پایان نامه بررسی میزان به کار گیری فنون علم مدیریت توسط مدیران صنایع تولیدی
مقدمه
از زمانی که بشر به زندگی اجتماعی روی آورد، برای رفع نیاز های خود همواره در کارهای دست جمعی و گروهی نیاز به هماهنگی، رهبری و در بسیاری موارد برنامه ریزی و سازماندهی پیدا کرد. در هر زمینه ای که برای تحقق اهداف دست جمعی نیاز به همکاری پیدا می شد، رهبری باید گروه را در جهت هدف هدایت می کرد.البته نحوه ی انتخاب رهبر در جوامع مختلف متفاوت بوده است، ولی واقعیت این است که بدون اندیشه ی مدیریت از بدو زندگی اجتماعی انسان ها، یا از بدو تاریخ، عمل مدیریت وجود داشته است.
لوح های گلی بازمانده از سومری ها، که قدمتی 5000 ساله دارد، نشان می دهد که آنان موجودی های انبار های خود را در آن ها یادداشت و آن ها را در معابد نگاهداری می کرده اند. شاید این لوح ها اولین آثار مدون علمی مدیریت در تاریخ باشد.
بررسی تاریخ ملل باستانی مانند مصر، چین، ایران، روم و یونان نشان می دهد که بدون وجود سیستم منظمی از اعمال سازمان یافته و نظام دار و بدون مدیریتی دقیق امکان اداره ی امپراطوری های عظیم در این سرزمین ها، تدارک و آماده سازی ارتش های عظیم و توفیق ان ها در جنگ های طولانی و بزرگ، ساختن آثار معماری بسیار عظیم و دقیق و زیبا، اجرای نظام های کنترل و نظارت در سرزمین های بسیار وسیع، اجرای سیستم های ارتباطی دقیق و سریع و پیاده کردن شیوه های دقیق برای تجارت بین الملل و بسیاری امور دیگر امکان پذیر نبوده است.
دانش اولیه ی مدیریت در این دوران از نسلی به نسل دیگر منتقل و یا به طور تجربی آموخته
می شد.
در قرون وسطی (سال های بین 476-1450) با رشد نظام های فئودالی سازمان های غیر متمرکز حکومتی به وجود آمد اما فقط در قلمرو کلیسا شالوده سازمان هاای بزرگ، منظم و کاملی پایه ریزی شد و بعد از این دوره تاریخ مدیریت به اداره ی ارتش های بزرگ و خدمات اجباری نظام در دنیای مغرب زمین بستگی پیدا میکند.
با از بین رفتن نظام های فئودالی و پیدایش انقلاب صنعتی در اواخر قرن هیجدهم، عقلایی کردن مدیریت ضرورت یافت. انقلاب صنعتی که از انگلستان آعاز شد به سرعت به دیگر کشورهای اروپا اشاعه یافت و نیاز به ایجاد سازمان هاای عمومی، بازرگانی و صنعتی وسیع تر به منظور تحقق بخشیدن به هدف های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور ها بیش از پیش محسوس شد.
یکی از ثمرات انقلاب صنعتی استفاده از ماشین به جا ی نیروی کارگر و ماشینی کردن تولید بود که باعث شد زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جوامع صنعتی اروپا و آمریکا دگرگون شود، شهرنشینی گسترش یابد و جوامع صنعتی به دلیل تولید انبوه به دنبال بازار های جدید مصرف باشند و به سب تشکیل سازمان های بزرگ و نیاز به سرمایه های کلان، سازمان ها مالکان متعدد بیابند، مدیریت از مالکیت منفک و در نتیجه برای دستیابی سازمان ها به بازدهی و کارایی بیشتر، تخصص مدیریت و ضرورت تفکر علمی در مدیریت مطرح شود.
بنابراین، اگرچه قدمت کارکرد مدیریت به قدمت تاریخ بشر است و با وجودی که از حدود دو قرن گذشته مطالعاتی در زمینه ی مدیریت به عمل آمده است، ولی مهم ترین مطالعات و تالیفات مدیریت مربوط به اوایل قرن بیستم است.
امروزه مدیران می توانند به بهترین نحو سازمان ها را در تعیین و تامین هدف ها یاری دهند؛ افرادی را استخدام یا اخراج کنند و برای تعیین مسیر شغلی، فرصت هایی را برای کارکنان و اعضای خود فراهم آورند. ولی صرف نظر از میزان نقش رسمی یا غیر رسمی مدیران،مسئولیت اساسی همه ی آن ها در همه ی سازمان ها یکسان است، (کمک به سازمان و اعضای آن در تعیین یک سلسله از هدف های کوتاه و بلند مدت )،بنابراین امروزه نمی توان امور مدیریتی را بدون آگاهی از علم مدیریت به درستی اداره کرد.
تنوع رشته های مدیریتی حاکی از وسعت نیازمندی به این ابزار علمی برای رفع مشکلات زندکی انسان ها، بخصوص معضلات صنعتی است. بسیاری از محققان و صاحب نظران علم مدیریت به این نکته معتقداند که فلسفه علم مدیریت فلسفه اصالت نفع است.
بر اساس این تفکر، نتایج اهمیت دارند و اهمیت شیوه های رسیدن به نتایج در درجه ی بعد است.
در حقیقت مدیریت، علمی است که به صورت آگاهانه و مستمر انجام می شود و به سازمان شکل می دهد و مهمترین عامل حیات، رشد و یا مرگ سازمان هاست.
بر این اساس مدیریت شامل مجموعه وظایفی است که افراد و فعالیت های سازمان و یا اداره ای را برای تحقق اهداف از قبل تعیین شده راهنمایی می کند.
بسیاری از صاحب نظران علت موفقیت و شکست نهادها و سازمان ها را در تفاوت شیوه ی مدیریت آن ها می دانند.
نظریه پردازان زیادی ایده های بسیاری را در زمینه ی علم مدیریت مطرح کرده اند؛ به عنوان مثال ماری پارکر معتقد است: “مدیریت کار کردن با و از طریق مردم است”.
هربرت سایمون مدیریت را “فرایند تصمیم گیری” و بارتول آن را “فرایند حصول اهداف سازمانی با درگیر شدن با وظایف چهارگانه برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری و نظارت” می داند.
1-2: مدیریت چیست ؟
سازمان برای نیل به مقاصد خود و جهت دادن به فعالیت های کارکنان در راستای هدف هایش به سرپرستی، نظارت، هماهنگی و هدایت نیاز دارد. مجموعه ی وظایفی که رفتار و فعالیت سازمان را در مسیر هدف تنظیم، تصحیح، تقویت و راهنمایی می کند مدیریت نامیده می شود. همه ی سازمان های رسمی برای استمرار و تداوم فعالیت خود به مدیریت نیاز دارند.
فقدان مدیریت موجب ناهماهنگی، انحراف از هدف، اتلاف وقت و انرژی می شود و سازمان ها را به نابسامانی و از هم پاشیدگی می کشاند(علاقه بند، 1370، 14-15)
سازمان و مدیریت لازم و ملزوم یکدیگرند، وجود یکی بدون دیگری بی معناست. مدیر در سازمان فعالیت می کند و هیچ سازمانی از مدیریت بی نیاز نیست.
برای مدیریت تعریف های گوناگونی از ابعاد مختلف ارائه شده است. اگر مدیریت فرایندی باشد که مدیر برای تحقق هدف های سازمان آن را پی می گیرد، تعریف فرایندی ارائه می شود.
مدیریت عبارت است از فرآیند برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و نظارت بر کار اعضای سازمان و کاربرد کلیه منابع قابل دسترسی برای رسیدن به هدف های تعیین شده ی سازمان(استونر1995، 7).
در جای دیگری مدیریت به صورت فرایند دستیابی به هدف های سازمانی با همکاری افراد،از طریق آنان و سایر منابع سازمانی تعریف شده است. این تعریف سه ویژگی دارد که بر اساس آن مدیریت (1) مجموعه فرایندی از فعالیت های مستمر و مرتبط است، (2) متمرکز بر تحقق اهداف سازمانی است و (3) از طریق همکاری با افراد و استفاده از سایر منابع سازمانی به این اهداف دست می یابد
( سرتو،1994، 6).
مدیریت به عنوان «هنر انجام دادن کارها به وسیله دیگران» نیز تعریف شده است. زیرا مدیران با اتخاذ تدابیری برای انجام کارها توسط دیگران و نه شخص مدیر به اهداف سازمان نایل می شوند
3-1: انواع مدیران از نظر فعالیت های سازمانی
الف: مديران وظيفه اي : مدیران وظیفه ای (تخصصی) کارکنانی را با مهارت های ویژه در یک زمینه ی خاص مانند حسابداری، امور پرسنلی، پرداخت، بازاریابی و تولید سرپرستی می کنند. اجرای همه ی این وظایف برای توفیق سازمان ضروری است (هل ریگل،1989، 11).
ب: مديران عمومي : مدیران عمومی مسئول کلیه ی وظایف و فعالیت هایی هستند که در یک واحد یا یک سازمان انجام می شوند و معمولا دو یا چند بخش را با هم هماهنگ می کنند. این فعالیت ها عبارتند از تولید، بازاریابی، امور مالی و مانند آن ها (استونر،1995، 17).
مدیران عمومی در شغل خود با عدم اطمینان زیاد، پراکندگی بسیار و حجم زیادی از اطلاعات مواجه اند. آنان باید در برابر عده ی زیادی از افراد داخل و خارج سازمان واکنش نشان دهند، زیرا افراد مختلف از قبیل صاحبان سهام، گروه های حافظ منافع مصرف کنندگان، موسسات دولتی، اتحادیه ها و مانند آن ها. غالبا اهداف و دیدگاه های متفاوتی دارند و مدیر عمومی باید بتواند این مشکلات را با ابتکار خود سرو سامان دهد.
4-1: انواع مدیران از نظر سطح سازماني
الف: مديران عملياتي (خط اول) : مدیران در این سطح مستقیما مسئول تولید کالاها و خدمات هستند. این مدیران را معمولا رئیس قسمت، سرپرست یا متصدی می نامند. آنان فقط کارکنان عملیاتی را هدایت می کنند و سرپرستی مدیران دیگر را بر عهده ندارند. کارکنانی که به آنان گزارش می دهند معمولا کارهای تولیدی یا عملیاتی سازمان را انجام می دهند. این سطح از مدیریت
حد فاصل بین مدیران سطوح میانی و کار های اجرایی است. بیشتر وقت این مدیران با کارگران صرف می شود و زمان کمی را با مدیران بالاتر یا افراد خارج از سازمان می گذرانند. این مدیران با محیط کاری خود کاملا در ارتباطند و مسائل آن را حل می کنند. در حقیقت آنان در «خط آتش» کار می کنند، جایی که عملیات در آن صورت می گیرد (هل ریگل،1989، 7-8).
ب: مديران مياني : مدیران میانی یک رده بالاتر از مدیران عملیاتی هستند، به طور مستقیم به مدیریت رده ی بالا گزارش می دهند و یک پل ارتباطی بین مدیریت عالی و مدیریت عملیاتی سازمان تشکیل می دهند. آنان راهبرد ها و خط مشی های ارائه شده توسط مدیران عالی را به هدف های ویژه و برنامه ها تبدیل می کنند و برای اجرا در اختیار مدیران عملیاتی قرار می دهند. این مدیران بیشتر وقت خود را صرف حضور در جلسه ها و تهیه ی گزارش ها می کنند (هل ریگل،1989، 10).
ج: مديران عالي : این سطح از مدیریت معمولا گروه کوچکی از مدیران را تشکیل می دهد که مسئول اداره ی کل سازمان هستند. آنان اهداف، خط مشی ها و راهبرد ها را تدوین و واکنش های سازمان را در برابر محیط معین می کنند. معمولا این سطح از مدیریت را مدیر عامل، مدیر، رئیس و جز آن می نامند. این مدیران غالبا در جامعه، در معاملات تجاری و در مذاکره با دولت نماینده ی سازمان خود هستند. آنان بیشتر وقت خود را صرف صحبت با مدیران عالی سایر مؤسسات و افراد خارج از سازمان می کنند (هل ریگل،1989، 10-11).
1-5: مهارتهاي مورد نیاز مدیران
الف: مهارتهاي ادراکي
این مهارت ها توانایی هماهنگ کردن وحدت همه ی فعالیت های سازمان را به مدیر می دهند تا بتواند سازمان را به صورت یک کل در محیطی که آن را احاطه کرده است مشاهده، و روابط متقابل بخش های مختلف و چگونگی تاثیر تغییر هر قسمت در کل سازمان را پیش بینی کند.
مهارت های ادراکی توانایی تحلیل موقعیت و تعیین ریشه ی مسائل و تدوین برنامه ی مناسب را به مدیر می دهند. این مهارت ها خصوصا برای مدیران عالی سازمان که باید اهداف وسیع و برنامه های بلند مدت سازمان را برای آینده طرح ریزی کنند ضروری است.
ب: مهارت های انسانی
این مهارت ها به مدیر امکان می دهند تا با افراد، در کنار آن ها و به طور مؤثر با آن ها کار کند. مدیران در همه ی سطوح به این مهارت نیاز دارند، چون برای نیل به اهداف سازمان به افراد داخل و خارج سازمان وابسته اند. مدیرانی که مهارت های انسانی خوبی دارند می توانند نیاز ها و انگیزه های افراد را درک و آنان را تشویق کنند تا بدون نگرانی در تصمیم گیری ها مشارکت داشته باشند.
ج: مهارتهاي فني
این مهارت ها به معنی توانایی به کار بردن ابزار، شیوه ها و دانش مورد نیاز برای اجرای یک زمینه ی تخصصی است. مدیران عملیاتی یا خط اول بیشتر به این مهارت ها نیاز دارند، زیرا آنان به طور مستقیم با افرادی کار می کنند که ابزار و شیوه های تخصصی ویژه ی خود را به کار می برند (بووی،1993، 22-23).
1-6: انواع مدیریت
الف: مدیریـت خودکامـــه( دیکتاتوری)
در این نوع مدیریت ، مدیر بدون هیچگونه نظرخواهـی از سایر همکاران خود و یا ارائه توضیح در خصوص علت اقدامات جاری ،دستورالعملهایــــی را با خشونت صادر می کند . این نوع مدیریت با کمترین حس وفاداری نسبت به سازمان انجام وظیفه نموده و همیشه به حرفه ، تخصص و مهارت خویش کاملا” معتقد است.
این گـروه از مدیــران بــر روی تمایلات خود تکیه بسیـــاری دارند وبر اســاس معلومــات فنی و حرفه ای خود عمل می کنند و در صورتی که مقـــررات و آئین نامه های سازمانی با نظرات آنها مخالف باشد هیچگاه به آنها اهمیت نخواهند داد . اینگونه مدیران اعمال سلیقه شخصی را در حل و فصل مشکلات جایز می دانند و از این جهت کلیه امور سازمان خود را با روش شخصی اداره می کننـــد و همیشــــه ازکلمــه « من » بجای « ما » استفاده می کنند . این گونه فضای مدیریتی دارای محیط کاری سخت و نامناسب می باشد . در حال حاضر مدیریت ممکن است در مشاغل خاص مانند مشاغل نظامی جوابگو باشد اما در موارد دیگر عدم موفقیت آن این نوع کاملاً به اثبات رسیده است.
ب: مدیریت مهار گسیختــه
در مدیریت باری به هر جهت ومهار گسیخته مـشکلات به عهده کارکنان است و در مواقع ازدحام و شلوغی و نابسامانی کار ، مدیر در صـحنه کار حضور نداشته و در دفتر کار خود مانده و از مقابله بامـشکلات خودداری می نماید . در این گونه مدیریت گاهی روابط جای قوانین و ضوابط را گرفته و همشهری بودن ، هم زبان بودن ، هم مذهب بودن و هم مسلک بودن باعث میگردد افراد و کارکنان سازمان جایگاههای رسمی خود را فراموش کرده و درقالبهای غیر رسمی و دوستانه باهم ارتباط برقرار کنند . گاهی این افراد به جای عملکرد مفید با ایجاد تشکل ها سدّ راه تحقق اهداف رسمی سازمان می شوند . در کشورهائیکه تنوع و گوناگونی نژاد ، مذهب و زبان وجود دارد ، تشکلهای غیر رسمی در سازمانهابیشتر و قویتر می باشند . در چنین فضائی – در سازمان یا هتل – فرهنگ سخن گوئی جانشین عمل و اقدام شده و سخن بسیار و عمل اندک می گردد . کار مدیریت و کارکنان حرافی و لفاظی است و به فعالیت و تلاش در راه تحقق اهداف توجه چندانی نمی شود و درنتیجه نظام کاری بی تحرک و منفعل است . هر کس کار و وظیفه اش را به دیگری واگذار میکند و در پاسخگوئی شانه خالی می کند و با آن که می داند صداقت در کلام ارزشمند استولی در سازمان بی صداقتی شایع می شود . محبت و صفا ستایش می شود ولی روابط مدیران وکارکنان خالی از احساس و عاطفه است . همه برای یکدیگر خط و نشان می کشند و برای خود جلوه دادن ، دیگران را سرکوب می کنند.
این روش مدیریتی بسیار ناموفق بوده و بامشـکلات پی در پی به سرعت برکناری مدیر را در پی خواهد داشت.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.