پایان نامه پيشرفت روزافزون تکنولوژي و اطلاعات باعث تغييرات بسياري در عرصه
مقدمه:
پيشرفت روزافزون تکنولوژي و اطلاعات باعث تغييرات بسياري در عرصه حيات بشر شده است و اين پيشرفت شتابنده تمامي جوانب زندگي انساني را تحت الشعاع خود قرارداده است. آموزش هم يک امر جدائی ناپذير از زندگي انسان است. پس اين امر هم با ديگر عوامل تحت تاثير اين پيشرفتها و تحول ها قرارگرفته است. روزگار ما عصر تغيير و دگرگوني است! از خصوصيات اين تغييرات شتابندگي، فراگيري و تاثيرگذاري است. بعبارت ديگر تکنولوژي جديد بر تمام عرصه هاي زندگي بشر نافذ و تاثيرگذار است (درانی، 1384 ).
ما مي دانيم عصري که در آن قرارداريم، عصري ثابت و بي تحرک نيست. هرچند که انسان در طول حيات خود هميشه در حال تغيير و تحول بوده است اما تحولات آن دوران را هيچگاه نمي توان با تحولات سريع و شتابان اين دوران مقايسه کرد ( همان منبع ).
مي توان گفت حال که ارتباطات بر تمامي جوانب زندگي انسان تاثير گذاشته است پس آموزش هم بي تاثير نخواهدبود. مي توان به جرات گفت در اين عصر يکي از مهمترين نهاد اجتماعي که دستخوش تغييرات وسيع شده است. همين نهاد آموزش و يادگيري در سطح عمومي و عالي بوده است ( فقیهی ، 1383 ).
فصل دوم
تفاوت هايي بين دانش آموزان قرن 21 با قرن 20-19
گزارش کميسيون (يادگيري : گنج درون) در برهه اي از تاريخ انتشار يافت که به نظر مي آيد جهان بين اهداف کوتاه مدت بلند مدت توسعه بشري و بين ماديات و معنويات در افسارگسيختگي بسر مي برد. پيام اين گزارش بطور کلي اين است که فرد با نشانه گرفتن اهداف بلندمدت مي تواند بهترين تلاش را در جهت نيل به نظرات کوتاه مدت انجام دهد. مفهوم يادگيري مادام العمر ما را توانا مي سازد تا آموزش را در تمام ابعادش هم بعنوان ابزاري براي پيشرفت فردي و اجتماعي و هم بعنوان پاياني در خود مشاهده نماييم.
شناخت جهان و شناخت ديگران
يکي از اهداف اساسي تعليم و تربيت کمک به تبديل وابستگي متقابل به اتحادي است که آزادانه بتوان در آن وارد شد. براي رسيدن به اين هدف بايد مردم را قادر ساخت يکديگر و ديگران را از طريق شناخت کلي جهان بشناسند.
اولين گام در جهت فهميدن پيچيدگي هاي رو به رشد رويدادهاي جهان و مبارزه عليه وضعيت نامعلوم آن، کسب معلومات، عينيت بخشيدن به حقايق و تعديل نگرشي منتقدانه به جريان اطلاعات است. اينجاست که تعليم و تربيت به عنوان عاملي جايگزين ناپذير در پيشرفت قوه تشخيص بشر مطرح مي شود و قدرت فهم واقعي رويدادها را وراي تصوير تحريف شده و کوتاهي که رسانه ها ارائه مي دهند، تقويت مي کند. تعليم و تربيت آرماني بايد همه را ياري دهد تا شهروند دنياي متلاطم و در حال تغييري شوند که در مقابل چشمانشان تولد مي يابد.
به طور یقین براي شناخت دنيا راهي جز شناخت روابط ميان انسان ها و شرايط محيطي آنها ديده نمي شود. پرداختن به اين مهم نيازي به افزودن درس جديدي به برنامه تحصيلي که به اندازه کافي هم شلوغ شده است، ندارد. اما با بهره گيري از علوم طبيعي و اجتماعي در دروس موجود بايد ديدگاه جامعي از روابطي که مردان و زنان را به محيط زندگيشان پيوند مي دهد، پيش رو قراردهيم. اين نوع آموزش را بعنوان بخشي از آموزش هاي مادام العمر نيز مي توان به همه مردم آموخت.
همبستگی جمعی یا تأکید بر هویت
اتحاد و همبستگي جهاني به معناي ناديده گرفتن تمايل درون نگرانه شخص براي تاکيد بر هويت خويش به منظور شناخت ديگران براساس احترام به تنوع فرهنگي است. در اينجاست که مسئوليت تعليم و تربيت هم مهم و اساسي است و هم مشکل آفرين چرا که هويت را به دو طريق مي توان تفسير کرد: اثبات تفاوت شخص با ديگران و کشف دوباره ريشه هاي فرهنگي وي و تقويت همبستگي جمعي که ممکن است براي هرکس تجربه اي مثبت باشد. اما اگر سوء تفاهم پيش آيد، ارتباط و گفتگو با فرهنگهاي ديگر مشکل و يا تقريبا غيرممکن خواهدبود.
بنابراين تعليم و تربيت بايد در پي آگاه کردن افراد از ريشه ها و اصالت خويش باشد بطوري که به آنها نقطه مرجعي را نشان دهد که در مقام مقايسه با آن اشخاص قادر به شناخت موقعيت خود در جهان باشند و در عين حال بايد به آنان بياموزد که به فرهنگهاي مختلف نيز احترام بگذارند. در اين مورد بايد به برخي از درسها اهميت فراواني داد. مثلا درس تاريخ اغلب حس هويت ملي را با نمايان تر کردن تفاوتها و ستودن برتري ها، تقويت مي کند زيرا تدريس تاريخ کم و بيش بر مبناي نظريه اي غيرعلمي بنيان نهاده شده است. و اين حقيقت ساده ما را بر آن مي دارد که به وراي تجربه هاي بلاواسطه خودمان نظر افکنيم و تفاوتهاي مردم را بشناسيم و بپذيريم که مردمان ديگر نيز تاريخي غني و آموزنده دارند. پس شناخت فرهنگهاي ديگر نه تنها ما را از يگانگي فرهنگ خويش بلکه از ميراث مشترک همه انسانها نيز آگاه مي سازد.
بنابراين شناخت ديگران، شناخت بهتر خويشتن را ممکن مي سازد به عبارت ديگر شناخت و هويت موضوعي پيچيده است زيرا افراد در مقايسه با مردم ديگر (هم به صورت جمعي و هم فردي) و با مقايسه با گروههاي مختلفي که به آنها تعلق دارند، براساس الگويي که مدام تغيير مي کند، سنجيده مي شوند. درک اين مهم که انسان علاوه بر گروههاي نسبتا محدودي چون خانواده، جامعه محلي و جامعه ملي به جوامع بالاتري نيز تعلق دارد، خبر از جستجو براي يافتن ارزشهاي مشترکي مي دهد که بنيان «اتحاد فکري و معنوي نوع بشر» را که در بيانيه يونسکو اعلام شده است، تشکيل دهد.
بنابراين تعليم و تربيت مسئوليت ويژه اي در بنيان نهادن دنيايي که در آن حمايت متقابل کشورها بيشتر باشد، به عهده دارد و کميسيون براين عقيده است که سياستهاي آموزشي بايد قويا نشان دهنده اين مسئوليت باشند. تعليم و تربيت بايد به ايجاد نوع دوستي تازه اي که اجزاي اخلاقي لازم را در خود داشته باشد ، کمک کند و با آگاهي از فرهنگها و ارزشهاي معنوي تمدنهاي مختلف و احترام به آنها به عنوان وزنه تعادل در مقابل پديده جهاني شدن، به آن اهميت بدهد. در غيراينصورت جهاني شدن فقط به زمينه هاي اقتصادي يا تکنولوژي محدود خواهدشد. مفهوم ارزشها و سرنوشت مشترک مبنايي است که همه برنامه هايي که در زمينه همکاريهاي بين المللي طراحي مي شود، بايد بر آن مبنا بنا شوند ( رئوف و دیگران ، 1376 ).
تفكر منطقي:
انديشيدن يا تفكر منطقي با ديگر انواع تفكر، از اين جهت كه به وسيله هدفي (حل مسأله ) كنترل و هدايت مي شود، تفاوت دارد. (هولفيش و اسميت، ترجمه شريعتمداري، 1371)
تفكر منطقي، تفكري است كه بتواند بر اساس فرضيات يا داده هاي عيني نتايج، تجزيه و تحليل ها و جمع بندي هاي صحيح و منطقي بنمايد. ابزار وعوامل تشكيل دهنده اين نوع تفكر بر اساس تحقيقات انجام شده عبارتند از:
توانايي هاي يادآوري، مقايسه، گروه بندي، استقرا، استنتاج، تركيب، تجزيه و تحليل، تفسير و تعبير، پيش بيني و ارزشيابي.
براي دستيابي به تفكر منطقي لازم است كه توانايي هاي شكل دهنده آن رشد يابند. اين توانايي ها تنها در روند عملي و ملموس توسط خود فرد در به كارگيري مكرر آنان بر پايه تجربيات عيني شكل مي گيرند و تكامل مي يابند و سرانجام تفكر را برخوردار از بعدي منطقي در رويارويي با پديده هاي مختلف مي نمايند.
فرد داراي تفكر منطقي، خصوصياتي را از خود نشان مي دهد كه در سه بعد به هم مرتبط گروه بندي مي شوند عبارتند از: جامعيت، تعمق و انعطاف پذيري. چنين فردي داراي ذهنيت فلسفي است. كساني كه داراي تفكر منطقي هستند، 12 شاخص زير را كسب كرده اند:
جامعيت:
- نگريستن به مواد خاص در ارتباط با زمينه اي وسيع
- ارتباط دادن مسائل آني با اهداف دراز مدت
- بكار ب ردن قوه تعميم
- شكيبايي در تفكرات عميق نظري
تعمق:
- زير سؤال بردن آنچه مسلم يا بديهي تلقي مي شود.
- كشف و تدوين بنيادها
- كاربرد حساسيت براي اموري كه داراي معاني ضمني و رابطه اي مي باشد.
- مبتني كردن انتظارات بر جريان فرضيه استنتاجي- قياسي
انعطاف پذيري:
- رها شدن از جمود روان شناختي
- ارزشيابي افكار و نظريات جدا از منبع آنها
- ديدن مسايل با جهات متعدد
- شكيبايي در قضاوت موقت و مشروط (بهرنگي، 1369)
عقل، تفكر و خلاقيت
يكي از استعدادهاي بالقوه بشر، استعداد عقلي يا قوّة تعقل است كه موجب امتياز انسان از ساير حيوانات مي گردد. عقل درياي بيكراني است كه داراي انتها و ساحلي نمي باشد و اين اقيانوس بي پايان در هر فردي از افراد بشر وجود دارد ولي خود به خود به كوشش و فعاليت وا نمي گردد.
كشف مجهولات، ابداعات، اختراعات، خلاقيت و پيدايش قوانين علمي و اجتماعي همه از وجود همين نيروي الهي سرچشمه مي گيرد كه در انسانها به وديعه گذاشته شده است. عقل وسيله اي است براي سنجش امور و قضايا و يا عمل مقايسه بين دو امري كه هر دو مفيد و مناسب باشند، عقل مي تواند سرمنشاء كمال انساني قرار گيرد. عقل روشنگر راه و جهت سنجش هدف انسان مي باشد. عقل فطري بدون علم كه همان عقل اكتسابي است فعال نمي گردد و قدرت تجزيه و تحليل و درك و استباط و استنتاج را نمي يابد. علم و آگاهي هم بدون عقل هيچگونه ارزشي ندارد. اما عقل چگونه بايد اين حقايق را دريابد؟ عقل در بكارگيري حواس چنانچه راه صحيح را در پيش گيرد، در نتيجة آن حواس قادر به درك جهان خارج خواهد شد و معلومات لازم را در ذهن به وجود خواهد آورد و علوم مكتسبه مي تواد روشنايي سنجش راه عقل و بالطبع عقل مستعد براي دريافت حقايق گردد. اگر حس كنجكاوي فرد در مسير صحيح تربيتي قرار گيرد، متربي، فردي متفكر، پژوهشگر و خلاق پرورش يافته و در مرحله بعدي زندگي، فردي قائم به خود، منطقي، آزادانديش و بالاخره نقاد كلام تربيت خواهد شد. (شالچيان، 1376)
- خلاقیت : مشخصه موج سوم
حسینی ( 1383 ) در مقاله جهانی شدن و نظامهای نوین آموزش می نویسد:
تافلر[1] (1980) در کتاب موج سوم از سه موج که تمدن تا به حال شاهد بوده است یاد می کند. موج اول مربوط به دوران کشاورزی است و در این دوران به سبب وابسته بودن انسان ها به زمین بشریت از تفکری محدود برخوردار بوده است. موج دوم با شکل گیری انقلاب صنعتی به وجود آمده است و شرایط باعث ارتباط مناطق دور با یکدیگر شده است که نوعی ذهنیت موج دومی یا تخصص گرا را به همراه داشته است اما در موج سوم بشریت خود را با جهش غیرقابل تصور و با عمیق ترین خیزش اجتماعی و خلاقانه ترین نوسازی مواجه دیده است؛ از مهم ترین مشخصه های موج سوم خلاقیت است. خلاقیت به عنوان یک نتیجه طبیعی تمدن موج سوم و عامل اصلی حرکت به سمت این تمدن است. از ویژگی های دیگر موج سوم تولید نامتمرکز، انرژی احیاپذیر، بریدن از شهر، کار در خانه و … است. تافلر معتقد است؛ تقلید از تمدن صنعتی که در حال سکرات است کار عبثی است. بنابراین کشورهای موج اول می توانند بدون طی توسعه صنعتی یا موج دوم به موج سوم برسند، به شرط آن که با اتکا به خلاقیت مردمشان موفق به ترکیب فناوری های پیشرفته با مختصات تمدن موج اولی خود شوند تا به پیشرفت و توسعه اقتصادی و فرهنگی نائل گردند و زاغه نشین های دهکده جهانی نباشند. بنابراین از نظر تافلر خلاقیت شرط بقا و حیات این جوامع است. (تافلر، 1980، ترجمه خوارزمی، 1378)
جورج لند و بت جارمن[2] (1379) نیز سیر تمدن را شامل سه دوران می دانند. دوران اول تمدن زمانی است که بشر غارنشین و صحرانشین مقهور طبیعت بوده است و خود را جزئی از طبیعت قلمداد می کرد و جهان بینی حاکم تحت تاثیر ارواح نامحدود قرارداشته است. دوران دوم تمدن، اقتصاد، از شکار حیوانات به اقتصاد با ثبات کشاورزی تغییر یافت ولی جهان بینی روح گرایی دوران اول مدتها ادامه یافت تا آن که با تاخیری چندهزار سلسله جهان بینی منطقی جایگزین شد. اکنون زندگی بشر از اوایل قرن بیستم بر پایه کشفیات دوران سومی و فناوری حاصل از آن قراردارد. اما جهان بینی و شیوه نگرش به جهان با دیدگاه دوران دوم (منطقی) ارزیابی و تجزیه و تحلیل می شود. و این باعث شده است سازمان های صنعتی، بازرگانی و آموزشی به جای کاربرد اصول دوران سوم با قوانین دوران دوم برخورد کنند و هرچه بیشتر تلاش می کنند نتایج معکوس به دست می آورند و مشکلات تازه ای به وجود می آید. که تنها چاره کار بهره گیری از جهان بینی خلاق دوران سومی است. لذا جامعه ای که بتواند از خلاقیت درصد بیشتری از اعضای خود بهره جوید، فاصله اش با کشورهای دیگر قابل قیاس با فاصله فعلی که هم اکنون بین کشورهای پیشرفته و در حال توسعه است، نخواهدبود.
با توجه به آنچه گفته شد، کلید هر سعادت و پیشرفت و حتی امکان حیات و ادامه بقا جوامع در حال توسعه در فرایند جهانی شدن تنها در خلاقیت، رشد و توسعه این توانایی است که سهم زیادی از آن بر دوش آموزش و پرورش است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.