اجتماعي او اثر گذاشته و بالعکس از آن اثر مي پذيرد. به عبارت ديگر در بهداشت و تعادل رواني، انسان به تنهايي مطرح نيست بلکه آنچه مورد بحث قرار ميگيرد پديدههايي است که در اطراف او وجود دارند و بر جمع سيستم و نظام او تاثير ميگذارند و از آن متاثر ميشوند.
روانکاوان و طرفداران فرضيه هاي روانکاوي ( روان تحليلي ) از شخصيت ايده آل صحبت ميكنند « من» (Ego) را ميانجي بين خواسته هاي « نهاد »(Id) و کنترل و مؤاخذه « فوق من » (Super Ego)ميدانند و بهنجاري را ميانجيگري صحيح و منطقي بين دو قدرت « نهاد » و « ابر من » ميدانند.
کارشناسان سازمان بهداشت رواني سلامت فکر و روان را اينطور تعريف ميكنند: سلامت فکر عبارتست از قابليت ارتباط موزون و هماهنگ با ديگران تغيير و اصلاح محيط فردي و اجتماعي و حل تضادها و تمايلات شخصي بطور منطقي عادلانه و مناسب.
Levinson و همکارانش در 1962 سلامتي روان را اينطور تعريف کرده است : سلامتي رواني عبارتست از اينکه فرد چه احساسي نسبت به خود، دنياي اطراف محل زندگي، اطرافيان مخصوصا با توجه به مسئوليتي که در مقابل ديگران دارند چگونگي سازش وي با درآمد شناخت خود و شناخت موقعيت مکاني و زماني خويشتن.
Karl Menninger ميگويد: سلامت رواني عبارتست از سازش فرد با جهان اطرافش به حداکثر امکان بطوريکه باعث شادي و برداشت مفيد و مؤثر بطور کامل شود. طبق تعريف Watson مؤسس مکتب رفتارگرايي، رفتار عادي نمودار شخصيت سالم انسان عادي است که موجب سازگاري او با محيط و بالنتيجه رفع نيازهاي اصلي و ضروري او ميشود.
تعريف Gisburg در مورد بهداشت رواني عبارتست از : تسلط و مهارت در ارتباط صحيح با محيط بخصوص در سه فضاي مهم زندگي : عشق، کار و تفريح. اين شخص و همکارانش براي توضيح بيشتر ميگويند: استعداد يافتن و ادامه کار داشتن خانواده، ايجاد محيط خانوادگي خرسند، فرار از مسائلي که با قانون درگيري دارد، لذت بردن از زندگي و استفاده صحيح از فرصتها ملاک تعادل و سلامت روان است. (9)
اصول بهداشت رواني عبارتست از:
- احترام فرد به شخصيت خود و ديگران
- شناختن محدوديتها در خود و افراد ديگر
- دانستن اين حقيقت که رفتار انسان معلول عواملي است
- آشنايي به اينکه رفتار هر فرد تابع تماميت وجود اوست
- شناسايي احتياجات و محرکهايي که سبب ايجاد رفتار و اعمال انسان ميگردد.
هيچ انساني در برابر امراض رواني مصونيت ندارد. البته دانستن اينکه هر شخصيتي ممکن است گرفتار ناراحتي رواني شود خود به خود کافي نيست. زيرا که بهداشت رواني فقط منحصر به تشريح علل اختلالات رفتار نبوده بلکه هدف اصلي آن پيشگيري از وقوع ناراحتيها ميباشد. پيش گيري به معناي وسيع آن، عبارت ميباشد از بوجود آوردن عواملي که مکمل زندگي سالم و نرمال است. بعلاوه درمان اختلالات جزئي رفتار، بمنظور جلوگيري از وقوع بيماريهاي شديد رواني.
در سالهاي اخير در کشور ايران مانند کشورهاي ديگر جهان علاقه مخصوصي هم از طرف مقامات دولتي، و هم از جانب مردم به امر بهداشت رواني نشان داده شده است. اگر چه هنوز مدت زماني از اين توجه و علاقه نگذشته ولي اثرات آن در بهبود اوضاع بيمارستانهاي رواني و بکار بردن روشهاي صحيح در پيشگيري مشاهده ميگردد. با وجود اين پيشرفتهاي محسوس ميتوان گفت که مردم ما هنوز از فهم و درک صحيح ماهيت و علل اختلالات رواني به درستي آگاهي ندارند و متاسفانه آمارهاي دقيق و منظمي مربوط به اين موضوع نيز در دسترس نيست. برحسب آمارهايي که کشورهاي مختلف ارائه دادهاند، معلوم شده است که تعداد بيماران رواني بطور مداوم رو به ازدياد ميباشد. بعضي از تحقيقات ابتدائي در ايران نيز رشد روزافزون بيماريهاي رواني را تاييد ميكند ولي چون اين تحقيقات کامل نيست بايد منتظر نتايج نهايي آنها بود. (10)
اينترنت
اينترنت، شبکه اي است جهاني شامل رايانههايي که به هم اتصال دارند و طبق استانداردهاي خاص اطلاعات را به اشتراک ميگذارند. اين شبکه شامل ميليونها شبکه کوچک خانگي، دانشگاهي، تجاري و دولتي است که حاوي انواع اطلاعات و خدمات مانند پستهاي الکترونيک(E-mail)، امکانات گفتگو، انتقال اطلاعات و صفحات مختلف است.
اينترنت بزرگترين سامانه اي است که تاکنون به دست انسان، طراحي، مهندسي و اجرا گرديده است. اين شبکه عظيم جهاني در ابتدا در اواخردهة 1960 با انگيزه همکاري و دسترسي چند سويه به منابع و مهارتهاي محاسباتي و امکان فعاليت در زمينههاي بين رشته اي علوم و مهندسي راهاندازي شد. در اين سالها، وزارت دفاع آمريکا براي برقراري ارتباط بين پژوهشگراني که در طرحهاي دفاعي مشغول فعاليت بودند، به منظور به اشتراک گذاردن منابع اطلاعاتي به فکر راه انداختن شبکه رايانهاي افتاد. اين شبکه که به ARPANET معروف شد، در ابتدا فقط چند رايانه را به هم وصل ميكرد ولي خيلي زود صدها رايانه ديگر را نيز در برگرفت.
در اوايل سال 1980 ميلادي ARPANET به INTERNET تبديل شد و شبكههاي رايانهاي در مؤسسات آموزشي و تحقيقاتي آمريکا با پشتيباني بنياد ملي علوم آمريکا به يکديگر متصل شدند و سپس مراکز علمي اروپا و ساير کشورها نيز به آن پيوستند.
از اواخر دهه 1990 اينترنت به صورت يک شبکه همگاني و جهاني درآمده است.
وابسته شدن تمامي فعاليتهاي بشر به اينترنت در مقياسي بسيار عظيم و در زماني چنين کوتاه حکايت از آغاز دوران تاريخي نوين در عرصه هاي گوناگون علوم، فنآوري و بخصوص نحوه تفکر انساني دارد. (1)
اعتياد به اينترنت
تعريف
اصطلاح اعتياد به تکنولوژي (Technological addiction) براي اولين بار توسط Griffiths 1996 و اعتياد به رايانه(Copmuter addiction) توسط Shotton (1991) در انگلستان معرفي شد. (7)
در سال 1996 Goldberg براي اولين بار اصطلاح اختلال اعتياد به اينتر نت (Internet Addiction Disorder =AID) را مطرح کرد. (11)
هر چند که مطرح کردن اين موضوع در محافل دانشگاهي تمسخر و بي توجهي متخصصان را بدنبال داشت، با انجام مطالعات متعدد در سالهاي بعد اين موضوع بيشتر مورد توجه قرار گرفت.
اين اختلال با عناوين متفاوتي از قبيل « وابستگي رفتاري به اينترنت » (Internet behavior)، « استفاده مرضي از اينترنت »(Pathological Internet Use =PIU)، « استفاده مشکل زا از اينترنت » (=PIU Problematic Internet Use)، « استفاده بيش از اندازه از اينترنت »(excessive)، “سوءاستفاده از اينترنت “(Internet Abuse)، ” غيرسازشي “(Maladaptive) و ” اختلال اعتياد به اينترنت ” معرفي ميشود. ولي عناوين ” اختلال اعتياد به اينترنت ” و ” استفاده مرضي از اينترنت ” در نوشته هاي اخير (مثلا: Young 1996، 1997، 1998، 1999 ؛ Davis، 2001، 1999 ؛ Caplan، 2000، 2002؛ Griffiths 1996، 1997، 2000 ؛ Goldberg، 1996 ؛ Young و Radgers ؛ Sanders و همکاران، 2000 ؛ Kraut و همکاران 1998، Prafarelli و همکاران، 1999؛ Kennedy، Souza 1998 ؛ Grohol، 1999 ) بيشتر از عناوين ديگر به کاررفته است. عليرغم پژوهشهاي گسترده در سالهاي اخير، در اين زمينه هنوز توافقي در بين روانشناسان در زمينه تعريف و اندازه گيري اين اختلال حاصل نشده است، به علاوه يک نظريه جامع که بتواند تعيين کند چگونه اين اختلال به بهداشت رواني يا اجتماعي ارتباط پيدا ميكند وجود ندارد(Caplan 2002).
بطور کلي اين اختلال را ميتوان به عنوان نوعي استفاده از اينترنت که بتواند مشکلات روان شناختي، اجتماعي، درسي و يا شغلي در زندگي فرد ايجاد کند تعريف کرد. (3)
تنوع اين عناوين به دليل ديدگاههاي متفاوت محققان نسبت به اين اختلال است.
Goldberg در سال 1996 اختلال اعتياد به اينترنت را نوعي اختلال رفتاري ميداند و از معيارهاي تشخيصي وابستگي به مواد ، -IV-TR DSMسال 1995 براي تشخيص آن بهره ميگيرد. (11)
از طرفي مطالعهها تاييد ميكنند کساني که وابستگي به مواد دارند نسبت به ديگران تمايل بيشتري به صرف کردن وقت خود در اينترنت دارند (Scherer، 1997 )
بنابراين ارتباط قوي بين اشخاصي که به اينترنت اعتياد دارند و وابستگي آنان به مواد اين باور را قوي تر کرد. (2) بعضي اعتياد به اينترنت را به عنوان يک ” اختلال رواني ” مطرح کردند و براساس اين ديدگاه يک رشته تحقيقات جديد با عنوان ” روان درماني اينترنت “(Internet Psychotherapy) انجام شده است که از طريق تشکيل گروههاي جديد و گروههاي بحث انجام ميگيرد. ( Stein 1997 ). اين ديدگاه معتادان به اينترنت را “بيمار” ميداند.
Young در 1998 و Orazack در1999 اين اختلال را به عنوان نوعي ” اختلال کنترل تکانه” (Impulse Disorder) دانستند زيرا در تحقيقات آنها بعضي از ويژگيهاي اين مشکل مشابه قماربازي مرضي(Pathological Gambling) بود. Young 7 دليل براي اين مسأله عنوان کرد:
1- نارضايتي نسبي 2- اضطراب مربوط به شغل
3- مشکلات مادي 4- احساس عدم امنيت
5- اضطراب 6- کشمکشهاي زندگي
7- زندگي اجتماعي محدود(12)
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.