پایان نامه تحوّل اخلاق باور ديني در تعامل با معرفتشناسي فضيلتگرايانهي زگزبسكي
فهرست محتوا
فهرست مطالب
- چکیده/ 1
- مقدمه/ 2
- فصل اول: معرفتشناسی باور دینی: تمهیدات/ 10
- 1-1. معرفتشناسی باور/ 11
- 1-2. درونگرایی و برونگرایی/ 14
- 1-3. معرفتشناسی باور دینی: قرینهگرایی و معرفتشناسی اصلاحشده/ 21
- 1-4. نتیجه/ 43
- فصل دوم: اخلاق باور دینی و تکوین نظریهٔ فضیلت/ 46
- 2-1. اخلاق باور/ 47
- 2-1-1. اخلاق باور: تبیین تاریخی/ 47
- 2-1-2 اخلاق باور: پرسشهای اساسی/ 58
- 2-2. اخلاق باور دینی/ 68
- 2-3. اخلاق و معرفت: بذرهای نظریهٔ فضیلت زگزبسکی/ 80
- 2-4. نظریهٔ اخلاقی زگزبسکی/ 99
- 2-4-1. مبانی/ 100
- 2-4-2. مؤلفهها/ 106
- 2-4-2-1. الگوگرایی/ 106
- 2-4-2-2. تشبّهجویی/ 112
- 2-4-2-3. عاطفه/ 115
- 2-4-2-4. انگیزه/ 121
- 2-4-3. نتایج/ 124
- 2-5. نتیجه/ 131
- فصل سوم: معرفتشناسی فضیلتگرایانهٔ زگزبسکی/ 133
- 3-1. تاریخچهٔ انتقادی معرفتشناسی فضیلتگرا/ 135
- 3-2. نظریهٔ معرفت زگزبسکی/ 150
- 3-2-1. فضیلت در مقام نظریهٔ معرفت/ 150
- 3-2-1-1. فضیلت: چیستی/ 153
- 3-2-1-2. فضیلت: تمایزها/ 157
- 3-2-1-3. فضیلت: مؤلفههای دوگانه/ 163
- 3-2-1-4. فضایل اخلاقی و فضایل عقلانی: بازیابی یک ارتباط گسسته/ 166
- 3-2-1-5. فضایل عقلانی: صدقرسانی/ 173
- 3-2-1-6. ارزش اخلاقی و معرفتی فضایل عقلانی/ 179
- 3-2-1-7. حکمت/ 184
- 3-2-1-8. معرفتشناسی به مثابه شاخهای از فلسفهٔ اخلاق/ 187
- 3-2-2. اعتماد و حجیّت معرفتی/ 202
- 3-2-2-1. خودآیینی، خوداتکایی معرفتی و اعتماد معرفتی به دیگری/ 203
- 3-2-2-2. اعتماد معرفتی به خود و وجدانمداری معرفتی/ 209
- 3-2-2-3. اعتماد معرفتی به دیگری و دلایل دوگانه/ 215
- 3-2-2-4. اعتماد به عواطف/ 222
- 3-2-2-5. اعتماد و حجیّت دیگری/ 226
- 3-2-2-6. اعتماد و اجتماع معرفتی/ 234
- 3-2-2-7. اعتماد و حجیّت اخلاقی/ 237
- 3-2-2-8. اعتماد و اختلاف معرفتی/ 240
- 3-3. نتیجه/ 248
- فصل چهارم: فضیلت عقلانی و اخلاق باور دینی/ 251
- 4-1. معرفتشناسی باور دینی: ارزیابی انتقادی زگزبسکی/ 252
- 4-2. معرفتشناسی باور دینی: دیدگاه زگزبسکی/ 265
- 4-2-1. اعتماد و باور دینی/ 265
- 4-2-2. اعتماد، سنّت و حجیّت دینی/ 272
- 4-2-3. اعتماد و اختلاف باورهای دینی/ 277
- 4-3. باور دینی و فضیلت عقلانی/ 285
- 4-3-1. باور دینی و گشودگی ذهنی/ 286
- 4-3-1-1. گشودگی ذهنی: پیششرطها و سطوح سهگانه/ 287
- 4-3-1-2. باور دینی گشودهذهن/ 295
- 4-3-2. باور دینی و شجاعت عقلانی/ 300
- 4-3-2-1. شجاعت عقلانی/ 300
- 4-3-2-2. باور دینی شجاعانه/ 306
- 4-3-3. باور دینی و فروتنی عقلانی/ 309
- 4-3-3-1. فروتنی عقلانی/ 309
- 4-3-3-2. باور دینی فروتنانه/ 316
- 4-3-4. باور دینی و خودآیینی عقلانی/ 319
- 4-3-4-1. خودآیینی عقلانی/ 320
- 4-3-4-2. باور دینی خودآیین/ 330
- 4-4. نتیجه/ 334
- مؤخره/ 336
- 5-1. معرفت دینی، فضیلت عقلانی و وجدانمداری معرفتی/ 336
- 5-2. اخلاق باور دینی: خروج از بنبست/ 340
- 5-3. آغاز یک راه/ 343
- پیوستها/ 345
- پیوست 1: دربارهٔ مثالهای نقض گتیه/ 346
- پیوست 2: نظریهٔ انگیزش الهی/ 351
- فهرست منابع/ 356
- چکیدهٔ انگلیسی/ 371
چکیده
«اخلاق باور دینی» به ارزیابی هنجاری و اخلاقی مقدمات، فرایند و فراوردههای باورآوری در حوزهٔ باورهای دینی میپردازد. صورتبندی نخست از اخلاق باور دینی، منطبق با قرینهگرایی معرفتشناختی، درونگرایانه و وظیفهگرایانه بود اما با شکلگیری و کاربرد نظریههای معرفتِ برونگرا در معرفتشناسی باور دینی، همچون معرفتشناسی اصلاحشده، دیدگاههایی غیرقرینهگرایانه نیز در زمینهٔ اخلاق باور دینی پدید آمده است. در این دیدگاهها، ضمن توجه به عناصر محیطی خارج از دسترس معرفتی باورنده، بر آثار منفی گناه بر ساحت شناختی وجود او تأکید میشود. بهرغم اختلافهای موجود بین رویکردهای قرینهگرایانه، عملگرایانه و اصلاحشده به اخلاق باور دینی، همهٔ آنها عملمحور، قاعدهمحور، بیتوجه به ارزشهای اخلاقی و معرفتی شخصی و فضایل اخلاقی تقلیلناپذیرند. لیندا زگزبسکی میکوشد با توجه به منش عقلانی و ویژگیهای ذهنی باورنده، نظریهٔ معرفتی فضیلتگرایانه را بر اساس اخلاق فضیلتگرا شکل دهد که از این مشکلات بهدور باشد. این نظریه، با ابتنای معرفتشناسی بر فلسفهٔ اخلاق، زمینهای جدید را برای بازنگری و تحوّل مفاهیم معرفتی و در نهایت، اخلاق باور پدید میآورد و در پی کاربرد آن، فهم فضیلتگرایانه از اخلاقِ باور جایگزین دیگر رویکردها به آن میشود و نسبت باور، و مهمتر از آن، شخصیت و مَنش عقلانی باورنده، با فضایل عقلانی- اخلاقی در کانون توجه قرار میگیرد. فضایل عقلانی مقوّم یا تحدیدکنندهٔ اعتماد وجدانمدارانهٔ باورنده به شیوههای باورآوری خودند و با توجه به تأکید زگزبسکی بر صدقرسانی آنها، میتوان گفت باور وجدانمدارانه، و احتمالاً صادق، باوری برآمده از مَنش عقلانی فضیلتمندانه است. منطبق با این طرح جدید، باور دینی وجدانمدار باوری است که برآمده از انگیزش حقیقتجویی و اعتماد وجدانمدارانهٔ باورنده به خود باشد، اعتمادی که فضایل عقلانی آن را برمیسازند. تا زمانی که منش باورنده با وجدانمداری معرفتی عجین باشد، اعتماد به عواطف، باورها و حجیتهای دینی موجه و پذیرفته است و این همان محکی است که در ارزیابی اختلاف باورهای دینی نیز او را یاری میکند.
واژگان کلیدی: اخلاق باور دینی، معرفتشناسی فضیلتگرا، لیندا زگزبسکی، وجدانمداری معرفتی، فضیلت عقلانی
مقدمه
این همه را نه به هوای تفاخری پوچ و ارضای کودکانهٔ نفس کردم بلکه از بسی پیشتر، عزم استوار کرده بودم که معبد خداوند را، که به سبب جهل و توحّش برخی پایمال بس بیحرمتیها شده بود، با گنجینههایی از قلمروهای دیگر آذین بندم. (اراسموس روتردامی)[1]
زمانی که ویلیام کلیفورد،[2] فیلسوف و ریاضیدان انگلیسی، اصطلاح «اخلاق باور»[3] را برای اشاره به وظایف اخلاقی افراد در مورد باورهای خود برساخت و آن را عنوان مقالهٔ پرآوازهٔ خود قرار داد، گمان نمیبرد که در حالِ پایه نهادن یکی از سرفصلهای مهم معرفتشناسی است. از پسِ انتشار این مقاله، امکان نگرش اخلاقی به باورآوری، از مقدمات آن گرفته تا فرآوردهاش، همواره مورد بحث و بررسی بوده است. به یک معنا، اخلاقِ باور تعبیری دیگر از معرفتشناسی است و پیش از کلیفورد، سابقهای دیرین در تاریخ فلسفه دارد اما آنچه بحث از این موضوع را به طور خاص مورد توجه قرار داد، انتشار مقالهٔ کلیفورد و توجه به آن از سوی موافقان و منتقدان بود. موضوع این رساله بررسی اخلاقی قسمی از باورها است که به نظر میرسد کلیفورد در زمان نگارش و انتشار مقالهٔ خود به آن توجهی ویژه داشته است: باور دینی.
اخلاق باورِ دینی ذیل معرفتشناسی باور دینی میگنجد که خود بیانگر نگاهی خاص به مسئلهٔ کهن ارتباط «عقل» و «ایمان» است. ارتباط عقل و ایمان و چگونگی ارزیابی عقلانیِ باورهای دینی نهفقط در دورهٔ جدید بلکه از ابتدای شکلگیری سنّتهای دینی، بهویژه سنّتهای دینیِ ابراهیمی، موضوع بحث و بررسی بسیار بوده است. سنّتهای دینی، به طور عام، برای فهم و ارزیابی تجارب، باورها و اعمال دینی در درون خود و به طور خاص، برای دفاع از آموزههای خود در برابر دیگر سنن دینی یا دیدگاههای عقلیِ مخالف نیازمند تبیین نسبت عقل و ایماناند. بررسی تاریخ مواجههٔ عقل و ایمان نشانگر آن است که طیفی از دیدگاهها، از ایمانگرایی[4] تا خداناباوری[5] در این زمینه شکل گرفته است. هر یک از این دیدگاهها رویکردی خاص به اخلاق باور دینی دارد و به یک معنای عام، میتوان معرفتشناسی باور دینی را، در اصل، همان اخلاق باورِ دینی شمرد. در این رساله، مهمترین نظریهها دربارهٔ اخلاق باور دینی طرح شدهاند اما ادعا این است که این نظریهها، اولاً، در ارائهٔ تبیینی موجه از اخلاق باور دینی ناکام میمانند و ثانیاً، بهرغم تفاوتها، اشتراکهایی در خاستگاههای خود دارند که برآمده از طرز تلقی مشابهی از دو مقولهٔ مهم «اخلاق» و «معرفت» است. از قضا، همین اشتراکها در ناکامی نظریههای رایج بیتأثیر نبوده است. از این رو، برای عرضهٔ تبیینی متفاوت و موجه از اخلاق باور دینی، باید به سراغ خاستگاهها رفت.
در میانهٔ سدهٔ بیستم، انتشار مقالهای دورانساز از الیزابت انسکم،[6] در کنار پارهای عوامل معرفتی و اجتماعی دیگر، به احیای اخلاق فضیلتگرا[7] انجامید که در طول دوران جدید در زیر سایهٔ بلند وظیفهگرایی و پیامدگرایی اخلاقی خاموش و محو شده بود. پس از مقالهٔ انسکوم، تحولی شگرف در پژوهشهای اخلاقی پدید آمد و روایتهایی متعدد از اخلاق فضیلتگرا به مثابه نظریهای ارائه شد که میتواند با تغییر منظر آدمی به اخلاق، گره از برخی مشکلات نظریههای اخلاقی جدید باز کند. حدود نیمقرن طول کشید تا معرفتشناسان پیامدهای این تحول در فلسفهٔ اخلاق را در حوزهٔ فعالیت فکری خود دریابند و بکوشند دیدگاهی مشابه را در نظریهٔ معرفت شکل دهند تا در پرتو آن، رفع پارهای دشواریها در معرفتشناسی معاصر میسّر شود. آنچه امروزه «معرفتشناسی فضیلتگرا»[8] خوانده میشود برآمده از تحولی است که گسترش و تعمیق مباحث در اخلاق فضیلتگرا پدید آورد. با این حال، همهٔ نظریههای فضیلتگرایانهٔ معرفت بهیکسان زیر نفوذ دیدگاههای اخلاقی قرار نگرفتهاند. به لحاظ تاریخی، طرح دیدگاههای نخستین در میانهٔ دههٔ 1980، بهرغم استفاده از اصطلاح «فضیلت عقلانی»، متمایز از مباحث اخلاقی بوده است. با این حال، گذر زمان به شکلگیری روایتهایی از معرفتشناسی فضیلتگرا مجال داده است که بهقوّت خود را اخلاقی مینامند. مهمترین و پرنفوذترین روایتِ اخلاقی از معرفتشناسی فضیلتگرا را فیلسوف امریکاییِ لهستانیتبار، لیندا ترینکائوس زگزبسکی،[9] عرضه کرده است.
عمدهٔ مباحث زگزبسکی ارتباطی مستقیم با معرفتشناسی باور دینی و اخلاق باور، در معنای کلاسیک آن، ندارد. با این حال، من بر این گمانام که طرحی معرفتشناختی که او عرضه میکند میتواند به شکلگیری چارچوبی کمک کند که بحث از اخلاق باور، به طور عام، و اخلاق باور دینی، به طور خاص، را متحول سازد. همانطور که معرفتشناسان فضیلتگرا مدعیاند نظریهٔ آنها تغییر منظری را به معرفتشناسی موجب میشود که از پی آن، میتوان از دشواریهای سنّتی فعلی فراتر رفت و حتی گونهای معرفتشناسی متفاوت را شکل داد، به نظر میرسد فهم فضیلتگرایانه از اخلاق باور و اخلاق باورِ دینی میتواند برای حل مشکلات نهفته در رویکردهای موجود به اخلاق باور و معرفتشناسی باورِ دینی مؤثر باشد. از این رو، پیشنهاد این رساله آن است که اخلاق باور دینی را ذیل بحث از فضایل و رذایل عقلانی در معرفتشناسی فضیلتگرا، و به طور خاص، روایت زگزبسکی از آن درک و دریافت کنیم. گرچه زگزبسکی خود به صورتی منسجم و جامع از این منظر به باور دینی و اخلاقِ حاکم بر آن نپرداخته است، من کوشیدهام با توجیه مقولهٔ اخلاق باور، تحلیل نظریههای اخلاق باور دینی و توضیح نظریهٔ معرفت زگزبسکی، چارچوبی را برای اخلاقِ فضیلتگرایانهٔ باور دینی فراهم آورم. آشکار است که تحول اخلاق باور دینی بدینسان آثاری گسترده برای معرفتشناسی باور دینی و بحث از ارتباط عقل و ایمان در پی دارد.
بر اساس آنچه آمد، میتوان گفت پرسش اصلی این رساله آن است که بهکارگیری معرفتشناسی فضیلتگرایانهٔ زگزبسکی در مورد باورهای دینی چه تحوّلی در اخلاق باور دینی پدید میآورد و آن را به کدام سو میبرد. برای پاسخ به این پرسش، باید ضمناً پرسید که نظریهها و پرسشهای اساسی در زمینهٔ اخلاق باور و اخلاق باور دینی چیستند، مؤلفههای نظریهٔ معرفت زگزبسکی چیست و او خود چه دیدگاههایی را در معرفتشناسی باور دینی پرورانده است. مفروض من این بوده است که نگرش فضیلتگرایانه به اخلاق باور دینی آن را از چارچوب قرینهگرایانهٔ[10] فعلی و مواجههٔ آن با انتقادهای برونگرایانه[11] علیه قرینهگرایی خارج میکند. در نتیجه، عناصر تعیینکننده در ارزیابی اخلاقیِ باورهای دینی فضایلی عقلانی خواهند بود که خود قِسمی از فضایل اخلاقی به شمار میآیند. در پی یافتن پاسخی منقّح به پرسش اصلی، البته لازم بوده است که پرسشهای ضمنی نیز پاسخ گفته شوند. از این رو، در این رساله، رویکردهای اصلی در معرفتشناسی باور دینی، مسائل مهم و تأثیرگذار در اخلاق باور، نظریههای مهم در اخلاق باور دینی و پارهای دیدگاههای زگزبسکی در این زمینه طرح و بررسی شدهاند. همچنین، توضیح نظریهٔ معرفت زگزبسکی نیازمند توضیح وجوه مهم و مرتبط نظریهٔ اخلاقی او است. بنابراین، در روند کار، به نظریهٔ اخلاقی زگزبسکی نیز پرداخته شده است.
آنچه مرا در پیشبرد این پژوهش یاری کرده مراجعهٔ مکرّر به مهمترین نوشتهها در زمینهٔ اخلاق باور، اخلاق باور دینی و البته مکتوبات زگزبسکی و انتقادهای طرحشده علیه آنها است. نظریهٔ معرفت زگزبسکی، به طور خاص، با توجه به دو کتاب فضایل ذهن: تحقیقی در ماهیت فضیلت و مبانی اخلاقی معرفت[12] و حجیت معرفتی: نظریهای دربارهٔ اعتماد، حجیت و خودآیینی در باور[13] طرح شده و در طرح نظریهٔ اخلاقی او نیز از نظریهٔ انگیزش الهی[14] سود جستهام. با این حال، زگزبسکی مقالات بسیاری در توضیح نظریهٔ اخلاقی- معرفتشناختی خود یا نقد دیدگاههای دیگر نوشته است که غالباً مورد استفاده قرار گرفتهاند گرچه متأسفانه، دسترسی به برخی از این مقالات میسّر نشد. افزون بر این، نوشتههای دیگر معرفتشناسان فضیلتگرا، بهویژه مدافعان روایت مسئولیتباور از آن، مورد توجه قرار گرفته است. معدودی از این منابع به فارسی ترجمه شدهاند اما من ترجیح دادهام به متن اصلی آنها ارجاع دهم چون دربارهٔ صحّت برخی ترجمهها تردید دارم.[15] همچنین، بهتازگی ترجمهای نسبتاً خوب از کتاب معرفتشناسی زگزبسکی منتشر شده[16] اما در این رساله، به متن اصلی آن ارجاع داده شده است.[17]
گرچه آثار بسیاری در مورد اخلاق باور، اخلاق باور دینی و معرفتشناسی فضیلتگرا در دنیای انگلیسیزبان منتشر شده و طبعاً، در این رساله، برخی از آنها، با توجه به امکان دسترسی، فرصت تحقیق و حجم مطلب، مورد استفاده قرار گرفتهاند، این تحقیق در زبان فارسی پیشینهای بسیار محدود و اندک دارد. این البته بدان معنا نیست که نمیتوان از گنجینهٔ عرفان و حکمت اسلامی برای توسعهٔ بحث و تعمیق آن سود جست. اندکی تتبّع نشان میدهد که پژوهش در باور و معرفت انسانی از منظر اخلاقی در سنّت اسلامی بیسابقه نیست. بسیاری از عرفا و حکمای مسلمان در سدههای میانه بر این باور بودهاند که معرفت انسانی متأثر از احوال روحانی و فضایل و رذایل اخلاقی فرد است و هرچه از علوم طبیعی به سوی فلسفه و الهیات پیش رویم، این تأثیر بیشتر میشود، به گونهای که دستیابی به برخی حقایق الهیاتی نیازمند آمادگیهای معنوی است. از آنچه این حکما نوشتهاند آشکار میشود که آنان مطالعه و پیشبرد فعالیت فکری خود را تا حدی به تهذیب نفس وابسته میدانستهاند. این رویکرد نهفقط در بین متألهان بلکه در بین دانشمندان علوم طبیعی نیز قابل ملاحظه است. نمونهای برجسته از این دانشمندان ابوبکر محمدبن زکریای رازی است که علم طب را بر دو گونه میشمرد: «طب جسمانی» و «طب روحانی» و بر آن بود که طب جسمانی دلمشغول درمان بیماریهای بدن است اما طب روحانی علم به فضایل عقل و نفس و آفات آنها و چگونگی سلامت و تعادلشان است. او در الطب الروحانی، پارهای از رذایل نفس و فضایل مقابل آن را در بیست جزء بررسیده و دربارهٔ کیفیت اصلاح آن رذایل سخن گفته است. این رذایل چناناند که بر ساحت شناختی نفس تأثیری نامطلوب میگذارند.[18]
با این حال، ضروری است چنین اندیشههایی، با نظر به مباحث فلسفی و الهیاتی جدید، مورد بازبینی قرار گیرند. قابل توجه است که یکی از متفکران ایرانی معاصر در تلاشی برای همنشین ساختن «عدالت»، به مثابه مجموعهٔ فضایل اخلاقی، و «صدق» نوشته است: «کثیری از فضیلتها، که در کتب اخلاقی نوشته شدهاند، درست همان فضیلتهایی هستند که مقدمهای برای رسیدن به صدقاند» و «آزادی، به عنوان یکی از فربهترین اجزاء عدالت، دقیقاً نیکیاش به خاطر این است که دسترسی شما را به صدق آسانتر میکند».[19] این میتواند آغازی خوب بر پژوهشهای بیشتر در فضایل و رذایل عقلانی باشد. اگر در نظر آوریم که در سالهای اخیر، برخی معرفتشناسان فضیلتگرا همّ خود را مصروف شناخت فضایل عقلانی و تلاش برای ایضاح آنها کردهاند و در این راه، کوشیدهاند اهمیت این فضایل و دلالتهای خاص آنها را در سنّت مسیحی بکاوند و به این ترتیب، با بازآفرینی اخلاق مسیحی، ارزش آن را در تلاش برای ابتنای معرفتشناسی بر اخلاق نشان دهند، آنگاه آشکار میشود که این تلاشها میتواند الگویی برای بازنگری در عرفان و اخلاق اسلامی به منظور استفاده از دلالتهای معرفتشناختی آن باشد.[20]
این رساله موضوعی خاصِ خود دارد که در زبان فارسی بدیع است. با این حال، به ارزش وجوهی از معرفتشناسی فضیلتگرا و روایت زگزبسکی از آن نمیپردازد که میتواند دستمایهٔ پژوهشهای متمایزی گستردهتر باشد. طرح این نظریه به خودی خود ما را با گونهای معرفتشناسی جدید و متفاوت آشنا میکند که در یک دههٔ اخیر اهمیتی بسیار یافته اما هنوز در جامعهٔ فلسفی ایران چندان شناخته نشده است. این نظریه قابلیتهای بسیاری برای ایضاح پرسشهای اخلاقی، معرفتشناختی و دینی و گسترش افق دید در پرداختن به آنها دارد. همچنین، امکانی را برای مطالعات فلسفی مقایسهای فراهم میکند. برای نمونه، میتوان پیوندها یا شباهتهایی بین معرفتشناسی فضیلتگرایانهٔ زگزبسکی با برخی دیگر از متفکران یافت. مثلاً، میتوان تلقّی زگزبسکی از فضایل عقلانی را با چیزی مقایسه کرد که در فلسفهٔ یورگن هابرماس،[21] با عنوان «کنش ارتباطی»[22] آمده است و شرایط عام فهم یا پیشفرضهای ارتباط را با طرح اعتبارهای چهارگانهٔ «قابلیت فهم»، «صداقت»، «درستی» و «صدق» بیان میکند.[23] همچنین، میتوان به تأثیری چشم دوخت که معرفتشناسی فضیلتگرا بر معرفتشناسیهای زنانهنگر[24] داشته است و تأثرهای احتمالی آن از زنانهنگری را نیز در نظر آورد.[25] پژوهشهای دیگر یا مطالعات مقایسهای میتواند ارزشهای نهفته در نظریهٔ فضیلت و بحث از فضایل عقلانی را آشکار کند. این پژوهشها بسی ارزشمندتر خواهد بود اگر میراث فلسفی و عرفانیِ سرزمین ما را نیز مورد توجه قرار دهد. در این رساله، کوشیدهام تا آنجا که نوع و حجم مطلب مجال میدهد، به بحثهای مشابه در سنّت فکریِ اسلامی نیز اشاره کنم گرچه میتوان این اشارهها را تفصیلی بیشتر بخشید.
از آنچه تاکنون آمد و در مطالعهٔ متن نیز آشکارتر خواهد شد، به دست میآید که این رساله در نقطهٔ تلاقی سه مقولهٔ متمایز جای دارد: «اخلاق»، «دین» و «معرفتشناسی». مسئله آن است که برگرفت، نگهداشت و وازنشِ باور دینی چگونه میتواند برآمده از نگرشی اخلاقاً موجه و مناسب باشد. به این منظور، در فصل نخست، با طرح دو رویکرد عمده در معرفتشناسی باور دینی و خاستگاههای آنها، تمهیدات لازم برای پیشبرد بحث فراهم میشود. فصل دوم، از چیستی اخلاق باور و پرسشهای اساسی مرتبط با آن آغاز میشود و در ادامه، رویکردهای اصلی به اخلاق باور دینی را طرح میکند. ناتوانی این رویکردها از تبیین موجّه و مناسب موضوع و نیز مشکلات چهارگانهٔ نظریههای معاصرِ معرفت نظر ما را به تکوین نظریهٔ اخلاقی- معرفتشناختی فضیلت و امکان تغییر رویکرد به موضوع جلب میکند که پیشتر نیز به صورت بدوی، مورد اشارهٔ برخی محققان قرار گرفته است. زگزبسکی که مهمترین مدافع رویکرد فضیلتگرایانه به معرفتشناسی قلمداد میشود، کوشیده است معرفت را بر مبنای گونهای اخلاق فضیلتگرا توضیح دهد. از این رو، ادامهٔ فصل دوم به توضیح نظریهٔ اخلاقی زگزبسکی اختصاص دارد. در فصل سوم، ارکان دوگانهٔ این نظریه، یعنی بحث از «فضیلت عقلانی»[26] و «اعتماد معرفتی»،[27] بهتفصیل طرح شده است. فصل چهارم بازگشتی به اخلاق باور دینی است و در آن، ضمن اینکه انتقادهای زگزبسکی را علیه رویکردهای موجود برمیرسم، میکوشم نشان دهم که چگونه میتوان اخلاق باور دینی را از پسِ روایتِ مسئولیتباورِ زگزبسکی از معرفتشناسی فضیلتگرا بازساخت. این بازسازی، گرچه در این نظریهٔ معرفت ریشه دارد، فراتر از آن میرود و نشانی از تحول فضیلتگرایانه در فهم اخلاق باور دینی به دست میدهد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.